یادداشت/ سیدمسعود شهیدی
هزینههای گران سازش
اجرای سند 2030، عضویت در «اف ای تی اف» ، امضای برجام موشکی، معرفی جبهه مقاومت به عنوان تروریست های منطقه، حذف امام و انقلاب از صحنه فرهنگ عمومی، هزینههایی است که برای سازش و برای جلب رضایت آمریکا باید پرداخته شود.
به گزارش شیرازه، «سیدمسعود شهیدی» در سرمقاله روزنامه «رسالت» نوشت:
سفر ترامپ به منطقه، قرارداد 500 میلیارد دلاری اسلحه با عربستان، تهدید ایران و حمله های تروریستی در تهران، موجی از بیداری را در سطح وسیعی از جامعه ایجاد کرد، همه فهمیدند سایه جنگ، ریشه در خوی استکباری آمریکا دارد و تا وقتی استکبار هست لاجرم سایه جنگ هست. این که سایه جنگ را چگونه میتوان خنثی و بی اثر کرد سؤال امروز ماست.در کتاب های کودک، داستان چوپان ساده لوحی آمده که با گرگی دوستی کرد و او را به داخل آغل آورد تا ثابت کند گرگ هم میتواند دوست انسان باشد و دعوایی در کار نباشد. او پس از آنکه گوسفندانش را از دست داد تازه فهمید گرگ چیست و سازش با گرگ چه هزینه سنگینی دارد. همه چوپان ها، گرگ را می شناسند می دانند هزینه چالش با گرگ، بسیار کمتر از هزینه سازش با گرگ است. آنها برای چالش با گرگ چوبدستی مناسبی دارند و با این آمادگی، هر روز گله را به صحرا میبرند و پس از چرا، به سلامت به آغل باز می گردانند. متأسفانه این حقیقت ساده و روشن، هنوز برای برخی از روشنفکران و سیاستمداران ما، روشن نیست و با ساده دلی در صدد دوستی با گرگند. در این دویست سال، برخی سیاستمداران و روشنفکران ما، با خوشبینی غیر قابل باور، به گرگ اعتماد کرده و او را به آغل آورده اند و جز خسارت ندیده اند و باز کسانی در صدد تکرار این تجربه اند.
دکتر مصدق در دهه سی، پس از ملی شدن نفت و تحریم و تهدید انگلیس، به آمریکا اعتماد کرد، با آمریکا مذاکره کرد، راه را برای ورود آمریکا به بازار نفت ایران گشود و گمان کرد با این امتیاز دادن وبا این سازش، تحریم ها رفع خواهد شد. هر چه دلسوزان، اورا از اعتماد به وعده آمریکا بر حذر داشتند او راه خود را ادامه داد. پایان کاراو شبیه پایان کار چوپان داستان ما بود. درست در همان روزهایی که گمان می کرد امتیازات کافی به آمریکا داده و در انتظار دوستی متقابل، کمک مالی و شکسته شدن تحریم ها بود، کاخ سفید، توافق معاملات نفتی را که با او بسته بود، زیر پا گذاشت و در یک زیاده خواهی استعماری، خواستار پنجاه در صد از سود نفت ایران شد. وقتی او زیر بار این هزینه جدید و زیاده خواهی جدید نرفت ، آمریکا با انگلیس در مورد کودتا به توافق رسیدند، دکتر مصدق را که با تکیه به وعده آمریکا، ازقدرت ملت غفلت کرده بود، سرنگون کردند تا در ایران سود بیشتری حاصل کنند. مصدق هزینه اولیه سازش را پذیرفته بود ولی زیاده خواهی آمریکا بیش از آن چیزی بود که او پیش بینی کرده بود . شاه هم برای تداوم حکومت خود و تضمین آینده خود به جای تکیه به ملت با آمریکا سازش کرد و هزینه های بسیاری را از منافع ملی، برای این سازش پرداخت نمود ولی اشتهای آمریکا پایانی نداشت و هر روز توقع تازه ای و طمع تازه ای مطرح می شد، اسدالله علم، وزیر دربار، در خاطرات خود نوشته است، مدت کمی پس از آنکه قرار دادهای خرید فانتوم با آمریکا امضا شد، آنها در یک زیاده خواهی باور نکردنی قیمت را به سه برابرآنچه در قرار داد امضا کرده بودند افزایش دادند و شاه برای حفظ سازش، چاره ای جز عقب نشینی های دائمی نداشت. سرنوشت شاه عبرت آموز است که با وجود پرداخت همه هزینه های سازش، در پایان کار، وقتی منافع آمریکا ایجاب کرد، حتی اجازه نداد بیماری اش را در آمریکا معالجه کند و او که خود را مغبون بد عهدی آمریکا می دید و با آن همه هزینه، اجازه ورود به آمریکا را نداشت، در مصر در اوج افسردگی و پریشانی جان داد. مهندس بازرگان اولین نخست وزیر ایران، پس از پیروزی انقلاب هم در فکر سازش، با آمریکا بود. حمایت آمریکا برایش از حمایت ملت انقلابی ایران مهمتر بود. او بدون اطلاع شورای انقلاب در الجزیره به گفتگو با برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید نشست تا با پرداخت هزینه لازم، روابط دوستی برقرار شود.
