درخواست عجیب یک اصلاحطلب از قاسم سلیمانی
نکته تلخ تر نیز این است که برخی از همین چهره های تندروی اصلاح طلب، خود یا تئورسین اغتشاشات بوده اند و یا فرمانده میدانی آشوب ها! همچنان که کارنامه پسا انتخابات 88 اصلاح طلبان، گویای همه موارد مذکور است.
اما در حالی
که آتش زدن پرچم توسط برخی از اغتشاشگران یکی از مواردی بود که مردم ایران
را وادار به واکنش سریع و کم سابقه کرد، بی شک یکی از تلخ ترین صحنه های
سالهای اخیر کشور نیز همین حادثه محسوب می شود.
این در حالیست که اخیرا سردار سلیمانی نیز در این باره گفته است: "سردار سلیمانی افزود: من وقتی صحنه نابخردانه آن نادان در آتشزدن پرچم ایران را دیدم خیلی دلم سوخت؛ گفتم ای کاش بهجای پرچم من را (نه تصویر من را) بلکه من را ده بار آتش میزدند؛ چرا که ما برای سرافرازی این پرچم در هر قلهای ده شهید دادهایم."
با این وجود عباس عبدی از تئورسین های جریان اصلاحات طی یادداشتی در روزنامه اعتماد، به سردار سلیمانی پیشنهاد داده به دیدار کسی که پرچم را آتش زده برود و از او سوال های درباره این اقدام بپرسد!
وی در این یادداشت که تلاش شده آدرس های غلطی را هم القا کند، در واکنش به اظهارات فرمانده سپاه قدس، نوشته است: "طبیعی است که واکنش ابتدایی ما نیز انزجار و تاسف باشد، که هست، ولی به نظر میرسد که این واکنش نهتنها کافی نیست، بلکه ممکن است موثر هم نباشد. از این رو به جناب سردار سلیمانی یک پیشنهاد منطقی ارایه میکنم. جنابعالی نفوذ و قدرت دارید، دستتان به خیلی از جاها میرسد، و این برخلاف وضع دیگران از جمله امثال ما است. پیشنهاد میکنم بلند شوید و یک ساعت از وقت خود را صرف دیدار با این نوجوان کنید. ظاهرا برحسب اطلاع نیروی انتظامی به سرعت شناسایی و دستگیر شده است. فیلمبردار هم ببرید تا از دیدار شما تصویربرداری کنند. بعید میدانم که از آن طرف آب آمده باشد یا به ادعای برخی رابطهای سببی یا نسبی با داماد صدامحسین داشته باشد. "
وی تصریح می کند: "به احتمال زیاد خانواده او چندان ناآشنا نباشند. او در همین نظام آموزش و پرورش ما درس خوانده است. تحت تعلیم و تربیت و تبلیغات همین صداوسیما بوده است. پس از گفتوگو با او اول به مردم بفرمایید که این اتفاق در کدام شهر رخ داد؟ آیا در مناطق شمالی شهر تهران و به قولی مرفهان بیدرد یا عاشقان فرهنگ غرب بود یا از مناطقی که هماکنون هم باید، منبع بسیج نیروها برای اقدامات دفاعی از کشور باشد؟ دوم اینکه او از چه خانوادهای بود؟ آیا خانواده او از غربزدگان یا دشمنان حکومت بودند؟ آیا غیرمذهبی و غیرملتزم بودند؟ بفرمایید که پدرش در چه شغلی بود و سابقهاش چه بوده است؟ بپرسید که چرا این کار را انجام داد؟ آیا آموزش و پرورش، نظام رسانهای و نهادهای دینی که همه در خدمت ارزشهای رسمی هستند، به او یاد ندادند که به پرچم کشورش که نماد کشور است احترام بگذارد؟ اگر آموزش ندادند، آیا از طریق خانواده و دوستان و جامعه هم متوجه نشد که باید احترام بگذارد؟ چرا نمیدانست که شما یا بزرگترهایش برای به اهتزاز در آوردن این پرچم در متر، متر این خاک در کربلای٥ جانفشانی کردهاید؟ چقدر اطمینان دارید که پدر یا یکی از نزدیکان او از مجروحان و جانبازان همان کربلای٥ یا سایر عملیات نباشد؟ پس چرا یک جوان باید تا این حد علیه آن ارزشها نه تنها بیتفاوت که جری و ستیزهگر باشد؟"
