نقاش و تندیسساز شیرازی در گفتگو با شیرازه:
رهبری گفتند برد قلمت بیشتر از اسلحهات است/برخی المانهای شهری نامفهوم است/اگر شهید اسکندری در اصفهان بود اینقدر گمنام نبود
یمین هنرمند دوران دفاع مقدس میگوید:متاسفانه فرهنگ غلطی در باور برخی مدیران وجود دارد که فقط کار تهرانیها را قبول دارند، البته قبلا طرح میزدم اما برخی مدیران اگر آن را نمیپسندیدند، من باید خانهنشین میشدم تا مدیر تغییر کند.
شیرازه؛ شاید مردم یک شهر به دلیل تکرار هر روزه به سادگی از کنار برخی المانهای شهری بگذرند اما برای یک تازه وارد اولین چیزی که به چشم میآید زیباییهای ظاهری شهر است و گاهی نمادهای شهری آنان را به فکر وامیدارد و گاهی سوال برانگیز میشود اما کمتر کسی به پدیدآورنده آن فکر میکند. شیرازه به سراغ سید رضا یمین رفته است که به نوعی المانهای شهری جذابی را در دهه شصت در شیراز طراحی و ساخته است و اکنون نیز تابلوهای نقاشی شهدا و برخی تندیسها و مجسمهها که اثر دستان هنرمند اوست را در سطح شهر میبینید.
گرچه بر اثر سختی روزگاری که گذرانده توان و انگیزههای دوران جوانیاش کمرنگ شده است اما هنوز هم اراده انجام کارهای زیبا و جذاب هنری به ویژه برای به تصویر کشاندن مفاهیم بلند قرآنی و ایثار رزمندگان در وی زنده و پررنگ است. از دست دادن فرصت استخدام در شبکههای ملی و دانشگاه، ظهور ابزار و تکنولوژیهای جدید برای ساخت انیمیشن و کساد شدن بازار کار و فشار اقتصادی همه دست به دست هم داده بود تا این هنرمند خلاق چند سالی گوشهنشین باشد و با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کند.
متولد دوم مهر 1339 است در 16 سالگی به درخواست دانشگاه شیراز به عنوان اولین کارهای هنری خود، روی تانکرها کلیشهسازی انجام میدهد. مجسمه شهید دوران که در ورودی درب اول پایگاه نصب است، تندیس میدان معلم، نقاشی شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم و تمبرهایی به مناسبتهای مختلف آثار دستان هنرمند سیدرضا یمین است که در گفتگوی زیر بیشتر با او آشنا میشوید.
متولد دوم مهر 1339 است در 16 سالگی به درخواست دانشگاه شیراز به عنوان اولین کارهای هنری خود، روی تانکرها کلیشهسازی انجام میدهد. مجسمه شهید دوران که در ورودی درب اول پایگاه نصب است، تندیس میدان معلم، نقاشی شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم و تمبرهایی به مناسبتهای مختلف آثار دستان هنرمند سیدرضا یمین است که در گفتگوی زیر بیشتر با او آشنا میشوید.
این هنرمند دوران دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار شیرازه میگوید: در سال 1360 بعد از تمام شدن سربازی از طرف سپاه شیراز برای انجام کارهای فرهنگی و تبلیغاتی و کشیدن عکس امام و شهدا دعوت به همکاری شدم. با هماهنگی سپاه روی برخی دیوارها نقاشی میکشیدم و چندین بار بخاطر دست و پای رنگی گشت ضد انقلاب به گمان اینکه منافق هستم و شعارضد انقلاب مینویسم مرا گرفت!
رهبری گفتند برد قلمت بیشتر از اسلحهات است
یمین با لبخندی بر لب ماجرای دیدار با مقام معظم رهبری را اینگونه تعریف کرد: زمانی که امام خامنهای رئیسجمهور بودند در سفری غیر رسمی به شیراز وقتی ماشین ایشان از فرودگاه میآمد و از خیابان کریمخان زند گذر کرد بنده مشغول کشیدن چند تابلو روی دیوار سپاه شیراز که اکنون سپاه ناحیه بقیهالله(عج) است، بودم و کار تعدادی تمام شده و از دور نیز پیدا بود، ایشان به راننده میفرمایند که نگه دارد و مکالمه کوتاهی بین ما رد و بدل شد. ایشان مرا تحسین کردند؛ گفتم هم با اسلحه میجنگیم و هم با قلم؛ ایشان گفتند برد قلمت بیشتر است و ما تاثیر آن را میبینیم.
