حالت تاریک
سه‌شنبه, 20 خرداد 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی شیرازه هستید؟
ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر
وصیت‌نامه شهید «احمد کاظمی»؛

ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر

خداوندا فقط می‌خواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم كه از همه چيز خبری هست الا شهادت.

به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، شهید احمد کاظمی در ۱ تیرماه ۱۳۳۷ در نجف‌آباد، استان اصفهان زاده شد. پدرش عشق علی کاظمی نام داشت. کاظمی در سال ۱۳۵۶ زمانی که مشغول پخش اعلامیه بر علیه نظام شاهنشاهی بود، توسط ساواک بازداشت شد و مدتی را در زندان سپری کرد.

شهید کاظمی در فاصله سال‌های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴ به‌عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران فعالیت می‌کرد و در سال ۱۳۸۴ به فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران منصوب شد. وی در دی‌ماه ۱۳۸۴ در سانحه سقوط هواپیمای داسو فالکن ۲۰ در نزدیکی ارومیه، به همراه شماری از فرماندهان سپاه، به شهادت رسید.

متن وصیت نامه شهید «احمد کاظمی» به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الله اکبر

اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول‌الله اشهد ان علیاً ولی‌الله

اعوذ بالله من الشیطان رجیم صدق الله العلی العظیم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم

شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه‌کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست‌یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم.

هر موقع آماده می‌شوم چندکلمه‌ای بنویسم، آن‌قدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست‌خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران‌هزار حرف دیگر که در یک‌کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم.

اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم. خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا را داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین «ع»، ای خدای فاطمه زهرا «س»، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدایا رب‌العالمین.

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستانِ سفرکرده از دردِ دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم.

خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب‌مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

چه بدم و ای خدا تو رحم‌کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست، بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم.

ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری از شهدا، کارِ خوب نکردن، بنده خوب نبودن، و... دیگر...

حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. وای چه روزهای خوشی بود وقتی به‌عکس نگاه می‌کنم. از دردِ سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم.

 دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق، دوران رسیدن آسان به حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله‌اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، ان‌شاءالله تعالی.

«منزل ظهر جمعه ۱۳۸۲/۰۴/۰۶» 

انتهای خبر/

درباره نویسنده

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!