عبدی می افزاید: "مساله مهمتر از آتش زدن آن پرچم به سکوت ناظران در برابر این رفتار است که ظاهرا کمتر توجه ما را به خود جلب کرده است. صادقانه و صریح بگویم، اگر میتوانستم، حتما دست چنان جوانی را میگرفتم و در اولین فرصت او را از زندان رها میکردم. این زندان جای کسانی است که عمر خود را در مقام بیتدبیری و اتلاف منابع کشور و پرخاشگری به این و آن گذراندهاند و اکنون نیز طلبکار میشوند. مشکل اینجاست که شما صادقانه سخن خود را گفتهاید و هنوز با خاطره کربلای ٥ و دهها عملیات دیگر زندگی میکنید که بسیار هم خاطرههای ارزندهای است، ولی دو نکته مهم را در این میان فراموش میکنیم. اول اینکه چرا یک جوان زیر ٢٠ ساله خاطره خود را با این گذشته افتخارآمیز پیوند نمیدهد؟ علت اصلی این است که این خاطرات و جانفشانیها تبدیل به سرمایه ملی نشدهاند. آنها بازیچه دست عدهای برای به سکوت واداشتن دیگران و نیز کسب امتیازات ویژه هستند. برخلاف شما و تعدادی از دوستانتان که نخواستید تا آن گذشته را سرمایه ارتقای جایگاه و کسب رانت نمایید، و با استناد به آن دیگران را سرزنش یا به سکوت وادار کنید، متاسفانه بخش قابل توجهی هستند که این گذشته دکان دونبش را تبدیل به ابزاری برای توجیه موقعیت فعلی و کسب رانت و به سکوت واداشتن دیگران کردهاند. در میان این کاسبان کسانی هستند که روحشان هم از حضور در جبهه بیخبر بود، چه رسد به جسم آنان. جوان امروز به علت این نحوه برخورد با میراث گذشته، نمیتواند با آن همدلی و همراهی و همنوایی لازم را پیدا کند. هیچ کدام از این دوستان به خود نگفتند که چرا خاوری و خاوریها با انداختن یک چفیه هر کاری میکنند و بعد به کانادا فرار میکنند؟ ریشه این رفتار در نابود کردن سرمایه تاریخی کشور در جنگ تحمیلی پیش پای متقلبان و فاسدان است. حال چگونه از یک جوان ١٦ ساله انتظار داریم که خود را با این میراث همدل کند؟ "
اما درباره بخشی از اظهارات عباس عبدی نکات ذیل قابل گفتن است:
الف: گرچه از نظر عباس عبدی همه نهادها و افراد و کلا جمهوری اسلامی در آتش زدن پرچم مقصر هستند الا آن جوان نادان اغتشاشگر؛ ولی آقای عبدی خود می تواند به این سوال پاسخ بدهد که کارنامه ایشان و دوستان اصلاح طلبشان در چند سال اخیر چقدر در بوجود آمدن شرایطی که هم پرچم ایران آتش زده شود و هم عده ای تربیت شوند که مستقیما سروقت آتش زدن پرچم بروند، چگونه بوده است؟ اساسا پس از فتنه 88 چه تعداد اغتشاشگر حرفه ای در تهران تربیت شد؟ چقدر خط قرمز شکسته شد تا به پرچم آتش زدن برسیم؟ خود ایشان و دوستانشان چگونه در روی کارآمدن دولتی با کارنامه ضعیف اقتصادی در چند سال اخیر نقش داشتند؟ چقدر ضعف های اقتصادی این دولت در اغتشاشات و عصبانی کردن مردم معترض نقش داشته؟ دولت مورد حمایت ایشان و دوستان اصلاح طلبشان چقدر خط قرمز ملی و اعتقادی را در این سالها شکسته که امروز عده ای اتش زدن پرچم کشورشان برایشان سخت نباشد.
