کد خبر: ۱۲۴۴۶
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۰ - ۱۵ تير ۱۳۹۰

چهره های جریان انحرافی در میان مردم

این جریان در طول این مدت به طرح مباحثی پرداخته که بی‌گمان نشان از پرسه زنی آن در وادی «گفتمان فتنه» می‌باشد. گفتمانی که به وضوح در تضاد با گفتمان مورد اشاره‌ی احمدی نژاد در دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری به شمار می آید.

پس از دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری، رویکرد دولت جدید بی‌شک حساسیّت بسیاری از نیروهای اصول‌گرا و علاقه‌مندان به انقلاب اسلامی را برانگیخت. گروه‌هایی که در طول جریان فتنه تمامی تلاش‌های خود را برای رمزگشایی و مقابله با کودتای مخملی مصروف کرده بودند بر خلاف دولت نهم که با شیوه و رویکرد صرف خدمت‌گزاری آغاز به کار کرده بود، با انتصاب «رحیم مشایی» به عنوان معاون اول رییس جمهور مواجه شدند. انتصابی که بنابر منظومه‌ی فکری وی، او را چندان در پازل و شاخصه‌های اصول‌گرایی نمی‌یافتند. در این میان آن‌چه که باعث شد انتقادها در این زمینه اوج بگیرد تعلل «احمدی نژاد» به حکم رهبری برای برکناری وی از این سمت بود، برکناری ای که سه روز به طول انجامید و در نهایت از وی به عنوان مسؤول دفتر رییس جمهور استفاده شد اما با گذشت زمان و با طرح برخی از مطالب از سوی اسفندیار رحیم مشایی که از جنس تعارض با روحانیّت و شاخصه‌های انقلاب اسلامی بود، وی به آرامی به حذف مخالفان خود از دولت و جایگزینی وفادارانش اقدام کرد که این مجموعه در شرایط کنونی به «جریان انحرافی» معروف هستند. این جریان در طول این مدت به طرح مباحثی پرداخته که بی‌گمان نشان از پرسه زنی آن در وادی «گفتمان فتنه» می‌باشد. گفتمانی که به وضوح در تضاد با گفتمان مورد اشاره‌ی احمدی نژاد در دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری به شمار می آید. اما پرسش اساسی و اصلی این جاست که جریان انحرافی چه گفتمانی را برای ادامه‌ی تحرکات خود شکل خواهد داد. در این میان باید گفت که جریان انحرافی «گفتمانی دو چهره» را در دستور کار خود قرار داده است. گفتمانی که به وضوح نشان از یک برآیند آشکار تحت عنوان «تغییر ساختار» داشته و با یک تقسیم نقش در حال پی‌گیری است.
 
چهره های گفتمان جریان انحرافی
 
جریان انحرافی بر اساس تحلیل کردارش دو طیف، یا دو دهک و یا دو طبقه را مورد توجه خود قرار داده و می‌کوشد با تجمیع آنان به خواست‌های اساسی خود دست یابد. این دو طیف عبارت‌اند از:
 
1 ـ بخش «توده‌ای» جامعه؛
2 ـ بخش «نخبگانی» جامعه؛
 
براساس این تحلیل، دو طیف یاد شده هر کدام از صفات و رویکردهایی برخوردار است که باید متناسب با هر کدام گفتمان سازی کرده و سیاست‌های خود را در این دو طیف به منصه‌ی ظهور رساند.
این جریان بر این باور است که مهم‌ترین اصل برای طیف توده دغدغه‌های معیشتی بوده و کم‌تر در گیر و دار انتخاب ارزشی محض هستند. لذا اینان سعی می‌کنند استراتژی کلی خود را بر اساس توجه به «نیازهای روزمره‌ی» این طیف متمرکز کرده و خواست‌های آنان را در قالب «عدالت توزیعی» پی‌گیری نمایند. هم‌چنین می‌توان در مورد گفتمان آنان گفت که نقطه‌ی کانونی و ایجابی آنان برای این طیف مقابله با فساد اقتصادی و مبارزه با اشرافیّت و تأکید بر رفع مشکلات و دغدغه‌های معیشتی می‌باشد. بر این اساس باید گفت که در این چهره با استفاده از جایگاه رئیس جمهور و ارتباط تنگاتنگ وی با بدنه جامعه که به خصوص در سفرهای استانی به خوبی نمود می یابد، تلاش دارد این بخش را به عنوان یک نیروی اثرگذار برای رأی گیری آماده نگاه دارد. در حقیقت در این چهره تلاش خواهد شد تا:
  - مقابله با مفاسد اقتصادی مورد تأکید و چهره‌های منفی برای توجیه فعالیت‌ها و تنگاناها به تناسب، مورد حمله قرار گیرند.
- روحیه‌ی استکبار ستیزی مورد تأکید قرار گرفته و محدودیت‌ها در دورانی از سنگ اندازهای دشمنان و مخالفان داخلی فرا روی دولت تعریف و تفسیر شود.
- اسطوره سازی از خود برای قائل شدن حق معرفی گزینه برای ریاست جمهوری؛
- توجه به نیازهای روزمره‌ی توده‌های مردمی؛
- عدالت ‌محوری با رویکرد مساوات (عدالت توزیعی)؛
- ایجاد هراس در توده‌ی مردمی تحت این عنوان که در صورت عدم استمرار دولت کنونی در انتخابات آینده با خسران قابل توجه اقتصادی مواجه خواهند شد.
- مظلوم نمایی مبنی بر سنگ اندازی فرا روی دولت از سوی اصول‌گرایان در راستای شکل‌دهی یک جبهه‌ی تعارض با وی و گنجاندن رقبای انتخاباتی در داخل آن جهت تخریب؛
- تلاش برای به دست گیری قدرت مستقیم از راه ارتباط مستقل با توده و فارغ از کنش و واکنش برای یکی کردن هویّت توده با خود؛
- حرکت درچارچوب عرفان‌های کاذب جهت قدسی سازی از روند برای پذیرش مطلوب‌تر دیدگاه‌های این جریان
و ...
 