او اطلاع نداشت که درست همزمان با این مذاکرات سازش، آمریکا با بختیار و سران فراری ارتش،در حال طراحی کودتای نظامی علیه رژیم جدید بود تا منافع از دست رفته خود در ایران را دوباره به دست آورد و قطعا بازرگان از اولین قربانی های کودتا ی طرفداران شاه بود. بنی صدر، اولین رئیس جمهور، گمان می کرد تجاوز عراق را از طریق مذاکره با آمریکا می تواند دفع کند. به جای تمرکز بر قدرت ملت، تمرکز اصلی اش بر سازش بود. در اثر این نگاه غلط، خرمشهر از دست رفت و آبادان در محاصره قرار گرفت.
طمع آمریکا بیشتر از آن چیزی بود که بنی صدر گمان می کرد و لذا هرگز نتوانست خرمشهر را باز پس گیرد و اگر عزل نشده بود شهر های دیگری هم هزینه سازش می شد، در توافق الجزایر برای آزادی گروگانهای لانه جاسوسی هم، تیم مذاکره کننده با گشاده دستی تمام با آمریکا به توافق رسید و بیانیه الجزایر امضاء شد. ایران به تعهد خود عمل کرد و گروگانها آزاد شدند ولی آمریکا، عهد و پیمان را زیر پا گذاشت و اموال بلوکه شده ایران را آزاد نکرد تا درس دیگری برای دولتمردان ما باشد. دولت سازندگی هم در این باره هزینه های بسیاری پرداخت. وقتی گروگانهای آمریکایی در لبنان در اختیار گروه های مقاومت بودند، رئیس جمهورسازندگی پس از توافق با آمریکا، تمام آبروی سیاسی خود را هزینه کرد تا آنها را آزاد کند. و در مقابل اموال بلوکه شده ایران آزادشود. این بارهم وقتی گروگانها آزاد شدند، آمریکا بد عهدی کرد و نه تنها اموال ایران را آزاد نکرد بلکه دادگاه میکونوس، رئیس جمهور ما را به عنوان حامی تروریسم محکوم کرد تا پلیس بین الملل او را دستگیر کند و تمام سفرای اروپایی نیز به عنوان اعتراض، ایران را ترک کردند. در ماجرای مک فارلین هم، دولت وقت تمام حیثیت سیاسی خود را برای سازش با آمریکا به صحنه آورد اما آنها بازهم در معامله تقلب و بدعهدی کردند. امام راحل به میدان آمد و این صحنه را به نفع ملت تغییر داد. دولت اصلاحات هم برای سازش، سنگ تمام گذاشت، یکی از اصلاح طلبان آنقدر مشتاق سازش بود که پشت تریبون مجلس گفت اگر نظام هم مخالفت کند من خودم تنها با آمریکا مذاکره می کنم. رئیس دولت اصلاحات در این مورد بی تدبیری هایی داشت و حد اکثر نرمش را از خود نشان داد ولی آمریکا که ضعف دولت را مشاهده کرده بود طمعش بیشتر شد و دولت ایران را محور شرارت نامید، تا دولت هزینه بیشتری بپردازد. دولت نهم هم برای مذاکره با آمریکا اشتیاق نشان داد. رئیس جمهورآمریکا ابراز آمادگی کرد که حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد و تحریمها را بردارد و دولت گمان می کرد فصل دوستی فرارسیده و در صدد ملاقات رؤسای جمهور بود و اطلاع نداشت که همزمان با این مذاکرات دوستانه، طرح کامل بر اندازی نظام از طریق یک انقلاب رنگی، در اتاق های فکر سازمان سیا طراحی شده و این گفتگوها فریبی، برای نفوذ و برای کسب منافع حداکثری است. دولت زمانی از خواب بیدار شد، که آمریکا عهد و پیمان را زیر پا گذاشته بود. دست فولادی از زیر دستکش مخمل نمایان شده ، فتنه سبز گریبان کشور را گرفته و تحریم های جدید به اجرا در آمده بود. دولت تدبیر و امید وارد میدان شد تا کار ناتمام گذشتگان را ادامه دهد. طی چند دوره مذاکره، هزینه های
