شهدا زندهاند
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، به نقل از نوید شاهد فارس، شهید «احمد آگاهی» پنجم آبانماه سال ۱۳۳۶ در روستای خیرگو شهرستان لامرد در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. ۷ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصیلات ابتدایی را در روستای قلعه سهراب گذراند. سپس ترک تحصیل کرد و به کارگری مشغول شد.
با هجوم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی برای دفاع از کیان اسلام و کشور به وطن بازگشت و سپس راهی جبهه جنگ شد. وی سرانجام یکم آبان سال ۱۳۶۱ در عملیات محرم و در منطقه شرهانی به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای خیرگو لامرد به خاک سپرده شد.
متن وصیت
بسم رب الشهدا و الصدیقین" وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ " قرآن کریم. به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید؛ بلکه زنده هستند و نزد پروردگار خود روزی میخورند. با نام خدای بزرگ وصیت نامهام را شروع میکنم.
سلام من به یگانه رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی و درود فراوان من به شهیدان کربلای ایران که با خون خود درخت انقلاب را آبیاری کردند و درود فراوان به شهیدان کربلای حسین (ع) که همه ما مشتاق آنیم که مزار آنان را در آغوش بگیریم و درود فراوان به رزمندگانی که بعد از ما میرزمند و راه خونین ما که حق و راه عدالت است.
و همچنین درود فراوان به روان مادرانی که چنین فرزندانی را مهیا کردند و تقدیم به اسلام نمودند و همچنین سلام و درود فراوان بر پدر و مادرم که مرا پروراند و مرا به راه پاک روحالله که راه خدا بود آشنا کرد و مرا به خدای خود که این امانت به آنها داده بود تقدیم کرد.
پدر، مادر، خواهر، برادران و دوستانم بدانید این راهی که من انتخاب کردهام راه پاک الله است و این راه را با شوق و میل انتخاب کردهام و به مقام مقدس جبهه اعزام گردیدم و بدانید که تنها آرزوی من اعزام به جبهه بود.
در ضمن توصیه من به پدر و مادرم این است اگر من سعادت نصیبم شد و شهید شدم برایم گریه نکنید و برای من بر سر نزنید که این راه را خودم انتخاب کرده و خواهشم این است که مرا در هنگام تشییع جنازه سرافراز نمایید نه اینکه مقام شهید را پایین بیاورید و اجر خود را ضایع نمایید و دیگر فرزندان را ارشاد نمایید که به جبهه سرازیر گردند و به مادران دیگر نصیحت کنید تا آنان هم فرزندانشان به راه حق آشنا سازند.
مادرم توجه کن، میدانم شما آرزو داشتید که مرا داماد کنید و در حجلهام بنشینید؛ ولی خدا نصیب شما نکرد که در حجلهام بنشینید و حال بیا و در حجله مزارم بنشین که من در سنگر، اسلحه حجله نشینم بود و شادیام شنیدن اللهاکبر بود.
و همچنین خواهر مهربانم تو هم میدانم که در دلت بسیار آرزو بود؛ ولی تو هم آرزویت به گور رفت ولی میخواهم که ناراحت نباشی که مرگ بهتر از زندگی ننگین است.
پدر، مادر و خواهرم حلالم کنید. برادران و رفیقانم که سالهای سال با شما خاطرههایی داشتم و خصوصاً دوستم فضلالله معصومی که با تو بیشتر از دیگر دوستانم رابطه داشتم تو نیز حلالم کن، خواهشم این است که هنگام نماز امام را دعا کنید که تا انقلاب مهدی زنده بماند و او را تنها نگذارید... . افسوس که روح در بدن نیست مرا، آن بلبل مست در چمن نیست مرا. یاران و برادران مرا یاد کنید، رفتم سفری که آمدن نیست مرا.
وصیتی کردم به آن همسنگرم، اگر شهید شدم بگو به مادرم من به راه حق گردیدم شهید، تو طلب بنما از الله طول عمر رهبرم. والسلام علیکم و رحمتالله و برکات.
انتهای خبر/