یمین با لبخندی بر لب ماجرای دیدار با مقام معظم رهبری را اینگونه تعریف کرد: زمانی که امام خامنهای رئیسجمهور بودند در سفری غیر رسمی به شیراز وقتی ماشین ایشان از فرودگاه میآمد و از خیابان کریمخان زند گذر کرد بنده مشغول کشیدن چند تابلو روی دیوار سپاه شیراز که اکنون سپاه ناحیه بقیهالله(عج) است، بودم و کار تعدادی تمام شده و از دور نیز پیدا بود، ایشان به راننده میفرمایند که نگه دارد و مکالمه کوتاهی بین ما رد و بدل شد. ایشان مرا تحسین کردند؛ گفتم هم با اسلحه میجنگیم و هم با قلم؛ ایشان گفتند برد قلمت بیشتر است و ما تاثیر آن را میبینیم.
منافقین مرا به ترور تهدید کردند
این نقاش دوران دفاع مقدس ماجرای تهدید به ترور خود توسط منافقین را اینگونه شرح داد: اوایل انقلاب ترورهایی که منافقین انجام میدادند، علنی بود اما بعد سیاستشان را تغییر دادند و اقداماتشان را مخفی و انکار میکردند. من روی دیوارها با طرحها و جملات انقلابی، نقاشی و خطاطی میکردم؛ چند مرتبه با من وارد مباحثه شدند و بحثهای سوسیالیستی میکردند، اما من میگفتم یک نقاش بیش نیستم و نقاشی میکنم و مزد میگیرم؛ چندین بار نیز دستنوشتههایی در داخل سطل ابزار من در کنار دیوار انداخته بودند و مرا به ترور تهدید کردند. به سادگی از کنار این تهدیدات گذشتم تا اینکه منافقین دو نفر از نیروهای پذیرش سپاه را در محل پذیرش که نزدیک حمام شکوفه بود، شهید کردند و یک عملیات ترور ناموفق هم نزدیکیهای میدان شهرداری انجام دادند و وقتی نیروهای اطلاعات از تهدیدات مطلع شدند، اجازه ندادند کار نقاشی دیوارها را تمام کنم و بعدا عواملی که دستگیر شده بودند، اعتراف کرده بودند که مأمور به ترور کسانی بودند که برای اعزام به جبههها نیرو جذب و استخدام میکنند که دو پاسدار مسئول واحد فرهنگی و تبلیغات سپاه شهید شدند و همچنین مامویت داشتند من و حاجکاظم محمدی که مداح بود را ترور کنند.
این نقاش دوران دفاع مقدس ماجرای تهدید به ترور خود توسط منافقین را اینگونه شرح داد: اوایل انقلاب ترورهایی که منافقین انجام میدادند، علنی بود اما بعد سیاستشان را تغییر دادند و اقداماتشان را مخفی و انکار میکردند. من روی دیوارها با طرحها و جملات انقلابی، نقاشی و خطاطی میکردم؛ چند مرتبه با من وارد مباحثه شدند و بحثهای سوسیالیستی میکردند، اما من میگفتم یک نقاش بیش نیستم و نقاشی میکنم و مزد میگیرم؛ چندین بار نیز دستنوشتههایی در داخل سطل ابزار من در کنار دیوار انداخته بودند و مرا به ترور تهدید کردند. به سادگی از کنار این تهدیدات گذشتم تا اینکه منافقین دو نفر از نیروهای پذیرش سپاه را در محل پذیرش که نزدیک حمام شکوفه بود، شهید کردند و یک عملیات ترور ناموفق هم نزدیکیهای میدان شهرداری انجام دادند و وقتی نیروهای اطلاعات از تهدیدات مطلع شدند، اجازه ندادند کار نقاشی دیوارها را تمام کنم و بعدا عواملی که دستگیر شده بودند، اعتراف کرده بودند که مأمور به ترور کسانی بودند که برای اعزام به جبههها نیرو جذب و استخدام میکنند که دو پاسدار مسئول واحد فرهنگی و تبلیغات سپاه شهید شدند و همچنین مامویت داشتند من و حاجکاظم محمدی که مداح بود را ترور کنند.