بسیار سنگینی پرداخته شد تا تشنج زدایی و اعتماد سازی به وجود آید و تحریمها برداشته شود. پس از پرداخت یک طرفه این هزینه سنگین که مهم ترین سرمایه استراتژیک کشور ما بود، آمریکا در کمال وقاحت، برجام را زیر پا گذاشت و نه تنها تحریم ها را لغو نکرد، بلکه بر تحریمها افزود و ایران را مرکز تروریسم خواند. حالا آمریکا پس از برجام، از دولت توقع پرداخت هزینه های جدید دارد. اجرای سند فرهنگی آموزشی 2030، عضویت درمجموعه اقتصادی «اف ای تی اف» و اجرای دستورات آن، امضای برجام موشکی، معرفی جبهه مقاومت به عنوان تروریست های منطقه، حذف امام و انقلاب از صحنه فرهنگ عمومی، هزینه هایی است که برای سازش و برای جلب رضایت آمریکا باید پرداخته شود وبازهم معلوم نیست پایان هزینه ها باشد. برای هر انسان اهل دقتی روشن است که هزینه های سازش، به مراتب بیشتر و سنگین تر از هزینه های مقاومت است . در کشور های دیگر هم هزینه های سنگین سازش و نتایج تلخ آن عبرت آموز است. لیبی که تمام صنعت هسته ای
خود را با کشتی به آمریکا فرستاد تا سازش حاصل شود، با بد عهدی آمریکا روبه رو شد و حالا لیبی دنیا و آخرت خود را از کف داده و در جنگ بی پایان داخلی که آمریکا برایش رقم زده در حال ویران شدن است. مرسی در مصر هم سازش با آمریکا را در دستور کار خود قرار داد و پس از آنکه تمام حیثیت هفتاد ساله اخوان المسلمین را و انرژی انقلابی ملت را برای سازش هزینه کرد، با توقعات روز افزون روبه رو شد و وقتی حاضر نشد تسلیم همه توقعات شود، به سادگی با کودتای آمریکایی سرنگون شد و امروز پشت میله های زندان در انتظار اعدام است. به مشتاقان سازش با آمریکا باید هشدار داد. سازش با آمریکا، اگرچه وسوسه انگیز است و همه دولت های گذشته ما و بسیاری از دولت های منطقه را وسوسه کرده، اما هزینه ها، آنقدر بالا و تعهدات آمریکا آنقدر بی اعتبار و بدعهدی و پیمان شکنی آنقدر فراگیر است که برای هیچ کس صرفه و صلاحی ندارد. هر چوپان عاقلی بدون هیچ تردیدی، چالش با گرگ و مقاومت در برابر گرگ را مقرون به صرفه تر و پر منفعت تر از سازش با گرگ می داند. این یک محاسبه ساده است. امام حکیم و بصیر و حقیقت بین ما که درود خداوند بر او باد فرمود رابطه آمریکا و ایران رابطه گرگ و میش است، رابطه غارتگر و غارت شده است، سازش بین این دو چه مفهومی می تواند داشته باشد. آیا غیر از باج دهی دائمی یکطرف، و زیاده خواهی دائمی طرف مقابل، چه آینده دیگری را می توان برای آن تصور کرد ؟، چرا باید یک انسان عاقل به جای تکیه به ملت خود، وارد این چرخه پرهزینه، پر خسارت و بی سرانجام شود و حیثیت دنیا و آخرت خود را و منافع ملت خود را فدا کند. باید بیدار شویم. گرگ ، زبان توافق و تعهد و خواهش را نمی فهمد و هرچه نرمش و سازش و عقب نشینی بیشتر باشد جسارت او و پیشروی او بیشتر خواهد بود. گرگ گرسنه، زبان مذاکره نمی فهمد، فقط زبان چوبدستی چوپان را می فهمد و فقط از ترس چوبدستی چوپان است که عقب می نشیند. برای ادامه حیات شرافتمندانه، راهی جزمقاومت نیست. آیات الهی نیز حقانیت و پیروزی آن را تضمین کرده اند، «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». چالش با طاغوت و سازش با الله، دین ما است و راه تضمین شده سعادت ما است که همه پیامبران الهی با سربلندی پیموده اند و ما را به آن فراخوانده اند.
