کد خبر: ۱۵۳۸۷۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۴ - ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱
به بهانه روز معلم:

روزی که «افتخار کردم یک معلمم»

برخی از معلمان روایتی متفاوت از معلم بودن عنوان کردند، روایتی که گر چه درد دل همه معلمان و فرهنگیان است اما آنها معتقدند با وجود همه این مشکلات ادامه دادن به مسیر و آموزش به نسل های نو جامعه می تواند بزرگ ترین افتخار یک معلم باشد.
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه، همه ما بخش زیادی از کودکی، نوجوانی و جوانی مان با خاطرات درس و مدرسه و معلم زنده می‌شود و حتی اگر روز معلم هم نباشد، باز هم اسمش همیشه در بخشی از روزگار سپری شده مان جاری است و قطعا همین احساس برای معلمانی که با عشق این حرفه را برگزیده اند وجود دارد.

 به مناسبت دوازدهم اردیبهشت ماه سالروز شهادت معلم شهید استاد مرتضی مطهری که روز معلم نام گذاری شده و فرصتی برای ارج نهادن به جایگاه والای معلمی است، سراغ چند معلم رفتیم تا با ذکر خاطراتی از دوران معلمی و روزی که از صمیم قلب افتخار کردند که معلم هستند، این روز را گرامی بداریم.

صبحانه ای با طعم همدلی

ابتدا به سراغ یکی از بهترین معلمان دوران کودکی ام رفتم کسی که هنوز پس از سالها وقتی او را میبینم حس شاگرد و استادی به او دارم و خودم را مرهون مهربانی هایش می دانم.


رضا سیروسی معلم مقطع ابتدایی که اکنون 3 سال است بازنشسته شده اما هنوز خود را یک معلم می داند، خاطره ای از دوران معلمی اش در یکی از روستاهای استان فارس عنوان میکند، روستایی که اکثر مردمانش به دلیل ضعف مالی و شرایط سخت زندگی نمی توانستند آنگونه که شایسته است نیاز فرزندان خود را تامین کنند.

وی می گوید: چند سالی بود به حرفه معلمی مشغول بودم که به یکی از روستاهای دور افتاده منتقل شدم. اولین روزی که به کلاس پا گذاشتم، دیدم دانش‌آموزان توان و حوصله و اشتیاق کافی را برای حرکت، کار و گوش دادن به درس ندارند، برایم عجیب بود که چرا برخی از دانش آموزان کلاس چنین شرایطی دارند برای همین کمی جستجو کردم و متوجه شدم عده ای از آنها صبح ها صبحانه نمی خورند و به همین خاطر قادر به نشستن سر کلاس نبودند.

سیروسی ادامه داد: علت را جویا شدم دیدم خانواده این دانش آموزان به دلیل فقر مالی قادر به تهیه صبحانه مقوی برای فرزند خود نیستند و این بی حالی و کم توانی باعث شده بود بچه ها کج خلق شوند و علاقه به درس نشان ندهند، تصمیم گرفتم کاری کنم تا دانش‌آموزان کلاسم بدون خجالت کشیدن بتوانند در کنار دیگر دوستان خود صبحانه خورده و سرحال و بانشاط باشند،به همین منظور طرحی را اجرا کردم و از روز بعد صبحانه آورده و در کلاس مشغول به خوردن شدم و به هر یک از دانش آموزان یک لقمه به عنوان جایزه دادم و گفتم موافق هستید از فردا هر کسی به هر میزان که میتواند با خود صبحانه بیاورد تا در کنار هم به خوردن غذا مشغول شویم؟ به این ترتیب صبحانه اصلی را خودم می آوردم و عده ای از دانش آموزان که توان مالی خوبی داشتند آنها نیز صبحانه های مفصل با خود آوردند و بقیه دانش آموزان هم هرچه داشتند حتی نان خالی به مدرسه می آوردند و  همه با هم غذا می خوردیم.

این معلم دلسوز افزود: البته من سعی می کردم بیشتر از صبحانه بچه ها بخورم تا آنها هم به راحتی از غذایی که من آورده‌ام استفاده کنند. تا آخر سال این طرح را ادامه دادم و ده دقیقه آخر از زنگ اول را به خوردن صبحانه اختصاص می‌دادیم، این کار باعث شد هم بچه ها با نشاط ترشوند و هم آنهایی که به لحاظ مالی ضعیف تر بودند از صبحانه من و کسانی که شرایط خوبی داشتند استفاده کنند که این اتفاق موجب دوستی بیشتر بین بچه ها هم شده بود.

روزی که «افتخار کردم یک معلمم»
سیروسی گفت: این طرح را به مدت ۲۱ سال یعنی تا پایان دوره معلمی ادامه دادم و اکنون که بازنشسته هستم این مورد را از زیبا ترین خاطرات دوران معلمی خود به یاد دارم، «روزی که افتخار کردم یک معلم هستم

ماجرای لندرور و مشهدی مکانیک:

به سراغ یکی دیگر از معلمان بازنشسته می رویم که او نیز به نوعی حق استادی بر گردنم دارد و در سالهای اخیر با گفته ها و رهنمودهای خود درس های بسیاری به من داده است، کسی که او را با نام حاج محمودی صدا میزنم .

حاج محمودی خاطره شیرینی از دهه هفتاد یعنی سال تحصیلی ۷۶-۷۷  زمانی که یک معلم جوان بوده است عنوان کرد و گفت: این خاطره را به این دلیل انتخاب کردم که قدردان لطف مردمی باشم که همواره برای معلمان احترام ویژه‌ای قائل هستند.