ب: جناب عبدی ظاهرا متوجه این مساله نیز در جملات سردار سرافراز سپاه قدس نشدند که سردار سلیمانی بیش از آنکه آن فرد اغتشاشگر را تقبیح کند، آتش زدن پرچم را غیرقابل تحمل دانسته است. جدای از آنکه آن فرد هتاک کیست و چه سرگذشتی دارد و چگونه فکر می کند وقتی پرچم ایران اتش زده می شود، قبح آن آنقدر بزرگ است که فوریت مساله تقبیح و برائت از آن است بعد داستان پردازی درباره فرد هتاک؛ به همین دلیل است که حاج قاسم می گوید ای کاش ده بار خودش را آتش می زدند ولی یکبار این پرچم آتش نمی گرفت. مقداری درک فهم این مساله جنس خاصی از افراد را می طلبد... همان جنسی که خود از نزدیک دیده باشد که چه خون های پاکی برای پرچم ایران در این سالها ریخته شده ... آن پرچم مقدس موضوعیت دارد ... وقتی چیزی برای یک ملت بسیار مقدس است، آتش زدنش و یا هتک حرمت آن از طرف یک کودک هم دردآور است چه برسد به یک فرد بالغ آشوب گر... چون ذات تقدس آن شی، تقدس ویژه ای است. آن هم پرچمی که منقش به نام «الله» و نمادهای باشد که ایرانیان را به آن در جهان می شناسند.
ج: اما آتش زدن پرچم عموما از یک فرد چشم و گوش بسته اتفاق نمی افتد بلکه از فردی اتفاق می افتد که دقیقا می داند دارد چه می کند! قاعدتا آن کسی که سطل آشغال را آتش می زند به مراتب در رتبه پایین تری از آگاهی به نسبت کسی است که پرچمی را با آرامش و با حرکات خاص شروع به آتش زدن می کند، است! عموما کسانی که پرچم در اغتشاشات آتش می زنند از ارزش نمادین بودن آن اطلاع زیادی دارند که یک پرچم تمیز و سالم را انتخاب می کنند و بعد به وسط خیابان می آورند و جلوی دوربین ها آتش می رنند. همچنان که بی احترامی به پرچم وطن مساله ای نیست که حتی نوجوانان بسیار کمتر از آن فرد نادان اغتشاشگر هم نداند که جایگاه و ارزشش چیست. اولین گره ذهنی پرچم به هر فردی یادآور آب و خاک، سرزمین مادری است و چندان به آموزش خاص و پیچیده ای هم درباره اهمیت آن نیاز نیست.
د: اما اگر روزی با همان جوان نادان اغتشاشاگر که پرچم را آتش زده دیدار شود و واقعیات این چند سوال اخیر انقلاب را بگویند قطعا او از امثال سردار سلیمانی تشکر خواهد کرد و در عوض یقه افرادی همچون عبدی ها، تاج زاده ها، حجاریان ها و خاتمی ها و دیگر آقازاده های فتنه گر را خواهد گرفت. اگر فضای واقعی برای تفکر برای او بگذارند خواهد فهمید که چه کسانی در این سالها جنگ رفتند، چه کسانی سی سال است تلاش می کنند اقتصاد و فرهنگ غربی را در این مملکت تئوریزه کنند؟ از دل چه تفکر اقتصادی و فرهنگی خاوری ها، زنجانی ها و ... متولد شد. و مهمتر از همه خواهد فهمید که چه کسانی در این سالها برای پرچم ایران جان دادند و در عوض چه کسانی آنها را در روزهایی که در سوریه و عراق می جنگیدند، تقبیح و سرزنش می کردند.
* جهان تیغی