از شما میخواهم به فکر اسلام باشید
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه» به نقل از نوید شاهد، شهید هاشم خداشناس در خانواده مذهبی و متدین در سایه پدر و مادری مهربان و دلسوز رشد کرد.
مقطع ابتدایی را در دبستان سعدی و راهنمایی را در راهنمایی شهید مطهری (ره) و هنرستان ابوذر غفاری سپر نموده و همهٔ دورهها را با موفقیت سپری نمود.
هاشم فردی خوشاخلاق، متواضع و بسیار مخلص بود به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام عشق میورزید. بیشتر اوقاتش را در مسجد و پایگاه شهید راستی میگذراند و عضو شورای این پایگاه بود.
به دعای کمیل و توسل اهتمام میورزید درحالیکه در رشته برق تحصیل میکرد ورزشکار نیز بود و یکی از بازیکنان تیم فوتبال شهرستان محسوب میشد.
مخفیانه و دور از چشم خانواده به مستمندان و نیازمندان خدمت میکرد در این زمینه از تخصص در زمینه تعمیرات برق و نصب آب گرم کن کمک میگرفت.
در سال دوم دبیرستان درحالیکه سخت مشغول درس خواندن بود، بر خود واجب دانست که اطاعت از امام را سرلوحه زندگیاش قرار بدهد و تصمیم گرفت به جبهههای حق علیه باطل اعزام شود و راهی آبادان شد و پس از ۲ ماه جنگیدن به آغوش خانواده برگشت. اوایل سال ۱۳۶۰ دوباره به جبهه شوش اعزام شد.
در شب عملیات فرمانده گردان میگوید: به سه نفر داوطلب برای حمل مهمات و انتقال آن به خط مقدم نیاز داریم لازم است که هر کسی آمادگی دارد داوطلب شود؛ زیرا که از زمین و آسمان توسط دشمن بعثی آتش میبارید و کمتر کسی جرئت میکرد به خط مقدم، برود.
هاشم خداشناس، محرم آشوغ و مسعود جاهدی هر سه نفر آمادگی خود را اعلام میدارند و فردای آن روز درست در دوم فروردین ۱۳۶۱ در ابتدای عملیات فتحالمبین هاشم از ناحیه شکم مجروح میشود و دوستان و همزمان اصرار میکنند که او را به عقب برگردانند، اما او راضی نمیشود و میگوید باید به جنگیدن با دشمنان اسلام ادامه دهم؛ اما بر اثر خونریزی شدید، روحش همچون دیگر شهدا به آسمان پرواز میکند.
شهید سپند آسا میگوید: پس از شهادت هاشم، سینهخیز خودم را به او رساندم و پایش را محکم با طنابی بستم تا او را به عقب برگردانم و با خود گفتم باید جسدش را به خانوادهاش تحویل دهم، تا فردا نزد همشهریهایم شرمنده نباشم.
شهید هاشم خداشناس در قسمتی از وصیتنامهاش چنین مینویسد:
ای همشهریهای عزیز
اکنون که من آمدهام به جبهههای حق علیه باطل، خودم آمدهام و هیچکس مرا مجبور نکرده، بلکه وجدان خودم و خون این شهدای همیشه جاوید تاریخ است که مرا وا داشته تا به جبهه بیایم. مبادا برای من ناراحت شوید، مگر خون من از خون امام حسین علیهالسلام یا بهشتی و رجایی و باهنر و مطهری و دوست عزیزم عباس راستی و بقیه سرختر است؟!! اصلاً برای من گریه نکنید.
همکلاسیها و هممحلهایها:
از شما میخواهم به فکر اسلام باشید که اسلام نجاتدهندهٔ شماست و شما به نفع این اسلام و انقلاب تلاش نمایید.
انتهای خبر/