شنود و بازگشایی رموز اطلاعاتی در مناطق جنگی
او که شجرهاش متصل به حضرت علیبن حمزه(ع) است و دوران کودکی خود را به دلیل شغل پدر در آبادان گذرانده بود و زبان عربی را با لهجه زیبایی صحبت میکرد، گفت: در مناطق جنگی کارهای اطلاعاتی و شنود هم انجام میدادم؛ افسران عراقی از ضربالمثلهای بصرهای و محلی استفاده میکردند به طور مثال به کسی که حال ندارد و آرام راه میرود، میگویند اگر مادرت لاکپشت هم به دنیا میآورد بهتر بود و منظور افسران جنگ از این ضربالمثل جابجایی تانکها بود.
او که شجرهاش متصل به حضرت علیبن حمزه(ع) است و دوران کودکی خود را به دلیل شغل پدر در آبادان گذرانده بود و زبان عربی را با لهجه زیبایی صحبت میکرد، گفت: در مناطق جنگی کارهای اطلاعاتی و شنود هم انجام میدادم؛ افسران عراقی از ضربالمثلهای بصرهای و محلی استفاده میکردند به طور مثال به کسی که حال ندارد و آرام راه میرود، میگویند اگر مادرت لاکپشت هم به دنیا میآورد بهتر بود و منظور افسران جنگ از این ضربالمثل جابجایی تانکها بود.
اولین انیمیشنی که ساختم برای کار به شبکه دو دعوت شدم
یمین درخصوص اولین انیمیشنی که به تنهایی ظرف شش ماه در سال 1362 ساخته بود، توضیح داد: برای ساخت اولین انیمیشن خود با خواندن چند کتاب مقدمات کار را فرا گرفتم سپس یک تابلو نقاشی از دریا و پرواز پرنده در انتهای آن از گالری داداشی که در دهه 60 در اکثر خانهها دیده میشد را به عنوان الگو مبنای کار خود قرار دادم و آب دریا را به حرکت درآوردم، برای ساخت آن از موتوربرقها و پروژکتورهای قوی استفاده کردم؛ کیفیت کار به حدی خوب بود که اساتیدی که دورههای هنرهای زیبا را نیز طی کرده بودند به تعجب واداشت و میگفتند این اثر باید کار کسی باشد که حداقل 15 سال تجربه کاری داشته و با همکاری یک تیم امکانپذیر بوده بنابراین اتهام تقلید و کپیبرداری زدند و با نشان دادن تابلویی که مبنا قرار داده بودیم این اتهام رد شد و از جمع آقایانی که کار را بررسی میکردند آقای بهمنی که کارهای کوتاه انجام میدهد، حمایت کرد.
او که حسرت تمام وجودش را فرا گرفته بود و به نقطه مقابلش خیره شده بود، آهی کشید و ادامه داد: پس از انیمیشن «گرداب سکندر» انیمیشن «ما و خاک» و «رنگریزی گیاهی» را ساختم که از شبکه دو پخش شد و مدیر شبکه از من درخواست کرد که برای انجام کارهای فرهنگی در سطح بینالمللی به تهران بروم و با همکاری یک تیم که یک نفر آنان آلمانی و متخصص انیمیشنسازی بود بخش انیمیشن شبکه دو را راهاندازی کنیم که بنا به دلایلی نتوانستم از شیراز دل بکنم و پایتخت نشین شوم.
یمین با بیان اینکه گاهی روزانه حدود 7 هزار پلاکارد برای رزمندگان درست میکردیم، گفت: آقای محسن رضایی از سپاه تهران نامه زد و خواستار آن شده بود که من در تبلیغات سپاه تهران مشغول به خدمت شوم که به بهانههای مختلف این پیشنهاد را نیز رد کردم.
هیچگاه به دنبال پست و مقام نبودهام
او که پس از جنگ با موافقت سپاه از سازمان خارج میشود تا بتواند کارهای هنری گسترده و متنوعتری را انجام دهد اما پس از چند سال بازار کارش کساد میشود در پاسخ به این سوال که برای از دست دادن موقعیتهای کاری که در تهران برایتان پیش آمد پشیمان نیستید، گفت: آن موقع همه خالصانه برای رضای خدا کار میکردند نه پست و مقام و من برای از دست دادن پست و مقام ناراحت نیستم چون هیچگاه به دنبال آن نبوده و نیستم اما زمانی که مشکلات اقتصادی موجب سختی کشیدن همسر و فرزندانم شد بسیار آزرده شدم و بخاطر نداشتن درآمد ناراحت بودم و برای از دست فرصتهای شغلی غبطه میخوردم.
