روایت خواندنی دختر قهرمانی که از شهرت خود گذشت برای شهدا
به گزارش شیرازه
چند سال پیش بود، همه چیز از یک جلسه سه نفره دوستانه و کوچک با موضوع
کمبود بنر شهدا در سطح شهر آغاز شد؛ دغدغه ای که برخی از دوستان را آزار می
داد.
لحظاتی بعد از گفتگوهایمان
مطلع شدیم که یکی از بچه های جنوب شهر داراب مدال طلای سنگ نوردی را از آن
خود کرده و به همین مناسبت قرار است بنرش در یکی از مکان های پر تردد شهر
نصب شود، نمی دانم چرا و چگونه موضوع این جلسه دوستانه با نصب بنر این
قهرمان در سطح شهر تلاقی کرد؛ انگار قرار بود این قهرمان طلایی شریک شهدا
شود، چه اتفاق زیبایی در حال رقم خوردن بود.
بطرز
عجیبی هر سه نفر ما با تنظیم و ارسال یک نامه برای این نوجوان قهرمان به
توافق رسیدیم و تصمیم گرفتیم که طی نامه ای موفقیت او را تبریک گفته و از
او خواهش کنیم که اگر برایش مقدور است بجای بنر خودش تصویری از یک شهید
برای چند روز در محل مشخص شده نصب شود.
این فقط یک پیشنهاد بود و ما نمی دانستیم قهرمانِ قصه ی ما چه واکنشی از خود نشان می دهد.
نامش
هانیه رضوی پور و قهرمان سنگ نوردی و از بچه های جنوب شهر است، قهرمان
طلایی ما از یک محله در جنوبی ترین نقطه شهر آمده است،همانجا که هنرمندان و
ورزشکاران بنامی دارد.
از طریق
یکی از همکاران نامه را برای هانیه فرستادیم در حالیکه با توجه به سن اندک
هانیه و شوق او در دیدن تصویرش در سطح شهر کماکان این احتمال وجود داشت که
او این پیشنهاد را نپذیرد.
دو روز
بعد، دوست مشترکمان به ما خبر داد که باید به دیدن هانیه برویم؛ به سرعت
آماده شدیم و در غروبی دل انگیز به دیدار هانیه رفتیم، دختر نوجوانی که با
چادر سیاهش و با نگاه نافذش در انتظار ما ایستاده بود؛ نامه ای سربسته را
به دستمان داد و پس از گفتگو و تبریکی کوتاه از طرف ما، با کلام شیرینی که
بوی نوجوانی می داد، بدون آنکه از موضوع درون نامه سخنی بگوید، با لبخند
خداحافظی کرد و رفت.
آنقدر شوق خواندن داشتیم که نامه را بلافاصله پس از ترک محل دیدار باز کردیم و خواندیم...
متن نامه به شرح زیر بود:
با عرض سلام خدمت شما برادران و فرزندان داراب؛
وقتی
نامه مهربانانه شما را خواندم، بیش از آنکه به قهرمان شدنم افتخار کنم،
خوشحال شدم از افتخار بزرگتری که قرار است نصیبم شود و با احساسی آکنده از
افتخار و غروری دو صد چندان، لحظه دریافت مدال طلا برایم زنده شد. چرا که
می خواهم در کاری مشارکت نمایم که لیاقتی می خواهد به اندازه تمام خوبی های
آنان که رفتند، اما یادشان همیشه با ماست.
برادران خوبم!
هدف
ارزشمند شما را می ستایم و با کمال میل برای مشارکت در این برنامه اعلام
آمادگی می کنم و شریک راه شهدا شدن، برایم شیرین تر از کسب هر مدالی است.
بنر
من قابل شهدا را ندارد. ای کاش می توانستم کار بیشتری انجام داده، تا دین
خود را به آنان بپردازم. اما امروز هانیه اندوخته ای گران بها تر از این
ندارد که تقدیم شهدای والا مقام نماید.
اکنون
که دری از درهای معنویت بر رویم باز شده است، شریک این عمل خیر و بزرگ می
شوم، شاید بتوانم ساعاتی چشمان مردم خوب شهرمان را بر روی چهره های ماندگار
شهدا باز نموده و دعای خیر خانواده های معظم شهدا را با خود همراه نمایم.
هانیه رضوی پور در آخر نامه خود خواستار نصب بنر شهیدان والامقام جمشید منفرد(نریمانی) و رضا رضایی شده بود.
هانیه جان، قهرمان طلایی ما، دست مریزاد.، دست مریزاد...