سفر ترامپ به منطقه، قرارداد 500 میلیارد دلاری اسلحه با عربستان، تهدید ایران و حمله های تروریستی در تهران، موجی از بیداری را در سطح وسیعی از جامعه ایجاد کرد، همه فهمیدند سایه جنگ، ریشه در خوی استکباری آمریکا دارد و تا وقتی استکبار هست لاجرم سایه جنگ هست. این که سایه جنگ را چگونه میتوان خنثی و بی اثر کرد سؤال امروز ماست.در کتاب های کودک، داستان چوپان ساده لوحی آمده که با گرگی دوستی کرد و او را به داخل آغل آورد تا ثابت کند گرگ هم میتواند دوست انسان باشد و دعوایی در کار نباشد. او پس از آنکه گوسفندانش را از دست داد تازه فهمید گرگ چیست و سازش با گرگ چه هزینه سنگینی دارد. همه چوپان ها، گرگ را می شناسند می دانند هزینه چالش با گرگ، بسیار کمتر از هزینه سازش با گرگ است. آنها برای چالش با گرگ چوبدستی مناسبی دارند و با این آمادگی، هر روز گله را به صحرا میبرند و پس از چرا، به سلامت به آغل باز می گردانند. متأسفانه این حقیقت ساده و روشن، هنوز برای برخی از روشنفکران و سیاستمداران ما، روشن نیست و با ساده دلی در صدد دوستی با گرگند. در این دویست سال، برخی سیاستمداران و روشنفکران ما، با خوشبینی غیر قابل باور، به گرگ اعتماد کرده و او را به آغل آورده اند و جز خسارت ندیده اند و باز کسانی در صدد تکرار این تجربه اند.
دکتر مصدق در دهه سی، پس از ملی شدن نفت و تحریم و تهدید انگلیس، به آمریکا اعتماد کرد، با آمریکا مذاکره کرد، راه را برای ورود آمریکا به بازار نفت ایران گشود و گمان کرد با این امتیاز دادن وبا این سازش، تحریم ها رفع خواهد شد. هر چه دلسوزان، اورا از اعتماد به وعده آمریکا بر حذر داشتند او راه خود را ادامه داد. پایان کاراو شبیه پایان کار چوپان داستان ما بود. درست در همان روزهایی که گمان می کرد امتیازات کافی به آمریکا داده و در انتظار دوستی متقابل، کمک مالی و شکسته شدن تحریم ها بود، کاخ سفید، توافق معاملات نفتی را که با او بسته بود، زیر پا گذاشت و در یک زیاده خواهی استعماری، خواستار پنجاه در صد از سود نفت ایران شد. وقتی او زیر بار این هزینه جدید و زیاده خواهی جدید نرفت ، آمریکا با انگلیس در مورد کودتا به توافق رسیدند، دکتر مصدق را که با تکیه به وعده آمریکا، ازقدرت ملت غفلت کرده بود، سرنگون کردند تا در ایران سود بیشتری حاصل کنند. مصدق هزینه اولیه سازش را پذیرفته بود ولی زیاده خواهی آمریکا بیش از آن چیزی بود که او پیش بینی کرده بود . شاه هم برای تداوم حکومت خود و تضمین آینده خود به جای تکیه به ملت با آمریکا سازش کرد و هزینه های بسیاری را از منافع ملی، برای این سازش پرداخت نمود ولی اشتهای آمریکا پایانی نداشت و هر روز توقع تازه ای و طمع تازه ای مطرح می شد، اسدالله علم، وزیر دربار، در خاطرات خود نوشته است، مدت کمی پس از آنکه قرار دادهای خرید فانتوم با آمریکا امضا شد، آنها در یک زیاده خواهی باور نکردنی قیمت را به سه برابرآنچه در قرار داد امضا کرده بودند افزایش دادند و شاه برای حفظ سازش، چاره ای جز عقب نشینی های دائمی نداشت. سرنوشت شاه عبرت آموز است که با وجود پرداخت همه هزینه های سازش، در پایان کار، وقتی منافع آمریکا ایجاب کرد، حتی اجازه نداد بیماری اش را در آمریکا معالجه کند و او که خود را مغبون بد عهدی آمریکا می دید و با آن همه هزینه، اجازه ورود به آمریکا را نداشت، در مصر در اوج افسردگی و پریشانی جان داد. مهندس بازرگان اولین نخست وزیر ایران، پس از پیروزی انقلاب هم در فکر سازش، با آمریکا بود. حمایت آمریکا برایش از حمایت ملت انقلابی ایران مهمتر بود. او بدون اطلاع شورای انقلاب در الجزیره به گفتگو با برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید نشست تا با پرداخت هزینه لازم، روابط دوستی برقرار شود.