او که پس از جنگ با موافقت سپاه از سازمان خارج میشود تا بتواند کارهای هنری گسترده و متنوعتری را انجام دهد اما پس از چند سال بازار کارش کساد میشود در پاسخ به این سوال که برای از دست دادن موقعیتهای کاری که در تهران برایتان پیش آمد پشیمان نیستید، گفت: آن موقع همه خالصانه برای رضای خدا کار میکردند نه پست و مقام و من برای از دست دادن پست و مقام ناراحت نیستم چون هیچگاه به دنبال آن نبوده و نیستم اما زمانی که مشکلات اقتصادی موجب سختی کشیدن همسر و فرزندانم شد بسیار آزرده شدم و بخاطر نداشتن درآمد ناراحت بودم و برای از دست فرصتهای شغلی غبطه میخوردم.
اولین تابلو را تصویری تمثیلی از حضرت زهرا(س) کشیدم
این نقاش انقلابی خاطرنشان کرد: اغلب اساتید هنر در دهه شصت بیشتر به سبک میکلانژ و آثار رومی مثل کار مادر و فرهنگ فرانسه را کار میکردند و چون پایه آموزشی آنان غربی بود جرأت وارد کردن فرهنگ اسلام و قرآن به آثار هنری را نداشتند. من اولین تابلویی که کشیدم تمثیلی از حضرت زهرا(س) بود؛ طیفی از رنگهای مختلف را روی دیوار کار کردم و عکس آن در مجلههای بینالمللی از جمله «پیام انقلاب» منتشر شد و در برنامههای بینالمللی سپاه به نمایش درآمد.
این نقاش انقلابی خاطرنشان کرد: اغلب اساتید هنر در دهه شصت بیشتر به سبک میکلانژ و آثار رومی مثل کار مادر و فرهنگ فرانسه را کار میکردند و چون پایه آموزشی آنان غربی بود جرأت وارد کردن فرهنگ اسلام و قرآن به آثار هنری را نداشتند. من اولین تابلویی که کشیدم تمثیلی از حضرت زهرا(س) بود؛ طیفی از رنگهای مختلف را روی دیوار کار کردم و عکس آن در مجلههای بینالمللی از جمله «پیام انقلاب» منتشر شد و در برنامههای بینالمللی سپاه به نمایش درآمد.
او با بیان اینکه تابلوهای من بعدا با تغییرات اساتید بنام دوباره کار میشد، گفت: روی کارهای نقش برجسته و ترنج نیز کار کردیم. در آن زمان کارها خیلی به صورت تخصصی تفکیک شده نبود و فلان مسئول میآمد میگفت فلان طرح را دیدهام شما نیز آنگونه کار کنید.
یمین اظهار کرد: عکس عباس دوران را به من دادند و گفتند برجسته کار کن و اولین کار سفال برجسته من بود که فرمانده نیروی هوایی که سه نمونه کار در تهران دیده بود وقتی این کار را دید، گفت عباس دوران من این است.
مجسمه یکی از سرداران عشایر با بیش از 4 متر ارتفاع که اکنون در شهرستان اقلید نصب است یکی دیگر از آثار دستان هنرمند یمین است که او به آن اشاره و اظهار کرد: برای ساخت مجسمه ها تکنیک هایی را به کار بردم که وزن آنها سبکتر و ماندگاری را بیشتر میکرد و بعدا سایر اساتید هم در این خصوص میپرسیدند و خود نیز استفاده میکردند اما چون برای ساخت انیمیشن و مجسمهها بسیار کمتر از نرخ معمول حقالزحمه میگرفتم، سایر هنرمندان از من دلخور میشدند.
اگر شهید اسکندری در اصفهان بود اینقدر گمنام نبود!
این هنرمند خلاق با اشاره به نقاشی تابلویی از تصویر شهید اسکندری گفت: اصفهانیها با شهید حججی کاری کردند که تمام ایران و حتی بسیاری خارج از ایران فهمیدند او که بود و اگر شهید اسکندری که در جنگهای بسیاری جهاد کرده و سر او نیز بالای نیزه رفته بود، در اصفهان بود اینقدر گمنام نبود. یا شهید شیرعلی سلطانی که ذاکر اهلبیت(ع) و مسئول فرهنگی و تبلیغات سپاه بود و قبر خود را حفر کرد و از نحوه شهادت خود خبر داشت بسیار گمنامتر از شهیدی است که در قبر خود لبخند زد.
