جنگ پیشدستانه و ناامن سازى جهان
پس از رویداد تروریستى 11، سپتامبر جهان با واقعیات جدیدى روبرو گردید؛ واقعیاتى که از پیدایش تهدیدات نو و نامتقارن حکایت داشت. بر این اساس، رهبران آمریکا براى مقابله با تروریستهایى که چیزى براى از دست دادن ندارند، پیگیرى و تداوم استراتژىهاى پیشین را که بر بازدارندگى و به نمایش گذاشتن توان نظامى استوار بود، بىفایده پنداشتند و مدعى بودند که در مقابل چنین تهدیداتى، باید پیش از به فعلیت درآمدن، با آنها مقابله کرد.
چنین دستورالعملى را آمریکایىها هنگام ورود به جنگ جهانى دوم نیز پیاده کردند. در آن زمان نیز سیاستمداران آمریکایى اعلام داشتند که »اگر با ژاپنىها در پرل هاربر نجنگیم، ناچاریم با آنها در سانفراسیسکو بجنگیم« این اساس، جورج بوش استراتژى امنیت ملى خود را در سال 2002، تحت عنوان »استراتژى جنگ پیشدستانه« تدوین کرد و به اجرا درآورد. بسیارى تحلیلگران اهمیت و جایگاه بالاى استراتژى یادشده را در حد یک "انقلاب" در استراتژىهاى امنیت ملى آمریکا، طى 227 عمر این کشور سال دانستند که موجب شد انزواگرایى در سیاست خارجى آمریکا پایان یابد و این کشور رویکرد یکجانبهگرایى تهاجمى را در دستور کار خود قرار دهد.
در تعریف جنگ پیشدستانه عنوان شده است، هنگامى که تهدیدى آنچنان قریبالوقوع برقآسا باشد که چارهاى جز پیشدستى وجود نداشته باشد باید به آن دست یازید، یا به عبارتى دیگر "به دشمن خود حمله کن و آن را خلعسلاح کن، پیش از آنکه به تو حمله کند" جنگ پیشدستانه، متفاوت از جنگ پیشگیرانه است. در جنگ پیشگیرانه تهدید وجود دارد، در عین اینکه قریبالوقوع نیست، اما اجتنابناپذیر است و به خطر انداختن آنها خطرات فراوانى دارد. از اینرو در تفاوت این دو، عوامل زمان، غافلگیرانه و اطلاعات سهم بهسزایى دارند؛ اما وقوع 11 سپتامبر و همزمانى تاریخى آن با روى کار آمدن نومحافظهکاران در ساختار ادارى آمریکا موجب شد که کاخ سفید فرصت را مغتنم شمرده و رفتار تهاجمى خود را در سطح بینالمللى دنبال کرده و افغانستان و عراق را به زیر سلطه خود درآورد؛ اما به نظر مىرسد که پایان دوران حکمروایى جمهوریخواهان، به معناى پایان عمر این استراتژى نیست و همچنان این استراتژى توسط کشورهایى، در جهت تامین منافعشان در صحنه بین المللى به کار گرفته مىشود.
ضربه نخست
در سند راهبرد امنیتملى آمریکا که یک سال پس از حملات 11 سپتامبر 2001 منتشر شد، نویسندگان براى توصیف راهبرد امنیتملى آمریکا در قبال تروریسم و دولتهاى یاغى، از واژه پیشدستانه استفاده کردهاند. حمله پیشدستانه، به حملهاى گفته مىشود که در آن، کشور مهاجم به جاى تلاش براى بازداشتن رقیب از حمله، در زمانىکه بازدارندگى شکست مىخورد، براى دفاع از خود، پیش از اقدام دشمن، به آن کشور حمله کند.
در عینحال، بهرغم اینکه سند راهبرد امنیتملى آمریکا، از واژه پیشدستانه استفاده کرده است، صاحبنظران روابط و حقوق بینالملل، رفتار و عملکرد آمریکا را به خصوص در حمله به عراق، نه جنگ پیشدستانه، بلکه حملهاى پیشگیرانه مىدانند.(1) بین این دو واژه و دیگر کلمات که معمولا در چنین متنهایى به صورت وسیع استفاده مىشود، تفاوتها و شباهتهایى وجود دارد. حمله پیشدستانه، زمانى صورت مىگیرد که کشور مهاجم، بر اساس دریافت خود از اقدامات دشمن یا کشور رقیب، به این نتیجه مىرسد که در آینده نزدیک، مورد حمله قرار خواهد گرفت. این کشور براى جلوگیرى از واردآمدن ضربات و خسارات جبرانناپذیر، کاهش ویرانىها و بهرهگیرى بهینه از توانمندىهاى خود، به این نتیجه مىرسد که زدن ضربه نخست، مىتواند به وى در تأمین این اهداف یارى برساند. در حمله پیشدستانه، فورى و قطعىبودن اصل تهدید، نکته محورى است. حمله پیشدستانه، راهحلى بر این باور است که حمله دشمن اجتنابناپذیر و فورى است و از اینرو، فرصت اندکى براى جلوگیرى از آغاز آن وجود دارد. با این همه، تلاشها براى ممانعت از انجام چنین حملهاى، نمىتواند با موفقیت همراه باشد؛ بازدارندگى بىنتیجه و بىفایده است و حمله دشمن به زودى آغاز خواهد شد.