چهره‌ی دوم گفتمان جریان انحرافی
جریان انحرافی در چهره‌ی دوم خود به دنبال خلق گفتمانی است که کاملاً متأثر از فضای گفتمانی انتخابات 88 بوده و در فضای فکری – عقیدتی جریان فتنه می‌باشد. جریان انحرافی بر این باور است که زمانی می‌تواند به موفقیت خود جهت تغییر ساختارها منطبق بر اهدافش برسد که یک چتر فراگیر بگستراند و بتواند نیروهای مختلف سیاسی اصلاح طلب، فتنه‌گر و اپوزسیون را زیر این چتر گرد آورد. به باور لیدر این جریان آن‌چه که باعث شد احمدی نژاد در انتخابات پیشین به پیروزی برسد جمع شدن آرای توده‌ها و نیز آرای حزب اللهی‌ها بوده است اما با توجه به این که جریان مزبور به اهدافی می‌اندیشد که دارای تعارض عمیق با منظومه‌ی فکری نیروهای ارزشی می‌باشد لذا باید پایگاه اجتماعی آن‌ها فراخ و گسترده شده و مدل 6-13+25 عملیاتی شود. یعنی با جمع کردن آرای توده + آرای سبزها (اصلاح طلبان+ فتنه‌گران + اپوزسیون) علی رغم از دست دادن آرای نیروی‌های ارزشی به زعم خود (6 میلیون نفر) می‌تواند به پیروزی در انتخابات آینده با بیش از 30 میلیون رأی بیندیشد. بر همین اساس این جریان می‌کوشد تا در وهله‌ی اول با شکل‌دهی یک نقطه گره سلبی تحت عنوان «تعارض با حاکمیّت» نخ تسبیحی را برای جمع شدن طبقات نخبگانی فراهم آورد. با توجه به این نقطه‌ی مرکزی می‌توان گفت که مفصل بندی گفتمان این جریان انحرافی در چهره‌ی دوم خود شامل موارد زیر می‌باشد:

لیدر این جریان معتقد است با جمع کردن آراء توده +آرای سبزها(اصلاح طلبان+فتنه گران +اپوزسیون) علی رغم از دست دادن آرای نیروهای ارزشی، به زعم خود(6 میلیون نفر)، می‏تواند به پیروزی در انتخابات آتی با بیش از 30 میلیون رای بیندیشد.