این هنرمند خلاق با اشاره به نقاشی تابلویی از تصویر شهید اسکندری گفت: اصفهانیها با شهید حججی کاری کردند که تمام ایران و حتی بسیاری خارج از ایران فهمیدند او که بود و اگر شهید اسکندری که در جنگهای بسیاری جهاد کرده و سر او نیز بالای نیزه رفته بود، در اصفهان بود اینقدر گمنام نبود. یا شهید شیرعلی سلطانی که ذاکر اهلبیت(ع) و مسئول فرهنگی و تبلیغات سپاه بود و قبر خود را حفر کرد و از نحوه شهادت خود خبر داشت بسیار گمنامتر از شهیدی است که در قبر خود لبخند زد.
چرا شهدای شاخص به عنوان الگوی نسل جوان معرفی نمیشوند
او با طرح پرسشی انتقادی مبنی بر اینکه چرا به امثال شهید شیرعلی سلطانی به عنوان الگوی نسل جوان نمیپردازید، ادامه داد: روز پاسدار روز امام حسین(ع) و روز امثال شهید شیرعلی سلطانی است. تابلویی از شهید شیرعلی سلطانی کشیدم که شعرهایش در دستش پخش شده و بالای سرش حضرت ابی عبدالله(ع) سر ندارد و در دست او ماه و قنداق است. بالاتر سربریدن حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم را به تصویر کشیدهام و اشاره به این دارد که خداوند چاقو را از گلوی حضرت اسماعیل برداشت و بر ذریه او قرار داد. شیرعلی سلطانی هم سر داده بود و به قول خودش «سر خویش را دادم فدای قدم دوست».
طرحهای خلاق دهه شصت؛ از ساخت موشک تا گیر کردن صدام در تله موش
یمین که با خلاقیت ماکتهایی با طرحهای جذاب و پرمفهومی را در دهه شصت طراحی کرده است، یادآور شد: در دوران جنگ تحمیلی دشمن برای ایجاد رعب و وحشت به سمت شهرها خیلی موشک میفرستاد و من برای اینکه این سلاح را در نظر مردم خوار و خفیف کنم، با استفاده از 12 بشکه 220 لیتری موشکی ساختم که بالای سرش با استفاده از لوله پولیکا سر صدام را به شکل سگ ساختم و در یکی از میادین شهر قرار دادیم و جنگ روانی به راه افتاد و اثربخش بود چراکه ابهت موشک نزد مردم شکسته شد.
یمین که با خلاقیت ماکتهایی با طرحهای جذاب و پرمفهومی را در دهه شصت طراحی کرده است، یادآور شد: در دوران جنگ تحمیلی دشمن برای ایجاد رعب و وحشت به سمت شهرها خیلی موشک میفرستاد و من برای اینکه این سلاح را در نظر مردم خوار و خفیف کنم، با استفاده از 12 بشکه 220 لیتری موشکی ساختم که بالای سرش با استفاده از لوله پولیکا سر صدام را به شکل سگ ساختم و در یکی از میادین شهر قرار دادیم و جنگ روانی به راه افتاد و اثربخش بود چراکه ابهت موشک نزد مردم شکسته شد.
او که میتوان گفت به نوعی المانهای شهری دهه شصت شیراز را طراحی کرده است، گفت: مدتی قبل از برگزاری موسم حج سال 1365 که واقعه خونین مکه و کشتار حجاج اتفاق افتاد، با اقتباس از اعمال رمی جمره حجاج، ماکتی ساختم که شبیه به ستون جمره در منا بود و اضلاع سه گوش بالای ستون چهار ضلعی، ملک فهد، صدام و گورباچف بودند و مردم به آنها سنگ میزدند و لعنت بر آمریکا میگفتند.
این طراح خلاق که آثار هنریاش مردم را به وجد میآورده است با بیان اینکه کارهای کاریکاتوری حجمدار میساختیم که امروزه ابزارآلات خوبی برای این کارها وجود داد، خاطرنشان کرد: یک موش بزرگ ساخته بودم که سرش، سر صدام بود و قرار بود پنیری را بخورد که خوزستان بود اما در تله موش گیر افتاده بود. این ماکت را در یکی از میادین شهر قرار دادیم اما به قدری تعداد بازدیدکنندگان و ترافیک جمعیت زیاد بود که مجبور شدیم آن را به حاشیه شهر انتقال دهیم.
ساخت ماکتی به اندازه یک سوم دروازه قرآن در عملیات مانور 50 هزار نفری خرامه که تحسین ابراهیم عزیزی، فرماندار وقت شیراز را برانگیخته بود دیگر اثر هنری بود که او به آن اشاره و اظهار کرد: چند سال قبل نیز ماکتی از شهیدی که راننده لودر بود و حتی بعد از تیر خوردن تلاش میکند که به کارش ادامه دهد ساخته بودم که خونش بر لودر و چرخها ریخته و در سه راه دارالرحمه قرار داده بودند و بعد نیز آن را به اداره جهاد کشاورزی انتقال دادند.