وی گفت:یک روز ماشینم خراب شد و دینام آن از کار افتاد و این در حالی بود که آن روز به شدت به ماشین نیاز داشتم آن را بکسل کرده و تا جلو مغازه مکانیکی بردم که پدر یکی از دانش آموزانم بود.

همه او را مشهدی صدا میزدند، وارد مغازه که شدم دیدم سرش پایین است و مشغول تعمیر یک خودرو دیگر می باشد، سلام کردم و گفتم ماشین من خراب شده و اکنون نیاز است که همین امروز درست شود آیا امکان دارد آن را تعمیر کنید و تا عصر آماده شود؟

مشهدی مکانیک که همچنان سرش پایین بود بدون اینکه نگاهی به من کند پرسید: ماشینت چیست؟ گفتم لندرور دوباره همان طور که مشغول بود ادامه داد دینام لندرور سخت پیدا می شود و من هم که الان درگیر تعمیر این خودرو هستم، فکر نمی‌کنم امروز بتوانم آن را تعمیر کنم.

محمودی ادامه داد: تشکر کردم و از مغازه خارج شدم در همین حال سرش را بالا آورد و یک لحظه مرا دید بلافاصله به سمتم آمده  و عذرخواهی کرد و بعد از یک سلام و احوال پرسی گرم گفت؛ احترام شما واجب است چند لحظه صبر کنید تا فکری به حالش  بکنم. پدر دانش آموزم دست از تعمیر ماشینی که مشغول بود برداشت و شاگردش را صدا زد و گفت،هر چه زودتر باید خودرو آقای معلم تعمیر شود،صاحب ماشین قبلی که مشهدی در حال تعمیرش بود با تعجب نگاهی کرد و با لحنی اعتراض آمیز پرسید پس ماشین من چه می شود؟

 مشهدی جواب داد این آقا، معلم پسر من است احترامش برایم خیلی واجبه و باید همین امروز ماشینش را تعمیر کنم، صاحب خودرو در حال تعمیر نیز ساکت شد و گوشه ای ایستاد، کار بستن دینام ماشین حدوداً دو ساعت طول کشید و وقتی تمام شد از آقایی که قبل از من در حال تعمیر ماشینش بودند عذرخواهی کردم او نیز گفت اشکالی ندارد احترام شما معلم ها بر همه ما واجب است.

 محمودی این را شیرین ترین خاطره دوران معلمی اش می داند و می گوید: این خاطر باعث شد که «من افتخار کنم یک معلمم»

روایت یک ثبت نام و یک نام آوری:

آقای رضایی که معلم مقطع دبیرستان است حرفه ی معلمی را سراسر افتخار می‌داند و می‌گوید :با وجود تمام مشکلات، دغدغه ها و کمبودها و وضعیت معیشتی معلمان که چندان رضایت بخش نیست، اما این حرفه همچنان برای من مقدس بوده و در تمام طول دوران تدریس افتخار کرده‌ام که یک معلمم و لحظه به لحظه آن برایم خاطرات تلخ و شیرینی است که در کنار دانش آموزان و همکاران رقم خورده است.

وی افزود: اما اگر بخواهم یک مورد را عنوان کنم آن خاطره مادری است که برای ثبت نام فرزندش به مدرسه من آمده بود، مدرسه‌ای که یکی از مدارس نمونه شهرستان شیراز به شمار می رفت و این مادر اصرار داشت که علی رغم نداشتن شهریه و تنگدستی، فرزندش در مدرسه من ثبت نام شود، وقتی اشک های مادر را دیدم بی آنکه هزینه ای از او بگیرم فرزندش را در مدرسه ثبت نام کردم و از او قول گرفتم که با درس خواندن و معدل عالی پاسخگویی این فداکاری مادرش باشد.

رضایی ادامه داد: چند سالی که در مدرسه ما مشغول به تحصیل بود حتی یک ریال از او دریافت نکردم، سالها گذشت و دوران تحصیلش تمام شد و در یکی از بهترین دانشگاه های کشور رشته مهندسی برق قبول شد، بعد از نتایج کنکور به همراه مادرش به مدرسه آمدند و یک جعبه شیرینی و یک جوراب برایم آوردند هدیه ای که هرچند بسیار ناچیز بود اما آنقدر ارزشمند است که هنوز بعد از سالها آن را نگه داشته و استفاده نمی کنم تا یادآور خاطره روزی باشد که «افتخار کردم یک معلمم».
 
برخی نیز روایتی متفاوت از معلم بودن عنوان کردند، روایتی که گر چه درد دل همه معلمان و فرهنگیان است اما آنها معتقدند  با وجود همه این مشکلات ادامه دادن به مسیر و آموزش به نسل های نو جامعه می تواند بزرگ ترین افتخار معلمی باشد.

یکی از این معلمان گفت: ما خواستار،اجرای همسان سازی حقوق شاغلین وباز نشستگان، اجرای صحیح طرح رتبه بندی فرهنگیان،آزادی معلمان حبس شده، آموزش رایگان همگانی، عدالت آموزشی، پرداخت به روز مطالبات فرهنگیان و همسان سازی حقوق فرهنگیان با سایر کارمندان هستیم و امیدواریم در این روز که به نام است صدایمان به گوش مسئولان برسد.

 انتهای پیام/س








نظرات بینندگان