توصیه هنرمند شهید علیرضا سلمان در وصیت نامه+تصاویر
پس از طی دوران ابتدایی و راهنمایی، دبیرستان شهید طالقانی را برای ادامه تحصیل در رشته علوم انسانی انتخاب نمود. تحصیلش در دبیرستان شهید طالقانی باعث شروع مسیری مهم در زندگی وی شد؛ چرا که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درست در مقابل این دبیرستان بود و همین امر سبب شد علیرضا به سرعت به عنوان بسیجی جذب این مرکز شود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان داراب و به خصوص ناحیه مقاومت شهید کلاهدوز منزل اول وی شده بود. همانجا درس می خواند و به قول پدرش همانجا هم زندگی می کرد. او چندین نوبت در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و هر بار پس از شهادت یکی از دوستانش، شوق او برای حضور در جبهه ها بیشتر می شد.
سال 1365 برایش سالی سرنوشت ساز بود و در آخرین نامه ای که توسط همرزمش آقای رمضان بی ریا برای خانواده اش فرستاد، نشان داد که او باید راه حسین(ع) را بپیماید و غیر آن هم اتفاق نیفتاد.
"پدر و مادر عزیزم ، مرا حلال نمایید که بی اطلاع شما به جبهه رفتم و مرا ببخشید که فرزند خوبی برای شما نبودم، اما وظیفه چیز دیگری است. مبادا اماممان تنها بماند."
عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه آغاز شد و وی در کنار دیگر همرزمانش و به همراه فرمانده بزرگش سردار شهید"سید عبدالکریم قدسی" در حالیکه 17 سال بیشتر نداشت، به قافله دوستان و یاران سفر کرده اش پیوست.
"من مال و ثروتی از خودم بجا نگذاشته ام که بنویسم اموالم را به فلان کس بدهید، آنقدر در برابر خداوند خود را کوچک و حقیر می پندارم که انگار گناهانم از خودم سنگین تر است. برادرانی که اصلا به جبهه نرفته اند! همه شما خوبید ولی وقتی پیر جماران لب تکان می دهد و می گوید بروید و در راه خدا بجنگید، بروید، چون اسلام در خطر است. ای برادران! هوای نفس شما را فریب ندهد. فریب ظواهر دنیوی را هرگز نخورید. از شما عاجزانه تقاضا دارم برای یک لحظه هم که شده برای بازدید، پهلوی این رزمندگان بیایید. بیایید ببینید که چگونه نیمه شب ها از خواب خوش بیدار می شوند.
در آن لحظه که هر دقیقه انتظار آمدن گلوله خمپاره ای از طرف شمن می باشد از سنگر خود بیرون می آیند و مانند علی(ع)که در نخلستان به خاک می افتاد و راز و نیاز می کرد این برادران هم بلند می شوند و نماز شب می خوانند. ای پدر و مادرم امیدوارم شماها بدانید که من برای چه به جبهه رفتم. من برای خود آرزویی داشتم و آرزوی من این بود که با امام حسین(ع)در صحرای محشر محشور شوم..."
ودر باغ شهادت باز باز است...