برخی المانهای شهری نامفهوم است
یمین در پاسخ به این پرسش که چرا اکنون به عنوان مشاور یا طراح در ساخت المانهای شهری مشارکت نمیکنید، گفت: متاسفانه فرهنگ غلطی در باور برخی مدیران وجود دارد که فقط کار تهرانیها را قبول دارند، البته قبلا طرح میزدم اما برخی مدیران اگر آن را نمیپسندیدند، من باید خانهنشین میشدم تا مدیر تغییر کند. اکنون المانهای شهری یکی از معضلات فرهنگی شهر است و طرحهای ضعیفی ارائه شده که من هنرمند آن را نمیفهمم، چگونه توقع دارند مردم عادی در یک نگاه گذری، مفهوم آن را درک کنند. هنرمند باید هم زبانش و هم هنر و قلمش زیبا و قابل درک باشد.
یمین در پاسخ به این پرسش که چرا اکنون به عنوان مشاور یا طراح در ساخت المانهای شهری مشارکت نمیکنید، گفت: متاسفانه فرهنگ غلطی در باور برخی مدیران وجود دارد که فقط کار تهرانیها را قبول دارند، البته قبلا طرح میزدم اما برخی مدیران اگر آن را نمیپسندیدند، من باید خانهنشین میشدم تا مدیر تغییر کند. اکنون المانهای شهری یکی از معضلات فرهنگی شهر است و طرحهای ضعیفی ارائه شده که من هنرمند آن را نمیفهمم، چگونه توقع دارند مردم عادی در یک نگاه گذری، مفهوم آن را درک کنند. هنرمند باید هم زبانش و هم هنر و قلمش زیبا و قابل درک باشد.
او پیشنهاد داد که به جای نردههای ساده و بیروح سد معبر که در وسط خیابانها و معمولا در نزدیک پلهای هوایی عابر پیاده نصب میشود، از نقاشی خط و کلمه در یک چارچوب و یا گلهای شاهعباسی استفاده شود تا ضمن کارکرد سد معبر با مردم نیز حرف بزند و به شهر روح دهد.
یمین اظهار کرد: در میدان معلم تابلوی مهاجرت را کار کردم که پیرزن و پیرمردهای خرمشهری در حال ترک شهر هستند و رزمندههایی که به سمت شهر میروند اما این تابلو به دلیل کمبود بودجه نیمهکاره ماند.
شیمیایی شدهام اما پرونده جانبازی ندارم
او که سه بار و هر بار شش ماه در مناطق عملیاتی حضور داشته است و در عملیاتی در جبهه کردستان شیمیایی میشود، گفت: وقتی شیمیایی شدم حدود ساعت 4 بعدازظهر بود و آقای عزیزی و ذوالانوار مرا به بیمارستانی در بوکان نزدیک تبریز انتقال دادند، تمام بدنم میسوخت و هنوز هم آثار شیمیایی در حنجره و استخوانم است اما پرونده جانبازی ندارم و فقط حدود یک سال است که پرونده ایثارگری تشکیل دادهام.
او که سه بار و هر بار شش ماه در مناطق عملیاتی حضور داشته است و در عملیاتی در جبهه کردستان شیمیایی میشود، گفت: وقتی شیمیایی شدم حدود ساعت 4 بعدازظهر بود و آقای عزیزی و ذوالانوار مرا به بیمارستانی در بوکان نزدیک تبریز انتقال دادند، تمام بدنم میسوخت و هنوز هم آثار شیمیایی در حنجره و استخوانم است اما پرونده جانبازی ندارم و فقط حدود یک سال است که پرونده ایثارگری تشکیل دادهام.
یمین در پایان درخصوص برنامههای کاری خود در آینده گفت: چه نان بدهند و چه ندهند من اخلاق بسیجی دارم و هیچگاه نامم را زیر آثارم درج نکردم تا خدای ناکرده منیتی به وجود نیاید، اگر هنری دارم به لطف و خواست خدا و همت شهدا بود، کار اصلی را آنان کردند حرف اصلی را آنان زدند به هرحال اگر گوش شنوا و چشم بینایی باشد برای دنیای هنر امروز نیز حرف دارم وگرنه تصمیم دارم به روستایی بروم و اگر آبی باشد به کشاورزی بپردازم.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان