
در وصیتنامه شهید «عبدالله اسکندری» قسمت دو میخوانیم؛؛
خدایا از من آهی از تو نگاهی
شهید عبدالله اسکندری در وصیتنامه خود مینویسد: خدایا دستم از همهجا قطع شده خدایا فقط تو را دارم، خدایا فقط امیدم به توست، خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، به نقل از تسنیم، سردار عبدالله اسکندری از سال ۵۸ که لباس سبز پاسداری را به تن کرد تا آخرین لحظه زندگیاش حاضر نشد دست از آرمان و اعتقادش بر دارد.
با اینکه بازنشسته شده بود؛ اما با آغاز جنگ سوریه خود را به این سرزمین رساند و بعد از رشادتهای فراوان سرانجام خرداد سال ۹۳ در حلب در حالی به شهادت رسید که تکفیریها چند ساعت بعد از شهادت سرش را بریده و بالای نیزه بردند.
وصیتنامه شهید «عبدالله اسکندری» قسمت دو به شرح زیر است:
خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، ما آمدیم؛ اما چگونه آمدیم با کولهبار گناه، با کولهبار کبر، با کولهبار تکبر، با کولهبار مستی دنیا با کولهبار نفس سرکش، نفسی که از دست خودم دررفته و دیگر نمیتوانم آن را هدایت و کنترل کنم.
خدایا کمکم کن! خدایا دستم را بگیر! خدایا هدایتم کن! خدایا به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن! خدایا پشیمانم.
خدایا دستم از همهجا قطع شده! خدایا فقط تو را دارم؛ خدایا فقط امیدم به توست؛ خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم.
خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق میکردم و دیگر زنده نبودم؛ ولی همه به همه به امید تو میآیم و به امید بخشش تو زنده میمانم و به امید تو روز را شب و شب را روز میگذرانم، خدایا قلوب مرا پاککن! خدایا قلوب ما را مهربان کن! خدایا تمامی زشتیها را در وجود من دفن کن! خدایا تمامی خوبیها را در وجودم زیاد کن.
خدایا زمانی که من را در قبر میگذارند کی به فریاد من میرسد؟ همه میروند همه اقوام، دوستان، همسایگان تلاش میکنند؛ بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند.
عجله میکنند برای رفتن و من را تنها میگذارند. من هستم با اعمال زشت خودم من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار. من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم. من هستم با اعمال بدم، من هستم باآنهمه گرفتاری، من هستم با آنهمه دوستداشتنی.
دنیا خدایا تنم در عالم خاکی میرود و روحم را در عالم برزخی میرود. خدایا این دنیا عین آن خوابی بود که من بیدار نشدم من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دلخوش کرده بودم و از عشق تو بیخبر بودم و از بزرگی تو بیخبر بودم من غافل بودم چرا؟
خدایا من به وحدانیتت، من به بزرگی، من به رئوفیات، من به وعدههای تو ایمان داشتم؛ ولی چه کنم که شیطان در وجودم رخنه کرده بود و من را از یاد تو غافل میکرد خدایا شیطان را از ما دور کن، خدایا غفلت را از ما دور کن، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو و به امامت امامان تو ایمان داریم.
خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانی تو به بزرگی و توانایی تو و به تمام خوبیهای تو ایمان و اعتقاد داریم شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل میشوم به حضرت زهرا.
خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم پس تو از ما بگذر، خدایا موهایم سفید شد محاسنم سفید شد عمری را پشت سر گذاشتم بدنم ضعیف شد چشمانم ضعیف شد توان جسمانیم کم شد؛ ولی بیدار نشدم غافل بودم غفلت سرپایم را فراگرفته بود چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم.
ای پروردگار جهانیان فقط به بخشندگی به مهربانی تو به بزرگی تو فکر میکنم و امیدوار میشوم خدای بزرگ دستم را بگیر رسوایم مکن آبرویم را مریز تو ستارالعیوب هستی تو پوشاننده عیبها هستی.
پس روز محشر هم ستارالعیوب باشد
خدایا مردمفریب ظاهر من را میخورند خدایا بهظاهر خود خیانت کردم خدایا به محاسن خود خیانت کردم خدایا به موقعیت خود خیانت کردم خدایا به پست و مقام دنیا خیانت کردم خدایا به وجه حقوقی دنیایی خود خیانت کردم خدایا به درجه و سمت دنیای خود خیانت کردم خدایا اگر به تو رویی نیاورم پس کجا بروم و با چه کسی درد و دل کنم .
خدایا پیشانی خود را روی خاک گذاشتن آسان است؛ ولی دلکندن از خاک بسیار دشوار است، خدایا تو خود میدانی ما بنده سرکش نبودیم اگر گناهی از ما سر میزد از روی غفلت نادانی و بیچارگی بود.
از تو معذرت میخواهم خدایا غفلت من برای من نبود که محبوب خود را خشمگین کنم محبوب خود و مولای خود را ناراحت کنم، خدایا در روز محشر چگونه به اطراف خود نگاه کنم خدایا مردم چگونه در رابطه با من قضاوت میکنند خدایا شرمسارم خدایا پشیمانم خدایا شرمنده هستم.
خدایا التماس میکنم از این بنده خاکی گنهکار قبول کن خدایا خود گفتی برگرد خود اگر نمیخواستی مرا بخشایی چرا دعوت کردی چرا در ایامالبیض مرا هدایت کردی چرا من را بهعنوان غلام خوبانت قبول کردی پسدستم را بگیر تنم از آتش جهنم تو میترسد وحشت در وجودم فراگرفته میترسم عاقبتم چگونه سپری شود.
خدایا تو همان خدایی هستی که دست ما را گرفتی و ما را هدایت کردی، به جبهههای نور به جایی که بهجز ازخودگذشتگی، غیرت صبر و بردباری چیز دیگری حاکم نبود خدایا این نوجوانان و کودکان را میبینم که به عشق تو آمدن اعتکاف روزهگرفتن عبادت میکند خدا مگر اینها هم مثل بنده خاکی حقیر گناهکار هستند؟!
پس چرا بهسوی تو میآیند آیا بهخاطر این نیست که در قلوب آنها جاداری خدایا به تو قسم میدهم به قلوب پاک این نوجوانان دست مرا هم بگیر خدایا خسته و ناتوان شدم خدایا دلم شکسته و قلبم درد میکند خدایا فشار برویم زیاد شده چه کنم چهکار کنم.
اینها همهوهمه به امید تو دلبسته محبوب خوب خوبان ای قدرتمند قدرتمداران ای بزرگترین بزرگها ای مهربانترین مهربانان ای کسی که گفتی از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم پس کمک کن پس نگذار خجالت بکشم ای کسی که آسمانها و زمینها و کوهها همه در ید قدرت تو هستند به این بنده گناهکار خودت رحمکن و راهنمایی و هدایت و به صراط مستقیم هدایت فرما.
لبیک اللهم لبیک؛ خدایا آمدم به سویت آمدم به سویت
مرا قبول کن در لابهلای خوبان مرا قبول کن خدایا آزادم کن از گرفتاری نفسم خدایا رهایم کن از اسیری نفسم خدایا زمینگیر شدم دستم را بگیر آزادم کن از این عالم خاکی خدایا تحولی در وجودم ایجاد کن خدایا سه روز اعتکاف تغییراتی در وجودم ایجاد کن ازخودگذشتگی و از خود دورشدن و به محبوب خود نزدیکشدن را به ما عطا فرما.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
برچسبها
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!