سالروز طلوع سبط اکبر خاندان اهلبیت (ع)
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه»، ماه مبارک رمضان که به نیمه میرسد؛ عطر روحبخش سالروز طلوع سبط اکبر خاندان اهلبیت (ع)، روح و جان هر انسان آزادهای را طراوت میبخشد.
امام حسن مجتبی (ع) دومین امام شیعیان و اولین فرزند حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) است. ایشان در ۱۵ ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند؛ به مدت ۱۰ سال امامت کردند و در روز ۲۸ صفر به شهادت رسیدند و قبر مطهر امام حسن مجتبی (ع) در قبرستان بقیع قرار دارد.
مقام و منزلت امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن (علیهالسلام) یکی از پنج تن آل عبا و از جمله کسانی است که آیه تطهیر و آیه مباهله درباره آنها نازل شده است. امام حسن (علیهالسلام) از کسانی است که حدیث کساء درباره ایشان نازل شد. داستان حدیث کساء در روایات فوقالعاده فراوانی با تعبیرات مختلف وارد شده و قدر مشترک همه آنها این است که پیامبر (صلیالله علیه و آله) علی (علیهالسلام) و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند - و یا به خدمت او آمدند - پیامبر (ص) عبا - یا پارچهای - بر آنها افکند و گفت: خداوندا اینها خاندان مناند رجس و آلودگی را از آنها دور کن؛ و در این هنگام آیه «انَّما یُریدُ اللَّهُ لِیَذْهَبَ عَنْکُمْ الرَّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ» نازل شد.
اهلبیت پیامبر (صلیالله علیه و آله) مخصوصاً علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسلام) مقام بسیار والایی دارند؛ زیرا: کسانی هستند که موّدت آنها اجر و پاداش رسالت است؛ و نماز بدون درود و صلوات بر آنها باطل است، موقعیت آنها بهعنوان صراط مستقیم شناخته شده است. آدم برای رهایی از خشم الهی که بهخاطر ترک اولی دامنگیرش شده بود خدا را به نامهای آنها سوگند داد و توبه کرد تا توبهاش پذیرفته شد! و بالاخره موّدت آنها حسنهای است که هر فرد با ایمانی را از ترس و وحشت قیامت رهایی میبخشد.
امام حسن مجتبی (ع) الگوی انفاق
بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگیهای اخلاقی امام حسن (علیهالسلام) است که زبانزد خاص و عام بوده است. امام حسن مجتبی (ع) به کریم اهلبیت (علیهمالسلام) معروف است و در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را میان خود و نیازمندان تقسیم نمود. کریم هنگامی که آثار و نشانههای نیاز را در شخصی مشاهده میکند فرصت سؤال و تقاضای کمک نمیدهد و قبل از آنکه نیازمند تقاضای کمک کند، نیاز او را برطرف میسازد این تعریفی است که خود امام حسن (ع) در پاسخ سؤال کسی که از معنای کریم پرسیده بود، فرمودند: «الْابْتِداءُ بِالْعَطِییَةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ» کسی که قبل از تقاضا کمک میکند.
امام حسن (ع) حتی به دشمنان خود نیکی و انفاق میکردند؛ چنانکه نقل شده است: روزی یک مرد شامی امام حسن (ع) را در کوچههای مدینه دید که سوار بر مرکب است شروع به لعن و ناسزا به آن حضرت کرد، امام پاسخی به او نمیگفت هنگامی که از لعن و ناسزا فراغت حاصل کرد.
امام رو به او کرد و سلام فرمود و در چهره او خندید و فرمود: ای مرد محترم گمان میکنم که تو در این دیار غریبی و حقایق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو کنی، تو را میبخشم و اگر چیزی بخواهی، به تو میدهم اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی میکنم و اگر مرکبی از ما بخواهی در اختیارت میگذارم اگر گرسنهای سیرت میکنم و اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهم هر حاجتی داشته باشی برآورده میکنم و اگر دعوت من را بپذیری و به خانه من بیایی و میهمان من بشوی تا موقع حرکت از تو پذیرایی میکنم من خانه بزرگی دارم و امکانات زیادی همراه با مال فراوان در اختیار دارم.
