کد خبر: ۱۵۱۷۲۷
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۰ - ۰۳ دی ۱۴۰۰
جمعه‌های مهدوی «شیرازه»:

راستگویی سومین ویژگی دوستداران امام زمان(عج)

جمعه‌های مهدوی در راستای ارتقا سطح آگاهی عموم جامعه نسبت به امام زمان(عج) در «پایگاه تحلیلی خبری شیرازه» هر هفته روز آدینه منتشر خواهد شد.
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، جمعه‌های مهدوی در راستای ارتقا سطح آگاهی عموم جامعه نسبت به امام زمان(عج) در «پایگاه تحلیلی خبری شیرازه» هر هفته روز آدینه منتشر خواهد شد.

حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین حدائق کارشناس علوم مذهبی و قائم مقام بنیاد مهدی موعود (ع) استان فارس در یادداشتی اختصاصی به تشریح سبک زندگی مهدوی و عوامل مختلف دوستی با امام زمان (عج) پرداخت و نوشت: 

بحث ما در هفته گذشته در این بود که چگونه میتوانیم ثابت کنیم که شیعه حقیقی امام زمان عج هستیم؟
اگر می گوییم «یا صاحب الزمان عج»، واقعاً با صاحب الزمان عج باشیم؛ بگونه ای که زندگی ما، اقتصاد ما، معیشتمان، رفت-وآمدهایمان، حرف زدن و نشست و برخاستمان را امام زمان عج بپسندند. اگر این گونه زندگی کردیم، می توانیم بگوییم دوستدار واقعی امام عصر عج هستیم، و گفتیم اولین صفت از اوصاف دوستداران واقعی امام زمان رعایت تقوای الهی در زندگی بود. اما در ادامه به یکی دیگر از اوصاف اشاره مینماییم.

راستگویی
سومین ویژگی دوستداران امام زمان عج صدق الحدیث؛ راستگویی است. 
از امتیازاتی که در فرهنگ دین وارد شده است که هرکس رعایت کرد، از آن بهره مند و منتفع می شود، راستگویی است. در خلوت، در جلوت، در منزل، در محیط کار و تحصیل، با اهل منزل یا با مردم و خلاصه در تمامی شئون زندگی باید راستگو بود و مزیّن به صفت پسندیده ی صدق الحدیث شد. 
حکایت؛ راستگویی در کسب وکار
یکی از بازاریان قدیم بازار وکیل شیراز، داستانی از زندگی خودش مربوط به 40 و یا 50 سال قبل برای من تعریف می کرد که واقعاً شنیدنی است. 
نقل می کرد: 
سال ها قبل، جنس زیادی را خریداری کرده بودیم که متأسفانه در انبار آسیب دید و خراب شد. اما چون ما روی فروش این اجناس و سودی که از معامله ی آن نصیبمان می شد حساب ویژه ای باز کرده بودیم، تصمیم گرفتیم با همین وضعیت آسیب دیده، آن را بفروشیم. مدتی نگذشت که مشتری آمد و اظهار نمود که قصد خرید مقداری از همان جنس معیوب را دارد و گفت: از فلان جنس موجود دارید؟ گفتم: بله. گفت: هر کیلو چند؟ گفتم: آن جنس را باید ببینی. قیمتی در ابتدا معین نمی-کنم. اول آن را رؤیت کن و بعد با هم بر سر قیمت توافق می کنیم. علت آن که قیمت را به مشتری نگفتم این بود که، اگر قیمت را می گفتم و بعد جنس معیوب را می دید، می گفت این جنس معیوب است و نمی خرید. لذا با زرنگی خودم می خواستم هم جنس فروش برود و هم به قیمت خوبی آن را بفروشم. 
خلاصه، او را به انبار محل جنس بردم. اول به شاگردم گفتم: چند استکان چای بیاور، می خواستم او را نمک گیر کنم. بعد از نوشیدن چای، سراغ یکی از گونی ها رفت و سر آن را باز کرد و گفت: این‌ها که خراب است!! گفتم: شما پول جنس خراب را بده. ما هم پول جنس سالم از شما نمی گیریم. اصلاً شما نصف قیمت بده. گفت: نه، من جنس سالم می خواهم و پول جنسِ سالم هم می‌دهم. 
هر کاری کردم، مشتری نپذیرفت و بعد از تقریباً یک-ونیم ساعت بلند شد و رفت. 
بعد از یک یا دو روز، مشتری دیگری آمد و ما مثل مشتری قبلی با او رفتار کردیم. او هم جنس را نخرید و رفت. 
مشتری سومی آمد و او هم به همان کیفیت، جنس را نخرید و رفت. مشتری چهارم، پنجم، تا هجده مشتری آمدند و به همین کیفیت، جنس پسندشان نشد و می رفتند. 
یک روز دیگر خسته شده بودم و مأیوس از فروش اجناس، به خودم گفتم: اینهمه مشتری آمد و می خواستی با زرنگی این جنس معیوب را به آنها بفروشی که نشد، یک بار هم، همان اول، راستِ قضیه را بگو. 