حملات پیشگیرانه، وجوه مشترک بسیارى با حملات پیشدستانه دارد. در عینحال، معمولا حملات پیشگیرانه در پاسخ به تهدیدات کمتر فورى صورت مىگیرد. در حملات پیشگیرانه، بیش از آنکه به واردکردن ضربه نخست به دشمن تمایل باشد، میل به این است که جنگ زودتر آغاز شود، تا اینکه دیرتر باشد. در اینگونه جنگها، علایم قطعى از اقدامات نظامى کشور رقیب وجود ندارد. فوریتى در مورد اقدامات آن هم نیست و به همین صورت، برخلاف حملات پیشدستانه که مثالهاى تاریخى فراوانى دارد، براى جنگهاى پیشگیرانه، نمونههاى تاریخى کمترى مىتوان یافت. جنگ پیشگیرانه، در تاریخ، معمولا زمانى روى داده که کشور قدرتمند، احساس کرده که در اثر پیشرفت قدرتهاى دیگر، بهتدریج موقعیت بینالمللى و منطقهاى خود را از دست مىدهد. درک قدرتهاى بزرگ از برهم خوردن موازنه قدرت به ضرر آنها، از نمونههاى بارز تاریخى است که در آن، به جنگ پیشگیرانه متوسل شدهاند. همچنین، در عصر سلاحهاى کشتارجمعى، ترس از دستیابى کشور رقیب به این سلاحها، موجب توسل به حملات پیشگیرانه شده که از جمله مىتوان به حمله هوایى اسرائیل به اوزیراک عراق در سال 1981 و حمله آمریکا به عراق در سال 2003 اشاره کرد.
حق دفاع مشروع
پس از تحولات 11 سپتامبر و به هنگام تصمیمگیرى آمریکا براى حمله به عراق و پس از انجام این حمله، مناظرات وسیعى میان صاحبنظران مختلف و سیاستمداران و تصمیمگیرندگان، در خصوص قانونى بودن و مشروعیت اقدام آمریکا در حمله پیشگیرانه علیه رژیم صدام حسین درگرفت.(2) اینکه حملات پیشنگرانه از نظر حقوق بینالملل پذیرفتنى باشد، براى تصمیمگیران مهم است، زیرا قانونى بودن حمله، نقش مهمى در مشروعیت آن ایفا مىکند. نوع تفسیر و تعبیر از حملات پیشنگرانه، در ارزیابى چنین راهبردهایى موثر است و نگرش مثبت به آن مىتواند، موجب کاهش هزینهها و افزایش سود دهى آن شود.
در حقوق بینالملل، به صورت عام، توسل به زور ممنوع است؛ اما منشور ملل متحد، در دو مورد، توسل به زور را مجاز مىداند؛ مورد نخست، دفاع مشروع یا دفاع از خود است که در این خصوص، ماده 51 منشور، حق کشورها در دفاع از خود را به رسمیت مىشناسد. در صورت وقوع تجاوز، کشورها مىتوانند، نسبت به دفاع از حق حاکمیت خود به زور متوسل شوند. مورد دوم، زمانى است که خود شوراى امنیت به عنون مرجع حفظ و صلح امنیت بینالملل، مجوز توسل به زور را صادر کند.
با توجه به اینکه در مورد دوم، امکان توسل به حملات پیشدستانه و پیشگیرانه نامحتمل است، وقوع این نوع حملات تنها در حوزه دفاع از خود معنا و مفهوم مىیابد. در این حوزه نیز قوانین حقوق بینالملل و رویه دولتها، نشان مىدهد که تنها حمله پیشدستانه پذیرفتنى است. حقوق بینالملل، حمله پیشگیرانه را نمىپذیرد. از نظر این حقوق، اگر تهدید جدى باشد و کشور رقیب از خود تحرک نظامى زیادى در دریا، هوا و زمین نشان دهد که گویاى آمادگى آن براى حمله باشد، کشور مىتواند با رعایت اصولى اصل تناسب، ضرورت، فوریت و تداوم، به حمله پیشدستانه روى آورد؛ به بیان دیگر، در این مورد نیز ملاحظات حقوقى به سرشت تهدید وابسته است. دولت مهاجم، باید آگاهى دقیق یا نسبتا دقیقى از حمله دشمن و اینکه به زودى بهوقوع خواهد پیوست، داشته باشد.