هنگامی که آن مرد این سخن محبتآمیز را شنید گریه کرد و گفت: گواهی میدهم که تو خلیفةالله در زمین هستی، خدا آگاهتر است که نبوّت را در کدام خاندان قرار دهد پیش از آن که این محبّت را از شما ببینم تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا در نزد من بودی، و اکنون محبوبترین بندگان خدا در نظر من هستی، این را گفت و به خانه امام آمد و تا روزی که میخواست از آنجا برود میهمان امام بود.
دوران حکومت امام حسن (ع)
پس از شهادت امام علی (علیهالسلام) امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، حکومت اسلامی را به دست گرفت؛ امّا طولی نکشید که ظالمان خلافت را از مسیر حق منحرف کرده و امام مجبور به صلح شد و از رأس حکومت کنار رفت و دشمن نگذاشت بقیّه امامان اهلبیت (علیهمالسلام) حکومت الهی را جهت پیادهکردن فرامین پروردگار به دست بگیرند. البته امامت بُعد دیگری نیز دارد که هدایت تکوینی است و همه ائمه در هر شرایطی این بعد را داشتهاند.
امام حسن (علیهالسلام) گرچه مجبور شد صلح کند و حکومت را واگذار کند؛ اما اینگونه نبود که معاویه را شایسته حکومت بداند و مردم را به عواقب حکومت معاویه آگاه نکند.
امام حسن (ع) در خطبههای متعددی به کوتاهیکردن مردم در قیام علیه معاویه هشدار دادند و حتی در نامههایی که بین ایشان و معاویه رد و بدل میشد به شایستگی خود برای حکومت تصریح کردند.
بهعنوان نمونه در یکی از این نامهها وقتی معاویه گفت: این طور گمان میکنم که به مقام خلافت مایل باشی! امام حسن (علیهالسلام) فرمود: «ای معاویه! وای بر تو! خلیفه کسی است که طبق سیره و دستور پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) عمل نماید، به جان خودم قسم که ما علمهای هدایت و گلدستههای تقوا هستیم، ولی تو ای معاویه! از آن افرادی هستی که سنتهای پیغمبر را نابود و بدعت را زنده میکنی، بندگان خدا را حقیر و دین خدا را بازیچه قرار میدهی. چه بسا که این اسم و رسم تو دچار گمنامی خواهد شد، مختصری زندگی میکنی و مسئولیتهایی از این زندگی را به عهده خواهی گرفت».
صلح امام حسن (ع)
مهمترین اتفاقی در زندگی سیاسی امام حسن (علیهالسلام) افتاد جریان صلح ایشان با معاویه بود. پس از کشتهشدن امام علی (علیهالسلام) در ۲۱ رمضان سال ۴۰ ه ق، مردم جهت بیعت با امام حسن (ع) روانه شدند.
در همان اوایل حکومت امام حسن (ع) معاویه شروع به فتنهانگیزی کرد. امام حسن (ع) خطبهای خواند و مردم را برای جنگ بر ضدّ یاغیان شامی بسیج کرد. آن حضرت «عبیداللّه بن عبّاس» را به فرماندهی بخشی از لشکر خود منصوب ساخت و او را روانه جبهه نبرد کرد.
معاویه که از ماجرا مطّلع شد، نامهای خطاب به عبیداللّه بن عبّاس نوشت و از او خواست تا دست از امام (ع) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل این کار، یک میلیون درهم بگیرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت کرد؛ عبیداللَّه نیز فریب خورد و با جمعی از لشکریانش شبانه به معاویه پیوست و صبحگاهان لشکریان دیدند، بی فرمانده شدهاند.