او اطلاع نداشت که درست همزمان با این مذاکرات سازش، آمریکا با بختیار و سران فراری ارتش،در حال طراحی کودتای نظامی علیه رژیم جدید بود تا منافع از دست رفته خود در ایران را دوباره به دست آورد و قطعا بازرگان از اولین قربانی های کودتا ی طرفداران شاه بود. بنی صدر، اولین رئیس جمهور، گمان می کرد تجاوز عراق را از طریق مذاکره با آمریکا می تواند دفع کند. به جای تمرکز بر قدرت ملت، تمرکز اصلی اش بر سازش بود. در اثر این نگاه غلط، خرمشهر از دست رفت و آبادان در محاصره قرار گرفت.
طمع آمریکا بیشتر از آن چیزی بود که بنی صدر گمان می کرد و لذا هرگز نتوانست خرمشهر را باز پس گیرد و اگر عزل نشده بود شهر های دیگری هم هزینه سازش می شد، در توافق الجزایر برای آزادی گروگانهای لانه جاسوسی هم، تیم مذاکره کننده با گشاده دستی تمام با آمریکا به توافق رسید و بیانیه الجزایر امضاء شد. ایران به تعهد خود عمل کرد و گروگانها آزاد شدند ولی آمریکا، عهد و پیمان را زیر پا گذاشت و اموال بلوکه شده ایران را آزاد نکرد تا درس دیگری برای دولتمردان ما باشد. دولت سازندگی هم در این باره هزینه های بسیاری پرداخت. وقتی گروگانهای آمریکایی در لبنان در اختیار گروه های مقاومت بودند، رئیس جمهورسازندگی پس از توافق با آمریکا، تمام آبروی سیاسی خود را هزینه کرد تا آنها را آزاد کند. و در مقابل اموال بلوکه شده ایران آزادشود. این بارهم وقتی گروگانها آزاد شدند، آمریکا بد عهدی کرد و نه تنها اموال ایران را آزاد نکرد بلکه دادگاه میکونوس، رئیس جمهور ما را به عنوان حامی تروریسم محکوم کرد تا پلیس بین الملل او را دستگیر کند و تمام سفرای اروپایی نیز به عنوان اعتراض، ایران را ترک کردند. در ماجرای مک فارلین هم، دولت وقت تمام حیثیت سیاسی خود را برای سازش با آمریکا به صحنه آورد اما آنها بازهم در معامله تقلب و بدعهدی کردند. امام راحل به میدان آمد و این صحنه را به نفع ملت تغییر داد. دولت اصلاحات هم برای سازش، سنگ تمام گذاشت، یکی از اصلاح طلبان آنقدر مشتاق سازش بود که پشت تریبون مجلس گفت اگر نظام هم مخالفت کند من خودم تنها با آمریکا مذاکره می کنم. رئیس دولت اصلاحات در این مورد بی تدبیری هایی داشت و حد اکثر نرمش را از خود نشان داد ولی آمریکا که ضعف دولت را مشاهده کرده بود طمعش بیشتر شد و دولت ایران را محور شرارت نامید، تا دولت هزینه بیشتری بپردازد. دولت نهم هم برای مذاکره با آمریکا اشتیاق نشان داد. رئیس جمهورآمریکا ابراز آمادگی کرد که حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد و تحریمها را بردارد و دولت گمان می کرد فصل دوستی فرارسیده و در صدد ملاقات رؤسای جمهور بود و اطلاع نداشت که همزمان با این مذاکرات دوستانه، طرح کامل بر اندازی نظام از طریق یک انقلاب رنگی، در اتاق های فکر سازمان سیا طراحی شده و این گفتگوها فریبی، برای نفوذ و برای کسب منافع حداکثری است. دولت زمانی از خواب بیدار شد، که آمریکا عهد و پیمان را زیر پا گذاشته بود. دست فولادی از زیر دستکش مخمل نمایان شده ، فتنه سبز گریبان کشور را گرفته و تحریم های جدید به اجرا در آمده بود. دولت تدبیر و امید وارد میدان شد تا کار ناتمام گذشتگان را ادامه دهد. طی چند دوره مذاکره، هزینه های