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش‌را

خوبی چه بدی داشت که یک¬بار نکردی؟

تصمیم گرفتم، اولین مشتری ای که آمد، حقیقت را در همان ابتدا به او بگویم. 
چند روز گذشت و یک روز صبح، درب مغازه نشسته بودم که یک مشتری آمد و گفت: از فلان جنس موجود داری؟ گفتم: بله (اما این بار قرار بر این بود که همین ابتدا، راست ماجرا را بگویم که این جنس آسیب دیده و خراب است). گفت: هر کیلو به چه قیمت؟ گفتم: به درد شما نمی خورد. گفت: چرا؟ گفتم: این جنس آسیب دیده است. گفت: خراب را کیلویی چقدر می فروشی؟ با خودم گفتم یک قیمتی را به او بگویم تا بلند شده و برود. یک قیمتی را گفتم و دیدم مصرّ به خرید است. 
گفت: این جنس های خراب چه قدر است؟ گفتم: حدوداً 2 تُن. گفت: حساب کن، قیمتی که می گویی در کُل چقدر می شود؟ گفتم: فلان مبلغ، قیمت کل اجناس است. 
دیدم دسته چک را درآورد و قیمت را نوشت و بدون چانه زنی امضا کرد و چک را داد. سپس گفت: کارگرهایم را می فرستم، اجناس را بدهید بار کنند. 
بنازم خداوند پیروز را 

