غرب توافق كند مي بازد
«چالش- مذاكره هسته اي» ميان ايران و غرب بعد از 9 سال، اكنون تبديل به يك معما شده است. معما اين است: در حالي كه فرمول هاي كاملا مشخصي براي توافق و رفع ابهام وجود دارد، چرا غرب قادر نيست- آمادگي ندارد- كه با ايران به يك توافق روشن برسد و هرگاه توافق نيم بندي حاصل مي شود، غرب زير تعهد خود مي زند؟ 9 سال بازرسي آژانس كه در هيچ كشور ديگري سابقه ندارد، نشان داده برنامه هسته اي ايران كوچك ترين انحرافي نداشته است. از آن سو دوربين هاي آژانس تمام مراكز اتمي ايران را 24ساعته زير نظر دارند. آخرين گزارش هاي اطلاعاتي آمريكا و متحدانش نيز تاييد مي كند كه ايران به دنبال ساخت بمب اتمي نيست. بماند كه طرف هاي مذاكره ايران، هم بمب اتمي دارند و هم تن به نظارت نمي دهند و يكي از آنها حتي بمب اتمي را با انفجار عليه مردم ژاپن به دنيا معرفي كرده است.
وقتي طبق معاهده NPT مي توان مرز روشني ميان كاربرد صلح آميز با كاربرد نظامي برنامه هسته اي قائل شد، چرا غرب از توافق روشن معطوف به حقوق بين الملل و قوانين آژانس طفره مي رود؟ آيا فهم ما و غرب از صورت مسئله يكسان است؟ و اصلا صورت مسئله، چالش هسته اي است؟ اين مهم است كه بفهميم غرب- به ويژه مثلث استكبار يعني آمريكا، انگليس و صهيونيسم بين الملل كه اروپاي منفعل را زير پنجه خود دارد- چه برداشتي از اين چالش دارد تا بدين ترتيب تلقي ما نيز به روز شده باشد.
1-توافق غرب با ايران بر مبناي قواعد حقوقي، دقيقا به معناي باخت آنهاست. از نگاه طيف استكباري در غرب، توافق برد- برد با ايران در چالش هسته اي معنا ندارد و تفاهمي كه حقوق ايران را به رسميت بشناسد، عين شكست براي غرب است. يعني نفس اينكه حقوق مسلم ايران پس از 9 سال تهديد و ارعاب و زورگويي به رسميت شناخته شود، تاييد يك گزاره در حال انتشار در مقياس جهاني است و آن اينكه ايران ابرقدرت نوين و متفاوتي است كه داراي گفتمان نافذ دعوت و نه زور و ارعاب مي باشد. بدين معنا، چالش هسته اي بيش از آن كه موضوعيت داشته باشد، يك نشانگر دقيق در بردار و نمودار قدرت جهاني است كه «تغيير موازنه» و جابجايي جغرافياي قدرت را نشان مي دهد. در واقع چالش هسته اي در متن جابه جايي قدرت از غرب به شرق در جريان است همچنان كه قطب قدرت خاورميانه در حال انتقال از بلوك وابسته به غرب، به بلوك مقاومت و بيداري اسلامي است.
با اين تلقي، كوتاه آمدن غرب مقابل ايران و به رسميت شناختن حقوق آن پس از 9 سال دشمني پرحجم، تنها يك شكست نقطه اي و موضعي نيست بلكه پيامي راهبردي براي ملت هاي مسلمان از يك سو و ملل مستضعف از سوي ديگر دارد مبني بر اينكه، سرانجام مقاومت مقابل مستكبران، پيروزي است. آنها بهتر از هركس مي دانند كه ايران با كسب تمام قابليت ها، هسته اي شده - به تعبير صهيونيست ها حتي وارد منطقه امن و برگشت ناپذير شده- اما معتقدند صرف تاييد اين حقيقت، دومينويي از بدبختي ها و شكست هاي ديگر را براي غرب به دنبال خواهد داشت چرا كه نيرويي عظيم از جرئت و شجاعت را به مثابه غني سازي جان ملت ها آزاد خواهد كرد. غرب البته 9 سال است كه قافيه را باخته و نگاه هاي تيزبين اين نكته را فهميده اند. نفس اينكه ايران پس از 9سال فشار سياسي و اقتصادي و خرابكاري و ترور و... نه تنها سرپاست بلكه پيش مي رود، قوي ترين دليل براي پيروزي ايران است.