بسیار سنگینی پرداخته شد تا تشنج زدایی و اعتماد سازی به وجود آید و تحریمها برداشته شود. پس از پرداخت یک طرفه این هزینه سنگین که مهم ترین سرمایه استراتژیک کشور ما بود، آمریکا در کمال وقاحت، برجام را زیر پا گذاشت و نه تنها تحریم ها را لغو نکرد، بلکه بر تحریمها افزود و ایران را مرکز تروریسم خواند. حالا آمریکا پس از برجام، از دولت توقع پرداخت هزینه های جدید دارد. اجرای سند فرهنگی آموزشی 2030، عضویت درمجموعه اقتصادی «اف ای تی اف» و اجرای دستورات آن، امضای برجام موشکی، معرفی جبهه مقاومت به عنوان تروریست های منطقه، حذف امام و انقلاب از صحنه فرهنگ عمومی، هزینه هایی است که برای سازش و برای جلب رضایت آمریکا باید پرداخته شود وبازهم معلوم نیست پایان هزینه ها باشد. برای هر انسان اهل دقتی روشن است که هزینه های سازش، به مراتب بیشتر و سنگین تر از هزینه های مقاومت است . در کشور های دیگر هم هزینه های سنگین سازش و نتایج تلخ آن عبرت آموز است. لیبی که تمام صنعت هسته ای
خود را با کشتی به آمریکا فرستاد تا سازش حاصل شود، با بد عهدی آمریکا روبه رو شد و حالا لیبی دنیا و آخرت خود را از کف داده و در جنگ بی پایان داخلی که آمریکا برایش رقم زده در حال ویران شدن است. مرسی در مصر هم سازش با آمریکا را در دستور کار خود قرار داد و پس از آنکه تمام حیثیت هفتاد ساله اخوان المسلمین را و انرژی انقلابی ملت را برای سازش هزینه کرد، با توقعات روز افزون روبه رو شد و وقتی حاضر نشد تسلیم همه توقعات شود، به سادگی با کودتای آمریکایی سرنگون شد و امروز پشت میله های زندان در انتظار اعدام است. به مشتاقان سازش با آمریکا باید هشدار داد. سازش با آمریکا، اگرچه وسوسه انگیز است و همه دولت های گذشته ما و بسیاری از دولت های منطقه را وسوسه کرده، اما هزینه ها، آنقدر بالا و تعهدات آمریکا آنقدر بی اعتبار و بدعهدی و پیمان شکنی آنقدر فراگیر است که برای هیچ کس صرفه و صلاحی ندارد. هر چوپان عاقلی بدون هیچ تردیدی، چالش با گرگ و مقاومت در برابر گرگ را مقرون به صرفه تر و پر منفعت تر از سازش با گرگ می داند. این یک محاسبه ساده است. امام حکیم و بصیر و حقیقت بین ما که درود خداوند بر او باد فرمود رابطه آمریکا و ایران رابطه گرگ و میش است، رابطه غارتگر و غارت شده است، سازش بین این دو چه مفهومی می تواند داشته باشد. آیا غیر از باج دهی دائمی یکطرف، و زیاده خواهی دائمی طرف مقابل، چه آینده دیگری را می توان برای آن تصور کرد ؟، چرا باید یک انسان عاقل به جای تکیه به ملت خود، وارد این چرخه پرهزینه، پر خسارت و بی سرانجام شود و حیثیت دنیا و آخرت خود را و منافع ملت خود را فدا کند. باید بیدار شویم. گرگ ، زبان توافق و تعهد و خواهش را نمی فهمد و هرچه نرمش و سازش و عقب نشینی بیشتر باشد جسارت او و پیشروی او بیشتر خواهد بود. گرگ گرسنه، زبان مذاکره نمی فهمد، فقط زبان چوبدستی چوپان را می فهمد و فقط از ترس چوبدستی چوپان است که عقب می نشیند. برای ادامه حیات شرافتمندانه، راهی جزمقاومت نیست. آیات الهی نیز حقانیت و پیروزی آن را تضمین کرده اند، «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». چالش با طاغوت و سازش با الله، دین ما است و راه تضمین شده سعادت ما است که همه پیامبران الهی با سربلندی پیموده اند و ما را به آن فراخوانده اند.
نظرات بینندگان