پریروز و دیروز و امروز را

کسی که بخواهد با حقّه زنی و دروغ کارش را پیش ببرد، گرفتار می شود. لذا از نشانه های دوستداران اهل‌بیت ع، راستگویی است. 
حکایت؛ نامه‌نگاری عالمانه
نقل شده است که یکی از بزرگان علماء، برای کسی نامه ای نوشت و در نامه مرقوم کرد: «ما از دوری شما خیلی خیلی مکدّر هستیم». 
سپس قدری تأمل کرد و با خود گفت: خیلی خیلی که مکدّر نیستیم، و لذا یکی از «خیلی»ها را خط زد. دوباره با خود فکری کرد و گفت: خیلی هم مکدّر نیستیم، سپس کلمه ی «خیلی» ابتدایی را هم خط زد و باز با خود تأمل کرد و به خود گفت: ما که اصلاً مکدّر نیستیم، و لذا جمله اش را اصلاً تغییر داد و نوشت: «ما مشتاق دیدار شما هستیم». 
امام عسکری ع از علائم دوستداران ائمه ع و ولایتمداران را، صدق‎‌‌الحدیث و راستگویی نام می برد. اما باید توجه داشت که راستگویی، جهات متعددی دارد: 
اولاً: راستگویی به خدا؛ خدای ناکرده دروغ به پروردگار تحویل ندهیم. اگر می گوییم «إیّاکَ نَعبُد»، پول پرست نباشیم. اگر به خدا می گوییم «إیّاکَ نَستَعین»؛ فقط از تو کمک می جوییم، در برابر خلق خدا گردن خم نکنیم و چنان ذلیلانه سخن نگوییم که درصدی از آن ها را به خدا هم نمی گوییم. برخی از ما این قدر که تملّق-گویی بشر را می کنیم، به خدای آنها این الفاظ را نمی گوییم. گاهی اوقات می گوییم: آقای دکتر! اول خدا، بعداً شما. اما بعد می گوییم: آقای دکتر! امید همه ی ما، شما هستید. چشم امید یک خانواده به شما دوخته شده و متأسفانه، این قدری که از این دکتر تعریف می کنیم، از خدا تعریف نمی کنیم. 
مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (استادِ امام خمینی ره) در کتاب شریف المراقبات می نویسد یکی از دروغ هایی که برخی از متدیّنین به خدا تحویل می دهند، این دعای قبل از نماز است که می فرماید: 
«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ؛  من از سر اخلاص روى خود را به سوى كسى گرداندم كه آسمان‏ها و زمین را پدید آورد و من از مشركان نیستم.»
ایشان می فرمودند: این ذکر را باید کسی بگوید که وقتی گفت «الله‌اکبر»، از همه جا فارغ شود و به خدا وصل گردد. اما نمازهایی که ما اقامه می کنیم چگونه است؟ «الله أکبرِ» نماز را می گوییم و در فکر داد و ستدهایمان هستیم و ... خب این جمله برای چنین اشخاصی دروغ نیست؟؟!! می گوییم خدایا از همه بریده ایم و به شما روی آورده ایم ولیکن حقیقت این‌گونه نیست. 
ثانیاً: راستگویی به نماینده ی خدا؛ مثلاً به امام حسین ع راست بگوییم. می گوییم: بِأبِي أنتَ وَ أُمِّي وَ نَفسِي وَ مَالِي وَ وَلَدِي و ...؛ پدر، مادر، جانم، اموالم و فرزندانم و ... فدای امام حسین باد، اما به واجبات اهمیت نمی‌دهیم، دیون واجبی که بر گردن ماست را پرداخت نمی کنیم. 
زیارت امام حسین ع یا پرداخت دیون؟
چند روز قبل، شخصی پیش من آمد و گفت: آقای حدائق، من مقداری پول به کسی بدهکارم و موعد بدهی هم مدتی هست که فرا رسیده، اما می‌خواهم با همان پول ثبت نام کرده و به کربلا بروم. نظر شما چیست؟ 
گفتم: برو بدهکاری ات را پرداخت کن. این پولی که می-خواهی هزینه ی کربلا رفتن کنی را، اول در بازگرداندن دِینِ واجبت مصرف کن. کربلا رفتن مستحب است اما پرداخت دیون؛ واجب است. 
پیامبر ص به علی ع فرمودند: 
«یا علي! إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بالفَضائِل فَاشْتَغَل أَنْتَ بِاالفَرائِض ؛ ای علی! هنگامی که می بینی مردم سرگرم فضائل و مناقب و نوافل و مستحبات و اعمال غیر واجب هستند تو مشغول فرائض و واجبات باش».
گفتم: فقط در یک صورت به کربلا برو و آن این که، طلبکارت به تو فرصت بدهد و با کربلا رفتن تو مخالفت نکند. اما اگر طلبکار راضی نیست و پولش را می خواهد، لطفاً ذهن او را نسبت به زائرین امام حسین ع خراب نکن. 
اگر به امام زمان عج در زیارت آل یاسین می گوییم:
 «أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ؛ من دوستِ تو و بیزار از دشمن تو هستم»؛
حقیقتاً با امام زمان عج هم سو شویم. 
در دعای عهد از خداوند می خواهیم که نسبت به امام عصر عج این گونه باشیم: 
«شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي؛ شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک-گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم لازم الإجراست اجابت کنم». 
اما برخی از ما شمشیر کشیده ایم نه برای دفاع از امام، بلکه برابر امام و روبه‌روی حضرت ایستاده ایم. لذا باید با ولیّ خدا هم راستگو بود. 
ثالثاً: راستگویی با خلق خدا؛ در خانواده، با همسر، فرزندان، دوستان و آشنایان و در جامعه، با همکاران و مردم راستگو باشیم و جز حقیقت نگوییم. 
امام عسکری ع فرمودند ما از شیعیانمان انتظار راستگویی (صدق‌الحدیث) را داریم.

انتهای پیام/ح
نظرات بینندگان