2- موضوع ديگر كه بي ارتباط با موضوع اول نيست، اين كه جمهوري اسلامي در دو سطح داخلي و بين المللي مدلي موفق از «پيشرفت معطوف به خطرپذيري و مجاهدت» را ارائه كرده است. اين مدل رو به جلو و موفق، انباشته از جسارت و جرئت، انرژي و حركت، اعتماد به نفس، شكستن قرق ها و انحصارها در يك مديريت كلان معطوف به عقلانيت و تدبير است. چنين مدل پيشرفتي، انرژي گسترده اي را در دو سطح داخلي و منطقه اي- جهاني براي هجوم به ديوارهاي اسارت فكري- فرهنگي غرب آزاد مي كند. اگر الگوي پيشرفت معطوف به مجاهدت و خطرپذيري در چالش هسته اي جواب داد، چرا در ديگر چالش هاي ملت ايران و ملت هاي مستضعف با غرب جواب ندهد. چالش هسته اي، يك نمايه بلامنازع از پيشرفت و شعار «ما مي توانيم انحصار غرب را بشكنيم» است. غرب از چنين اراده جسور و مهاجمي به وحشت افتاده است. آنها ساخت تاسيسات يو سي اف در اصفهان را كه پروژه اي 11 ساله بود متوقف مي كنند و «جوانان جبهه و جنگ و جهاد»(تعبير آقاي خاتمي در زمان رياست جمهوري) همان پروژه چند ميليارد دلاري را در كمتر از 3 سال مي سازند و به رخ آقاي البرادعي مي كشند. خيال مي كنند نياز ايران به سوخت 20 درصدي راكتور تهران و تامين نياز دارويي يك ميليون بيمار را مي توانند گروگان بگيرند، متخصصان گمنام ايراني- از نسل شهيد مصطفي احمدي روشن كه قله و اسوه گمنامي شد- روي غرب را كم مي كنند و به توليد سوخت 20 درصد دست مي يابند. تهديد مي كنند كه تاسيسات شما را بي هيچ منطقي بمباران مي كنيم، همان متخصصان برگ برنده تاسيسات زيرزميني فردو را به عنوان يك رو كم كني كم سابقه روي ميز مي گذارند تا آنجا كه نخست وزير و وزير دفاع اسرائيل با دهاني كف آلود از خشم مي گويند آنجا بايد تعطيل شود، چون ما نمي توانيم بمباران كنيم!
اين مدل، الگوي موفق درجا نزدن و نهراسيدن و سازندگي و پيشرفت است؛ همان كه رهبر فرزانه انقلاب در تجليل از جهادگر مخلص مرحوم عبدالله والي فرمودند كه بعضي ها قبل از اين كه كاري انجام بگيرد، تابلويش را مي زنند اما هيچ كاري نمي شود؛ بعضي ها هم كار انجام مي دهند بي آن كه تابلويي داشته باشد و اين مثل سيماني كه در يك بنايي تزريق و آن را مستحكم كنند، در كل بناي جمهوري اسلامي اثر مي گذارد. غرب مايل نيست در انظار ملت ايران و جوانان برومند آن كه به قابليت هاي هسته اي به چشم قله عزت و اعتماد به نفس ملي مي نگرند، چنين الگوي پيشرفت آميخته به مجاهدتي موفق به نظر برسد. به زعم آنها اين عزت و اعتماد به نفس ايراني ها، خسارت بي سابقه اي از زمان جنگ جهاني دوم- و حتي دوره رقابت با بلوك شوروي- به غرب و صهيونيسم جهاني زده و قابل تاييد و امضا نيست. رسانه ها و سياستمداران غرب و دنباله آنها در محافل ضد انقلاب، در مقابل برآنند كه اين روش را پرهزينه و بي فايده نشان دهند. بنابراين چاره را در همين عدم توافق برد- برد مي دانند. و گفتيم كه برد- برد براي آنها به معناي باخت استراتژيك است. آمريكا و انگليس و شبكه صهيونيسم بين الملل در اين راه حاضرند منافع استراتژيك اروپاي درگير با بحران اقتصادي كشنده- و حتي منافع ملت آمريكا را كه با همين بحران دست به گريبان است- قرباني كنند.
