کد خبر: ۵۳۲۲۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۷ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۲
سپاسی از «سپــاسی»

قصه خواستگاری رفتن مردی که پای ثابت برنامه نود است!

این روزها اسم «حاج مجید سپاسی» فقط روی پیراهن و شورت ورزشی زرد و سیاه تیم فوتبال فجر سپاسی حک شده و در برنامه 90 بر سر زبانهاست. البته تنها تیم شهید لیگ برتری کشور هم با ناسپاسی مسئولین، می‌رود تا چراغش خاموش شود.
شیــــرازه - قطعه شهدا: روزها از پی هم گذشتند تا رسیدیم به آخرین روزهای سال. کمتر از 36 ساعت به لحظه ی سال تحویل مانده است. جنب و جوش عجیبی در شهر حاکم است؛ عوام و خواص دنبال تکمیل سین‌های سفره خود هستند؛ هر چند نوروز امسال در تقارن با ایام فاطمیه رنگ و بوی دیگری دارد.

دید و بازدیدها و صله رحم رونق دیگری دارد، در این بین شهدا و خانواده شهدا اما حسابشان با بقیه جداست! بسیاری از خانواده شهدا هستند که سالهاست کسی از بی کسی آنها خبر ندارد. بعضی شهدا  پدری ندارند که در این ایام هر جا نشست از پسرش بگوید، مادری ندارند که به یادش باشد و رسانه‌ها حداقل موقع مرگ با آن مصاحبه کنند؛ خواهری، برادری و فامیلی ندارند که پنج‌شنبه‌ها بر قبرش آبی بریزند. زن و فرزندی ندارند که اسم شهید را یدک بکشند و معرفش باشند.

شهید مجید سپاسی یکی از آن شهداست. حاج مجید پدرش را در کودکی از دست داده، مادرش خیلی وقت پیش فوت کرده و زن و بچه ای نداشت.



این روزها اسم «حاج مجید سپاسی» فقط روی پیراهن و شورت ورزشی زرد و سیاه تیم فوتبال فجر سپاسی حک شده و در برنامه 90 بر سر زبانهاست. البته تنها تیم شهید لیگ برتری کشور هم با ناسپاسی مسئولین، می‌رود تا چراغش خاموش شود.

سپاسی فوتبالیست بود. غیرتی داشت مثال زدنی، گلزنی بود تمام عیار، فرصت ها را از دست نمی داد، او ستاره ستاره ها بود، در زمین فقط راه نمی رفت! می دوید تا پای جان، قصه پا به توپ شدندش را می توان از ذره ذره خاک تفتیده جنوب پرسید. توی زمین فوتبال هم اخلاق مداری اش زبانزد همه دوستان بود.

شهید سپاسی لقبش علمدار لشکر 19 فجر، رزمنده و فرمانده قابلی بود. حاج مجید متولد 1340 بود. خیلی زود به جبهه رفت. او جوانی شوخ طبع، رشید و نورانی بود و بر گونه سمت چپش نشانه ای داشت. شهید سپاسی خمپاره انداز (خمپاره چی) بود و از طریق دوستی با فرمانده هان رده های پایین ارتش از آنها مهمات می گرفت. روزی به وسیله یکی از گلوله خمپاره های ارتش، یک جیپ عراقی که در حال حرکت پشت خاکریزهای عراق بود را منهدم کرد. بعداز مدتی در سال 1360 به نیروهای تیپ امام سجاد(ع) پیوست و به عضویت سپاه درآمد. در سال 1362 این تیپ به لشکر 19 فجر تبدیل شد. او عضو فرماندهان گردان های ادوات (خمپاره و ...) لشگر شد.

یکی از همرزمانش تعریف می‌کرد: «حاج مجید سال 1365 برای ازدواج چند روزی را مرخصی گرفت. خانواده دختر به او گفته بودند دیگر نباید به جبهه برود و ایراداتی گرفته بودند. او به جبهه برگشت و گفت دیگر همسر دنیایی نمی خواهم. می مانم تا اگر لایق باشم حوری بهشتی نصیبم شود. نوشابه هایی در جبهه بود با نام کوثر. او خیلی از آنها می نوشید. تا جایی که بین بچه ها در این کار معروف شده بود. به ما می گفت من که شهید شدم مرا با نوشابه کوثر غسل دهید و می خندید. بعد از شهادتش بین بچه ها بحث راه افتاد و به این نتیجه رسیدیم که منظور او از نوشابه کوثر، آب مقدس حوض کوثر بوده است.»



هر عملیاتی که فکرش را کنید حاج مجید بوده؛ از خیبر و قدس 3 تا کربلای 4 و 5 و ... و در نهایت والفجر 10. شهید سپاسی در آخرین مسوولیت خود در لشکر به عنوان معاون عملیات لشکر 19 فجر، شب 29 اسفند سال 66، در عملیات والفجر10، در حلبچه بر روی ارتفاعی به نام سه تپان که در کنار دریاچه بندری خان عراق واقع است در حین حمله به نیروهای عراقی به وسیله ترکش خمپاره که به کنار گوشش در شقیقه او اصابت کرد؛ هنگامه اذان صبح، در حالی که ذکر مقدس یا زهرا (س) بر لب داشت به فیض شهادت نایل شد.

حاج مجید سپاسی به یارانش پیوست. آنهم در چه روزی، یک روز مانده به لحظه تحویل سال نو، امسال 26 سال است شهید سپاسی 26 ساله در بین ما نیست. چه خوب است که برای یک بار هم که شده، امسال شهدا را به سفره ی سال نو اضافه کنیم. اگر سیب و سبزه و سنجد و... می توانند یک نماد باشند؛ شهدا برای تمام خوبی ها و ارزش ها نمادی آسمانی هستند. اگر با گره زدن خود به رسومات خیالی در فکر باز شدن گره زندگی خود هستیم، چرا قلبمان را به شهدا گره نزنیم؟

حاج مجید شهادتت مبارک، عیدت مبارک!
نظرات بینندگان