حالت تاریک
شنبه, 04 مرداد 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی شیرازه هستید؟
در تنهایی می‌توان به خدا رسید
وصیت‌نامه شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛

در تنهایی می‌توان به خدا رسید

شهید سید حسین علم‌الهدی در وصیت‌نامه خود می‌نویسد: «خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام، بوی خاک گرفته‌ام.»

 به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، شهید «سید حسین علم‌الهدی» فرزند آیت‌الله حاج سید مرتضی علم‌الهدی (ره) به سال ۱۳۳۷ شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش می‌یافت.

حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگرد حریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری‌کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه‌سرای و بلبل مترنم‌کننده لحن قران شود.

صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار می‌زد و این برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند می‌داد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه‌اش نقطه‌ای را به وجود آورده بود که مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع‌های مسجد و مدرسه.

در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و در مدارس با تشکیل انجمن‌های اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قلم و زبانی قادر بر ترسیم آن همه شور و عشق نیست، لکن بر حسب وظیفه هاله‌ای ازآن روح پاک‌باخته را در معرض تاریخ قرار می‌دهیم، باشد تا ره‌توشه‌ای برای فرزندان انقلاب شود.

شهید سید حسین علم‌الهدی سرانجام در تاریخ ۱۶ دی‌ماه ۱۳۵۹ در هویزه به همراه یارانش به شهادت رسید.

متن وصیت‌نامه شهید «سید حسین علم‌الهدی»

من در سنگر هستم. در این خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش‌وخروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان.

امشب پاس دارم. ساعت ۱:۳۹ چه شب باشکوهی! چه شب باشکوهی است! من به یاد انس علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می‌گفت. سر در چاه نخلستان می‌کرد و می‌گریست. در همین تاریکی شب علی برمی‌خاست و به نخلستان می‌رفت. فاطمه وضو می‌گرفت، پیامبر به سجده می‌رفت و حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند.

این خانه کوچک است، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های برهم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست... صدای پر محبت اصغر و حرف‌زدن آرام رضا و خوش‌زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‌تان باد. تنهایی عمیق‌ترین لحظات زندگی یک انسان است.

خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام، بوی خاک گرفته‌ام. حال می‌فهمم که علی ابن ابی‌طالب چگونه می‌فرماید:سجده‌های نماز، حرکت اوّل خم‌شدن روی مهر، این معنا را می‌دهد که خاک بوده‌ایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته‌ایم، متولّد شدیم.

حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمی‌گردیم مرگ و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می‌شویم. حیات قیامت امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می‌گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم.

آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.

آیات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح... همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقاتم باخدا شود. سنگرم محرابم شود. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند.

در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به‌گونه‌ای می‌گذرد و شب‌ها به‌گونه‌ای دیگر، روزها در تنهایی با خود سخن می‌گویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار می‌افتم؛ به فکر دست ابوذر می‌افتم و دست پر توان او. … خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک بگردان. گاهی این تصور غلط به ذهنم میاید که در یک تکرار به سر می‌برم. یکنواختی و عادت را احساس می‌کنم.

امّا زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پرتپش است؛ یک دل خاکی است در زمین خدا، در متن پاکی نمی‌تواند تکرارپذیر باشد؛ زیراکه لحظاتی باخدا سخن می‌گویم و ساعاتی را با شهدا و زمانی به خود می‌اندیشم و زمانی به خمینی روح خدا و به فضای پر غوغای راهپیمایی‌ها و زمانی لحظه‌ای هم... آری... تنهایی موهبتی است الهی و در تنهایی می‌توان به خدا رسید.

روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسه‌های آنها می‌افتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر، تبوک و…. آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه می‌توانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشه‌ام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن می‌گوید:

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلیَ الْکُفّارِ.

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!