تلخ و شیرینهای خبرنگاری در سالی که گذشت/ خبرنگار عزیز! روزت مبارک، قلمت روان و قدمت پرتوان باد
شیرازه؛ روز خبرنگار است و بهانه ای نیک تا از آنها خبری بگیریم و اگر آنها را دیدیم دستشان را بفشاریم. فرصتی مبارک است تا سپاسگزار آنهایی باشیم که از طلوع خورشید تا غروب ناهید؛ وقت و بیوقت بیخبر از خود خبری فراهم میسازند تا شاید دلی را از اندوه برهانند و یا گرهی از کار بستهای بگشایند.
آنها که بر جمعههای تقویم خود خط کشیدهاند و از فرهنگ لغتشان کلمه «تعطیل» و «مرخصی» پاک شده است. سپاسگزار آنهایی باشیم که چشم و گوش و زبان تیزِ پیکرِ جامعهی خویشاند. آنها که شرافت کاری خود را با چیزی معامله نمیکنند؛ ناگفتهها را میشنوند، نانمودهها را میبینند، نانوشتهها را میخوانند و بر گوشهای شنوا و ناشنوا فریاد میزنند.
سلام! چه خبر؟ روزت مبارک! خبر نداشتی امروز روز تو است؟ گرچه خود از خود خبر نمیدهی اما مسئولین از خبرهایی که کمتر درز میکند هم باخبرند! مشکلات درونصنفی و برونصنفی تو را میدانند؛ از تهدیدها و تطمیعها، عدم دعوت به جلسات ویژه، ممانعت از ورود به جلسات خاص، نبود امنیت شغلی، عدم بیمه یا ناکافی بودن پوشش بیمهای و غیره آگاه و باخبرند.
میدانند که گشایش خانه مطبوعات، بسیج رسانه و انجمن صنفی خبرنگاران و عکاسان خبری دریچه امیدی را گشوده است اما این آغاز گشایش است.
خسته نباشی! گرچه میدانم خسته نمیشوی حتی آنگاه که ساعتها خبردار بر در روابط عمومی سازمانی میایستی تا شاید مدیر یا معاون را ببینی و یا شمارهای گیر بیاوری و خبری دستگیرت شود. خسته نمیشوی حتی آنگاه که از طرف روابط عمومی سازمانی که معتاد خبرهای رپورتاژی است در ابتدا تطمیع و در انتها تهدید میشوی اما نه از تطمیع قلمت کُند میشود و نه از تهدید نفست تند!
کوله بار یک سالهات را زمین بگذار و نفسی تازه کن. در این یکسال فراوان بودند خبرهایی که چشمان تیزبینت را پر از اشک نمودند. با اینکه تا زانو گیر مشکلات اقتصادی، اجتماعی، صنفی و برون صنفی بودی اما دوان دوان در پی رفع مشکلات دیگران، مشکلات خود را از یاد بردی.
با دیدن ترکهای زمین زارعی که درهای آسمان و زمین به رویش بسته شده است و پس از یک عمر تلاش و کوشش، بدون پوششهای بیمهای و حمایتی واپسین نفسهای خود را میگذراند، چینی نازک دلت ترک برمیدارد؛ قلمت روان میشود و بیبضاعتی او را نه بیعنایتی کردگار که بیکفایتی کارگزار میدانی.
چه استوار همپای صنعتگر محتاج تا مرز اخراج همقدم میشوی تا حقوق تعویقی آنان را مطالبه نمایی. بسیارند خبرهایی که دلت را به درد میآورند و ناگزیری آنها را بیان نمایی: درد اجارهنشینان، بیثباتی بازار، فشار به اقشار کمدرآمد و ...
خبر غریقان حریق سانچی تو را افسرده کرد و پرواز مسافران یاسوج روانت را آزرد؛ و چه دلگیر شدی آنگاه که نتوانستی «چرا» ها و پرسشهای این حوادث را پوشش خبری دهی.
سفرهات پر مهر باد ای که از سفرههای خالی خانوادههای کارگرانی گفتی که سالی یک یا دوبار حقوق دریافت میکنند!
نمایش مطالبهگری مدیران ارشد کشوری و استانی از زیردستانشان در برابر رسانهها که بیشک توهینی به فهم شما و همصنفان شماست؛ هم عزم استوارتان را سست نمینماید؛ به دل نگیرید!
از کولهبارت میگفتم که خبرهای خوب هم در آن کم نیست؛ قلب قلمت به تپش درآمد آنگاه که از اهداء خون پزشکی جوان نوشتی که 6سال پیدرپی سالی چهار بار خون خویش را در رگ بیماران تزریق مینمود تا آنها را حیاتی دوباره بخشد.
خوشحال میشوی آنگاه که خبر پیروزی ورزشکاران استان را به قلم کشیدی؛ آنگاه که گزارش افتخارات مخترعی را مینوشتی که از میان دردها بالیده بود و ناملایمات او را آبدیده کرده بود.
سخنان هنرمندان شنیدنی بود وقتی که راهکارهای آنان با دارا بودن کمترین امکانات، به سکوت و کم کاری متوالیان فرهنگی تنه میزد.
روزت مبارک! قلمت روان و قدمت پرتوان باد.
آرزو میکنم متولیان کار رسانه سختیهای کار خبرنگاران را ببینند و بهترین هدیه آنها رفع و کاهش مشکلات این صنف باشد و امید که خدای قلم و شهدای رسانه کمکمان کنند که مدیون رسالت خبرنگاری نشویم.
انتهای پیام/