بعد از این اتفاق افراد زیادی از لشکر حضرت ایشان را تنها گذاشتند و بهصراحت از ترک جنگ سخن میگفتند
در چنین شرایطی امام حسن (علیهالسلام) مجبور به صلح شد. پیشوای دوم که از سستی و عدم همکاری یاران خود بهشدت ناراحت و متأثر بود، روزی خطبهای ایراد فرمود و طی آن چنین گفت: «در شگفتم از مردمی که نه دین دارند و نه شرم و حیا. وای بر شما! معاویه به هیچ یک از وعدههایی که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد.
اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصی خود را بهتر از امروز میتوانم انجام بدهم، ولی اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.
به خدا سوگند (اگر به علت سستی و بیوفایی شما) ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنیامیه هرگز روی خوش و شادمانی نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد.
هم اکنون گویی به چشم خود میبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانی که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را برای آنها قرار داده است، ولی بنیامیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت».
آنگاه امام افزود: «اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری میکردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم؛ زیرا خلافت بر بنیامیه حرام است».
اینکه حضرت بدون داشتن یاران باوفا اقدام به جنگ میکرد نیز ثمرهای جز کشتهشدن نداشت. به گواهی همه تواریخ، معاویه مردی محافظهکار و مرموز بود و سعی میکرد اعمال ناروای خود را در قالبهای فریبنده و عوام پسند بریزد.
داستان بر سر نیزه کردن قرآنها در جنگ صفّین و با این حیله جلو شکست قطعی خود را گرفتن نمونهای از این موضوع است. معاویه با سیاستی که داشت خود را خلیفه پیامبر (صلیالله علیه واله) میدانست و برای رسیدن به حکومت برخی امور را رعایت میکرد و علناً به فسق و فجور نمیپرداخت.
در چنین شرایطی هدف اصلی معاویه «وصول کم هزینه به هدف» (یعنی همان حکومت) بود؛ زیرا میدانست صاحب اصلی حکومت امام حسن (ع) است و برای به دست آوردن حکومت باید صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود.
البته اگر صلح نمیشد نیز معاویه جنگ را تا کشتن شیعیان ادامه میداد بی آنکه دستاوردی برای آنها داشته باشد؛ لذا با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (ع) و به بیان دیگر پذیرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین رفت و از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و میخواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع) را به هر قیمتی نابود کند، جلوگیری شد؛ لذا میبینیم وقتی شیعیان بر امام حسن (ع) اینگونه سلام گفتند: «سلام بر تو اى خواركننده مؤمنان» امام نيز در پاسخ آنها گفت: «من خواركننده مؤمنان نيستم بلكه عزيزكننده ايشانم؛ زيرا همين كه احساس كردم كه شما توان مقاومت در برابر ياران معاويه را نداريد، حكومت را به معاويه واگذار نمودم تا بتوانيم در ميان آنان بمانيم، اين اقدام من مانند اقدام آن عالم «همسفر موسى(عليه السّلام)» است كه به كشتى عيب و آسيب رساند تا براى صاحبان آن باقى بماند. رفتار من با شما نيز چنين است تا در ميان آنان زنده بمانيم».
موضوع مهمّ ديگرى كه بايد بر آنچه گفته شد افزود، اين است كه طبق گواهى تاريخ وضع سياست خارجى مسلمانان در زمان معاويه ايجاب چنان صلحى را مى نمود؛ زيرا امپراطور روم شرقى كه جنگهاى داخلى مسلمانان را به دقّت تعقيب مىكرد، خود را آماده مىساخت كه اگر جنگ ديگرى ميان امام حسن(عليه السلام) و معاويه در گيرد بر مرزهاى كشورهاى اسلامى حمله كند و شكستهاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنين حادثهاى رخ مى داد ممكن بود ضربه سختى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شود.
چنين شرايطى ايجاب مىكرد كه امام مجتبى(ع) صلح كند و دشمن را عملًا سرجاى خود بنشاند.
انتهای خبر/
منبع: آئین رحمت