یادداشت/ حسین قدیانی
نسبت ریاضی و نابغههای سیاسی!
اغلب زنجیرهایها درباره نابغه ریاضی کشور، کم و بیش، یادداشتهایی نوشتند لیکن دریغ از یک متن، یک پاراگراف، یک جمله و حتی یک کلمه اعتراض به دولت آمریکا بابت رفتار غیرانسانی با یک نخبه علمی که اتفاقا هیچ تعلقی هم به سیاست و زندهبادها و مردهبادها نداشت!
به گزارش شیرازه، روزنامه «وطنامروز» در یادداشتی به قلم «حسین قدیانی» نوشت:
نگه داشتن احترام نوابغ علمی اگر مابهازایی در رفتار و گفتار ما نداشته باشد، بیتعارف مشتی تعارف است که فقط به کار تبریک و تسلیت میآید! ابلهی که در مخزن روغن ماشین خود، نوشابه میریزد، چه سود از تکریم لفظی فلان نابغه مکانیک؟! نادان نابخردی که آخرش هم نفهمید یا نخواست بفهمد 40 از 24 بزرگتر است و 24 هم از 13 قدر مسلم بهتر است به جای سخن درباره نوابغ ریاضی، ابتداییترین بدیهیات این علم را فرابگیرد؛ چیزهایی در ردیف علامت کوچکتر و بزرگتر! یادش به خیر متن ماندگار «من مستأجر نیستم؛ خانهام بیت رهبری است!»
در آن دلنوشت، نوشته بودم: «معلم کلاس اول من یاد داده بود 24 از 13 بزرگتر است!» آری! اهل دروغ و دغل و شانتاژ و فتنه و توهم و آشوب و اعلام پیروزی قبل از اتمام رأیگیری که باشی، هم در الفبای وجدان کم میآوری و هم در مسلمات ریاضی! الباقی را نکتهوار بنویسم، راحتترم اما! پس اولا ما فرق میان نخبهای که ناظر بر شایستگیهای علمی، به فلان مرتبه نبوغ و بهمان جایزه بینالمللی نائل آمده، با مثلا هنرمندی که منبعث از «سیاهنمایی» به گرفتن خرمهرهای از دست بیگانه کیفور شده، به نیکی میدانیم! و این را هم خوب میدانیم که کی و کجا، وقت کدامین سخن است! ثانیا قدردانی از نخبگان علمی کشور، با اشتباه گرفتن دانشگاه با باشگاه سیاسی حزب و دارودسته خود، جور درنمیآید! دیدهایم وادادگانی را که حکایت «18 تیر 78» وقتی به نفع فتنهگریشان باشد، اندک ابایی از قربانی کردن قشر دانشجو پای مطامع تند و اغراض افراطی خود ندارند اما چند صباح دیگر و هنگام اقتضای نفعی دیگر، رسما و علنا و چشم در چشم دانشجو، «جنبش دانشجویی» را «حرف مفت» میخوانند! برای این جماعت، فیالواقع دانشجویی نخبهتر است که بیشتر اهداف شومشان را پادویی کند! و البته کم ندیدهایم که بر زحمت و دسترنج نخبگان وطن، یا سیمان فتنه و سیاستبازی بریزند یا سیمان بایکوت و بیتوجهی یا سیمان توجه همراه با غرض و مرض و شلوغکاری یا هم سیمان دیپلماسی! ثالثا آنی فرض کنید نابغه ریاضی ما در همین ایران خودمان به علت بیماری جان میباخت! کاملا مفروض است بازتاب این مرگ، در رسانههای جماعت واداده! چه اینکه سابقه سیاهی دارند در مواردی از این دست! اگر فلانی در غرب مداوا میشد، حتما زنده میماند! اگر در غرب بود، عمرا میمرد! اگر اینجا نبود و آنجا بود، حالاحالاها زنده میماند! جوری اینجا را بد و آنجا را خوب جلوه میدهند، کأنه آسمان غرب، رنگی متفاوت دارد! آری! اگر «نابغه ریاضی» در همین ایران خودمان تسلیم مرگ میشد، آیا همین بود واکنش وادادهها؟! قطعا نه! و این در حالی است که آمریکای خبیث، مدت طولانی، به پدر و مادر همین مریم میرزاخانی که اصلا و اساسا ورودی در سیاست نداشت و له یا علیه هیچکس نبود، ویزا نداد که حال و روز دختر بیمارشان را از نزدیک جویا شوند! جالب است! وکیل نابغه ایرانی، نامهای به اعتراض برای سفارت آمریکا مینویسد و در آن نامه، کاملا تشریح میکند که تأخیر در صدور ویزای والدین مریم میرزاخانی، دارد منتهی به وخیم شدن وضع جسمی و بویژه روحی او میشود اما آمریکای واقعا خبیث، باز هم مدتها دستدست کرد تا عاقبت این ویزای کوفتی را صادر کند! خب! همه این اتفاقات تلخ، مربوط به همان مدینه فاضلهای است که وادادهها، آنجا را «کدخدای دهکده جهانی» مینامند! و چنان مدحش میکنند، تو گویی دم مسیحایی دارد؛ مرده، زنده میکند! من در روزهای اخیر، اغلب زنجیرهایها را مرور کردم! درباره نابغه ریاضی کشور، کم و بیش، یادداشتهایی نوشتند لیکن دریغ از یک متن، یک پاراگراف، یک جمله و حتی یک کلمه اعتراض به دولت آمریکا بابت این رفتار غیرانسانی با یک نخبه علمی که اتفاقا هیچ تعلقی هم به سیاست و زندهبادها و مردهبادها نداشت! البته این، نه اولینبار بوده و نه آخرینبار خواهد بود که جماعت، برای آمریکاپرستی خود، سند ارائه دهند! خدا رحمتت کند «جلال»! اگر بودی، باید «غربپرستی» را مینوشتی! که کار جماعت، از «غربزدگی» گذشته!