این معیارهاى محدودکننده، حملات پیشگیرانه را ممنوع و حملات پیشدستانه را مقید و مشروط مىسازند؛ البته در سالهاى اخیر و بهخصوص پس از حملات 11 سپتامبر و گسترش تهدید استفاده از سلاحهایى کشتارجمعى، برخى حقوقدانان به تجدید نظر در معیارهاى یاد شده پرداخته و مىگویند: "حمله پیشنگرانه زمانى مورد قبول است که کشور مهاجم بداند، در صورت دستیابى کشور رقیب یا دشمن به این سلاحها، توان جلوگیرى از تهدید و حمله آن را از دست خواهد داد".(3)
مشکل دیدگاه مزبور این است که چنین مجوزى، آزادى عمل بسیار زیادى به کشور مهاجم، براى زدن ضربه نخست، حتى در حوزه حمله هستهاى قایل مىشود. در عینحال، ضربه نخست، بدون داشتن آگاهى قطعى صورت مىگیرد؛ پایین بودن میزان قطعیت حمله، بهخصوص در حوزهاى که عوامل محدودکننده دیگر در نظر گرفته نمىشود، خطرناک است و هزینههاى اقدام را بالا مىبرد. در کنار عدم قطعیت حمله، عدم شفافیت مشروعیت نیز مطرح است. مشروعیت، مفهومى وسیع، انعطافپذیر و به شدت مبهم است که با توجه به قانونیت شکل مىگیرد؛ اما از عوامل دیگر نیز تأثیر مىگذارد.
اسرائیل برنامه هسته اى ایران را تهدیدى براى بقاى خود مىداند و مدعى است که مدارکى در اختیار دارد که نشان مىدهد، ایران در صدد دستیابى به سلاحهاى اتمى است. در این راستا نیز اعلام کرد که تمام گزینهها را در برخورد با ایران روى میز دارد. این تصور در پى مواضع اعلامى و اعمالى ایران به شدت تقویت شده است. در همین راستا مقامات اسرائیلى همه تلاشهاى خود را به کار مىبرند، تا به هر طریق ممکن، مانع برنامههاى هسته اى ایران شوند. در این رابطه روابط راهبردى اسرائیل و امریکا اهمیت بسیارى دارد؛ هر چند که خود امریکا به دلیل پیگیرى سیاست عدم اشاعه سلاحهاى هسته اى از گسترش برنامههاى هستهاى ایران، در جهت دستیابى به سلاحهاى هسته اى نگران است. اسرائیل نیز از طریق گروه هاى فشار خود بر سیاست خارجى امریکا در این زمینه تأثیر زیادى داشته است. لابىاسرائیل در ایالات متحده، با استفاده از اهرمهاى گوناگونى که در داخل دستگاه حکومتى امریکا و رسانهها و محافل اجتماعى آن در اختیار دارد، تلاش مىکند، تا سیاستهاى ایالات متحده را با منافع اسرائیل همسو سازد.(4)
آمریکا در تصویب قطعنامههاى اخیر شوراى امنیت علیه برنامه هستهاى ایران، نقش مهمى داشته است. در این زمینه رایزنىهاى مستمر مقامات اسرائیلى را با دیگر اعضاى شوراى امنیت نباید فراموش کرد. اسرائیل براى متوقف کردن برنامه غنى سازى اورانیوم ایران از انواع عملیاتهاى روانى نیز بهره مىگیرد. اسرائیل گزارشهاى محمد البرادعى مدیرکل پیشین آژانس بین المللى انرژى اتمى در رابطه با برنامه هسته اى ایران را جانبدارنه و او را به حمایت از ایران متهم مىکرد .
مطمئنا چنین اقداماتى در نخستین واکنش مدیرکل جدید آژانس بین المللىانرژى اتمى یوکیا آمانو در رابطه با برنامه هسته اى ایران بى تاثیر نبوده است؛ به طورى که آمانو گزارش شدیدالحن ترى را نسبت به گزارشهاى البرادعى منتشر کرده است؛ هرچند مقامات کاخ سفید و کشورهاى اروپایى براى یافتن راه حلى مسالمتآمیز درباره برنامه هستهاى ایران تاکید مىکنند، اسرائیل با ناکارا خواندن تحریمهاى شوراى امنیت نه تنها خواهان اقدامات سختگیرانه ترى درباره ایران است، بلکه جامعه بین المللى را نیز در این زمینه تحریک مىکند. مقامات اسرائیلى در ادامه جنگ روانى خود علیه ایران پا فراتر گذاشته و تهدید کرده اند که در صورت تسامح بیشتر جامعه بین المللى درباره برنامه هستهاى ایران، به عملیات نظامى متوسل شده و خود مستقیما تاسیسات هستهاى ایران را هدف قرار خواهند داد.رسانههاى وابسته به اسرائیل نیز با بزرگنمایى برنامه هستهاى ایران، در صدد هستند تا افکار عمومى را با هرگونه اقدام احتمالى همسو سازند.