3- چالش هسته اي پس از موج جديد بيداري اسلامي در خاورميانه بعد مهم ديگري نيز يافته است. اگر از اين اذعان موشه يعالون معاون نخست وزير اسرائيل بگذريم كه «پس از انقلاب هاي اخير، نفوذ آمريكا در منطقه در حال كاهش است» و سقوط آزاد قدرت واشنگتن را به كنار بگذاريم، مسئله مهم موازي اين اتفاق، پديد آمدن موقعيت مرگ براي رژيم صهيونيستي است. براي ما و خيلي از ناظران شايد خيلي قابل فهم نباشد كه مشكل امنيت و ثبات براي رژيم اشغالگر قدس در شرايط فعلي منطقه يعني چه؟ اسرائيل اگر تا ديروز از جانب لبنان و سوريه و غزه تحت فشار بود، اكنون تكيه گاه اصلي ثبات و ماندگاري خود را در مصر از دست داده و به شدت نگران اوضاع عربستان و اردن و بحرين و... است. صهيونيست ها از زلزله 9 ريشتري در اطراف خود خبر مي دهند و اين انقلاب ها را ادامه انقلاب اسلامي 1979 ايران مي دانند. از اين زاويه همان گونه كه پايان چالش هسته اي به نفع ايران، روشن كردن سيلندرهاي جديد در موتور انقلاب هاي منطقه است، متقابلا مي تواند به مثابه ترمز و سرعت گير جمهوري اسلامي در چند سطح عمل كند؛ هم از شتاب پيشرفت ايران بكاهد و هم ذهن تصميم سازان را از پيگيري و مديريت تحولات منطقه و «شارژ» بيداري اسلامي كه نياز به حمايت و هدايت دارد، منحرف كند. به زعم باطل صهيونيسم بين الملل، چالش هسته اي مي تواند نگاه سياستمداران ايراني را از نقش آفريني در مسائل مهم منطقه و جهاني منحرف سازد.
چالش هسته اي همان گونه كه گفته شد نمودار اقتدار جمهوري اسلامي است و بايد به دقت آن را پيش برد همچنان كه مسئولان سختكوش چنين كرده اند. در عين حال بايد توجه داشت كه همه ظرفيت بزرگ نهادهايي نظير شوراي عالي امنيت ملي و وزارت خارجه نبايد صرفاً مصروف و «مشغول» اين پرونده شود. به تعبير ديگر نتايج مثبت هرگونه تدبير و طراحي در زمينه هايي نظير بيداري اسلامي، مجدداً به عنوان سرمايه و پشتوانه نظام در چالش هاي مهم با قدرت هاي غربي بازتوليد مي شود. از اين جهت، پرونده هاي چندگانه را بايد به موازات و مكمل هم و به شكل چند وجهي پيش برد. به يك معناي ديگر با 30درصد ظرفيت سياست خارجي نظام مي توان چالش هسته اي را مانند مديريت موفق سالهاي اخير اداره نمود و 70 درصد بقيه را بايد صرف بازي سازي، فضاسازي، ظرفيت سازي و استفاده از ظرفيت هاي تهاجمي موجود در سطح منطقه اي و جهاني كرد، به ويژه اينكه غرب شديداً به دنبال فرسوده سازي انقلاب هاي نوپا و سرقت يا انحراف آنهاست. با اين وصف، غرب مي كوشد به واسطه چالش سازي و تداوم آن، پمپاژ اراده و نيرو توسط جمهوري اسلامي در سطح منطقه را مهار كند. با اين تلقي مسكو - يا پكن و هر ايستگاه ديگري- آخر راه مذاكرات نيست، همچنان كه بغداد و اسلامبول و ژنو نبودند. و بدين ترتيب اصل خبرها را بايد در قاهره و بيروت و بيت المقدس و «خونين شهر منامه» جست. تاريخ، چند دهه است كه ديگر در واشنگتن و مسكو و لندن و پاريس و بروكسل و ژنو تعيين نمي شود. اكنون تاريخ جديد از خاورميانه آغاز شده در حالي كه زلزله سياسي و اقتصادي درهم تنيده، دامن غرب را گرفته است.
4- زماني برژينسكي درباره مذاكرات هسته اي گفته بود تا در داخل ايران اتفاقي نيفتد، در مقاومت سياست خارجي ايران اتفاقي پديد نخواهد آمد. البته آنها به عنوان ابزارهاي كلاهبرداري در مذاكرات، از روش هاي «بازار گرمي، ترساندن از نافرجام ماندن معامله و مذاكره، نيازسازي مصنوعي براي ايران، چانه زني به روش مرگ و تب و...» بهره مي گيرند اما اميد اصلي شان اين است كه الگوي مقاومت از درون مخدوش شود. جالب است كه گزارشگر نيويورك تايمز به ايران مي آيد و به قول خودش 2700 كيلومتر را طي مي كند و با كساني كه دوستدار آمريكا هستند ارتباط مي گيرد و پذيرايي مي شود اما آخرسر مي نويسد «با پوزش از تمام آنها كه از من مهمان نوازي كردند، من با تحريم ها موافقم حتي اگر به مردم ضربه بزند»! اين نمونه اخلاق آمريكايي در قبال افراد خوش گمان و عبرت نياموخته است. آمريكا به تعبير فارين پاليسي از موضع تكبر حرف مي زند يا به تعبير قرآني مستكبر است. با اين حال به تعبير هفته گذشته مجله تندروي ويكلي استاندارد «ديدگاه كاخ سفيد درباره نقش آمريكا در خاورميانه به ديدگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي شبيه است. به قول آيت الله خميني، آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.»
محمد ايماني