نگه داشتن احترام نوابغ علمی اگر مابهازایی در رفتار و گفتار ما نداشته باشد، بیتعارف مشتی تعارف است که فقط به کار تبریک و تسلیت میآید! ابلهی که در مخزن روغن ماشین خود، نوشابه میریزد، چه سود از تکریم لفظی فلان نابغه مکانیک؟! نادان نابخردی که آخرش هم نفهمید یا نخواست بفهمد 40 از 24 بزرگتر است و 24 هم از 13 قدر مسلم بهتر است به جای سخن درباره نوابغ ریاضی، ابتداییترین بدیهیات این علم را فرابگیرد؛ چیزهایی در ردیف علامت کوچکتر و بزرگتر! یادش به خیر متن ماندگار «من مستأجر نیستم؛ خانهام بیت رهبری است!»
در آن دلنوشت، نوشته بودم: «معلم کلاس اول من یاد داده بود 24 از 13 بزرگتر است!» آری! اهل دروغ و دغل و شانتاژ و فتنه و توهم و آشوب و اعلام پیروزی قبل از اتمام رأیگیری که باشی، هم در الفبای وجدان کم میآوری و هم در مسلمات ریاضی! الباقی را نکتهوار بنویسم، راحتترم اما! پس اولا ما فرق میان نخبهای که ناظر بر شایستگیهای علمی، به فلان مرتبه نبوغ و بهمان جایزه بینالمللی نائل آمده، با مثلا هنرمندی که منبعث از «سیاهنمایی» به گرفتن خرمهرهای از دست بیگانه کیفور شده، به نیکی میدانیم! و این را هم خوب میدانیم که کی و کجا، وقت کدامین سخن است! ثانیا قدردانی از نخبگان علمی کشور، با اشتباه گرفتن دانشگاه با باشگاه سیاسی حزب و دارودسته خود، جور درنمیآید! دیدهایم وادادگانی را که حکایت «18 تیر 78» وقتی به نفع فتنهگریشان باشد، اندک ابایی از قربانی کردن قشر دانشجو پای مطامع تند و اغراض افراطی خود ندارند اما چند صباح دیگر و هنگام اقتضای نفعی دیگر، رسما و علنا و چشم در چشم دانشجو، «جنبش دانشجویی» را «حرف مفت» میخوانند! برای این جماعت، فیالواقع دانشجویی نخبهتر است که بیشتر اهداف شومشان را پادویی کند! و البته کم ندیدهایم که بر زحمت و دسترنج نخبگان وطن، یا سیمان فتنه و سیاستبازی بریزند یا سیمان بایکوت و بیتوجهی یا سیمان توجه همراه با غرض و مرض و شلوغکاری یا هم سیمان دیپلماسی! ثالثا آنی فرض کنید نابغه ریاضی ما در همین ایران خودمان به علت بیماری جان میباخت! کاملا مفروض است بازتاب این مرگ، در رسانههای جماعت واداده! چه اینکه سابقه سیاهی دارند در مواردی از این دست! اگر فلانی در غرب مداوا میشد، حتما زنده میماند! اگر در غرب بود، عمرا میمرد! اگر اینجا نبود و آنجا بود، حالاحالاها زنده میماند! جوری اینجا را بد و آنجا را خوب جلوه میدهند، کأنه آسمان غرب، رنگی متفاوت دارد! آری! اگر «نابغه ریاضی» در همین ایران خودمان تسلیم مرگ میشد، آیا همین بود واکنش وادادهها؟! قطعا نه! و این در حالی است که آمریکای خبیث، مدت طولانی، به پدر و مادر همین مریم میرزاخانی که اصلا و اساسا ورودی در سیاست نداشت و له یا علیه هیچکس نبود، ویزا نداد که حال و روز دختر بیمارشان را از نزدیک جویا شوند! جالب است! وکیل نابغه ایرانی، نامهای به اعتراض برای سفارت آمریکا مینویسد و در آن نامه، کاملا تشریح میکند که تأخیر در صدور ویزای والدین مریم میرزاخانی، دارد منتهی به وخیم شدن وضع جسمی و بویژه روحی او میشود اما آمریکای واقعا خبیث، باز هم مدتها دستدست کرد تا عاقبت این ویزای کوفتی را صادر کند! خب! همه این اتفاقات تلخ، مربوط به همان مدینه فاضلهای است که وادادهها، آنجا را «کدخدای دهکده جهانی» مینامند! و چنان مدحش میکنند، تو گویی دم مسیحایی دارد؛ مرده، زنده میکند! من در روزهای اخیر، اغلب زنجیرهایها را مرور کردم! درباره نابغه ریاضی کشور، کم و بیش، یادداشتهایی نوشتند لیکن دریغ از یک متن، یک پاراگراف، یک جمله و حتی یک کلمه اعتراض به دولت آمریکا بابت این رفتار غیرانسانی با یک نخبه علمی که اتفاقا هیچ تعلقی هم به سیاست و زندهبادها و مردهبادها نداشت! البته این، نه اولینبار بوده و نه آخرینبار خواهد بود که جماعت، برای آمریکاپرستی خود، سند ارائه دهند! خدا رحمتت کند «جلال»! اگر بودی، باید «غربپرستی» را مینوشتی! که کار جماعت، از «غربزدگی» گذشته!
نظرات بینندگان