پیمان عدم تکثیر سلاحهاى هسته اى و قطعنامههاى سازمان ملل
در اوایل انتظار بر این بود که اسرائیل، پیمان عدم تکثیر سلاحهاى هسته اى را در 1968 امضا کند؛ اما با تهاجم شوروى به چک اسلواکى سابق، تصویب پیمان به تعویق افتاد و موجب تقویت نیروهاى مخالف معاهده در اسرئیل گردید. این مخالفتها علنى و معلوم شد که اسرائیل مشکلات جدى با معاهده دارد؛ اما در بیان آنها احتیاط مىکند.(5)
دولت جانسون در تلاش بود تا در ازاى فروش 50فروند فانتوم اف4، اسرائیل را تحت فشار قرار دهد، تا پیمان را امضا کند؛ اما متعاقب بن بست در مذاکرات، جانسون از تلاشهاى خود در فروش فانتوم اف4 در قبال امضاى پیمان ان.پى.تى و مرتبط کردن این دو موضوع با یکدیگر منصرف شد و تصمیم گرفت تا معامله فانتوم را بىقید و شرط نهایى کند. به این ترتیب اسرائیل پیمان را امضا و تصویب نکرد.(6)
به نظر مىرسد، گسترش ماده 51 دست کشورهاى قدرتمند و متحدانشان را براى تعرض به دیگر کشورها براى پیگیرى منافعشان باز مىگذارد. این امر تنها مجوزى براى استفاده قدرتهاى بزرگ از نیروى نظامى، در جهت تأمین منافع ایشان خواهد بود؛ صرفاً با وارد آوردن اتهام به کشورهاى دیگر، پیش از آن که این اتهامات در مرجع بىطرف بین المللى اثبات شود؛ نه تنها حمله پیشدستانه که دفاع پیشگیرانه نیز - که شاید قابل هضم تر باشد - در رویه سازمان ملل پذیرفته نشده است. رویه سازمان ملل نیز با تفسیر وسیع از ماده 51 منشور همسان نیست؛ بهویژه این را مىتوان در قطعنامههاى متعدد درباره محکومیت اسرائیل در کاربرد زور نسبت به همسایگانش دریافت؛ براى مثال در قضیه حمله اسرائیل به تاسیسات هسته اى عراق (تموز)، ادعاى دفاع پیشگیرانه در سازمان ملل پذیرفته نشد.
با وجود اینکه اسرائیل با داشتن زرادخانههاى هستهاى، عضو معاهده منع انتشار سلاح کشتار جمعى (ان.پى.تى) نیست؛ ولى دوست دارد از سیستمى که عضو آن نیست، علیه ایران سوء استفاده کند؛ هر چند اسرائیل مىداند که استفاده از این استراتژى براى مقابله، با این به سادگى امکانپذیر نیست و در پى استفاده از آن باید تبعات فراوانىرا پذیرا باشد اما به هرحال سازمان ملل و جامعه جهانى، تا جایى که مىشود، باید مانع از آن شد که ماده 51 منشور و اصل دفاع مشروع دچار چنین تحول و گسترشى شود، چرا که با دستاویز قرار دادن این اصل، هر جنگى توجیه حقوقى مىیابد و هر کشورى مىتواند جهان را به نا امنى بکشاند.
منابع:
,"the Bush doctrine and itsconsequences :A Work progress" ,Francois ;Heisbourg .1
.www.Two.com :88.Available at - 75 .2.Spring 2003 P. No ,26 ,Vol ,Washington Quarterly
,22 may2003 "Preventive War aniter national Law after Iraq" ,Curie .Duncan EJ .2
.(3lobalw.com) !:available at
,"Preventive War andCounterproliferation ,Nuclear Deterence" Record Jeffi!ey .3
.available at:www.Cato.ora .2004 ,July 8 ,519 ,No .Police analysis
4-کوهن آونر،اسرائیل و سلاح هاى هستهاى، ترجمه سعید محمدى (تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى تهران، 1385، صص 53 - 449.
-establishment of a Nuclear" ,united nations general assembly 41 session 51 .5
.on 10 december 1996 ,"weaponp free zone in the Middle east
"arab league vows to drop out of NPT if Israel admits it has nuclearweapons" .6
www.haaretz.com (1390/08/05) .Haaretz
حسنی سجاد
منبع :پگاه حوزه شماره 319