 
- ثبت مخالفت با احکام ولی فقیه و سیاست‌های مورد تأکید وی؛
- رقیق ساختن استکبار ستیزی و طرح مواردی هم‌چون شکستن تابوی مذاکره؛
- تأکید بر شونیسم (ناسیونالیسم ایرانی افراطی) برای دگر سازی (این مؤلفه پیش از این در دوران پهلوی نیز تجربه شده است. در آن دوران حکومت وقت به منظور بازسازی هویّت ملی، با بهره جویی از میراث فرهنگی و تاریخی ایران، به تبلیغ و اشاعه‌ی باورهای ناسیونالیستی باستان گرا پرداخت. اقداماتی هم‌چون بزرگداشت مفاخر ملی، نام گذاری شهرها، خیابان‌ها و نهادها با الهام از نام‌های باستانی و... همه و همه در جهت تقویت احساسات و گرایش ناسیونالیستی و جانشین کردن اسطوره‌ها و فرهنگ کهن شاهنشاهی به جای باورها و اعتقادهای اسلامی در ذهن مردم ایران بود.) حکومت پهلوی در حقیت از این راه کوشید اسلام را به عنوان دگر ایدئولوژیک و اعراب را به عنوان دگر بیرونی تعریف و تفسیر کند. بسیاری از تحلیل‌گران با نگاهی گفتمانی بر این باوراند که انقلاب اسلامی حاصل چالش گفتمان پهلوی- با دقایقی از شونیسم، مدرنیسم کاذب و گرایش سکولاریستی- با گفتمان اسلام بود. (تأکید بر این مؤلفه از سوی جریان انحرافی در این زمینه جای تأمل دارد. گرچه شاید این توجه اندکی غلیظ باشد.) 
- تأکید بر شبه مدرنیسم غربی یا مدرنیسم کاذب؛
- بروز دادن گرایش سکولاریستی؛
- تلاش برای کاریکاتوریزه کردن جامعه (تقویت یک مؤلفه‌ی قدرت در برایر تخفیف سایر مؤلفه‌ها)؛
- تأکید بر سیاست‌هایی که موجب ناکارکرد گرایی ساختار شده و بر پایه‌ی بحران زایی است؛
- قائل بودن به اسلام بدون روحانیت و تبلیغ وسیع آن؛
- طراحی پیغام به خارج از کشور مبنی بر این‌که تصمیم آخر از سوی آنان گرفته خواهد شد. (مقابله با تصمیمات رهبری)؛
- ایجاد هراس برای نخبگان مبنی بر این که با عدم حمایت از این جریان امکان حضور و تأثیر گذاری در عرصه‌ی سیاسی را ندارند. برای این هراس این جریان می‌کوشد تا احساس‌های زیر را القا کند:
 
- احساس بی‌قدرتی:
احساس ناتوانی و عجز فرد در تأثیرگذاری بر تصمیم‌ها، سیاست‌ها و بر عرصه‌ی سیاسی. توضیح آن‌که وقتی فرد در برابر واقعیت‌های اجتماعی خود را فاقد هرگونه قدرت ارزیابی کند و واقعیت‌های اجتماعی را فراتر از قدرت خود بداند آن گاه دچار احساس بی‌قدرتی می‌شود.
 
- احساس بی‌معنایی سیاسی:
نبود الگوی قابل درک و قابل تشخیص برای شخص و غیرقابل پیش بینی بودن نتایج انتخاب‌های سیاسی، وقتی فرد احساس کند که الگوی قابل درکی برای وی در مناسبات سیاسی تعریف نشده است یا نتایج کنش‌ها، رفتارها و تصمیمات سیاسی غیرقابل سنجش و پیش بینی است آن‌گاه دچار احساس بی‌معنایی سیاسی می‌شود.
- ایجاد حس بی‌اعتمادی و نارضایت‌مندی سیاسی نسبت به حاکمیت؛
- ایجاد شکاف میان جریان انحرافی و رهبری؛
- ایجاد شکاف میان نظام نخبگانی و نظام سیاسی (پرندگان گردن چرخان)؛
- شکاف میان خودی و خودی؛
- غافل نبودن از مقدورات انسانی و فکری خارج از کشور؛
- بازی با کارت‌هایی که تشکل‌های انقلابی و سایر نهادهای قدرت را با ناکارآمدی مواجه سازد؛
- هدایت اعتراض‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به سوی حاکمیت؛
- ممانعت از گذر حاکمیت شرایط بحران‌های خود ساخته حاکمیّت و تلاش برای تثبیت خود؛
- ایجاد جنگ مواضع بر سر هر موضوع؛
- بهره گیری از مفاهیم لغزنده در عرصه‌ی سیاسی ـ دینی؛
- اتخاذ سیاست‌های لیبرالیستی در حوزه‌های اجتماعی، اجتماعی و اقتصادی؛
- در دسترس نشان دادن خود به عنوان تنها گزینه‌ی موجود و آلترناتیو ممکن؛
- طرح موضوعات مختلف برای زمین‌گیر کردن چهره‌ها و گفتمان‌های رقیب احتمالی؛
- جریان انحرافی در چهره‌ی دوم خود برای شکل‌دهی به یک جبهه‌ی گسترده از گرایش‌ها و مشرب‌های مختلف به دنبال اجرای تئوری «دیگ مذاب» می‌باشد.
 
براساس این تئوری، جریان یاد شده می‌کوشد تا با گرد آوردن مفسدین اقتصادی از تمامی گرایش‌ها در شرکت‌ها و مؤسسه‌های اقتصادی وابسته‌ی خود تمامی هویّت‌های متعارض را حول فعالیت‌های اقتصادی کنار هم نشانده و درصد آسیب پذیری خود را در وادی مفاسد اقتصادی کاهش داده و از دیگر سو با بهره‌گیری از کانال‌های آنان تیم خود را بیش از پیش تقویت نماید.
 
- این جریان تلاش بسیاری دارد که بتواند یک جنبش را سازمان‌دهی کند. این تلاش را باید در ماجرای عزل و برکناری وزیر اطلاعات که منجر به خانه نشینی رییس جمهور شد، مورد بررسی قرار داد. بررسی رسانه‌های جریان انحرافی نشان داد که این جریان برنامه و یا تمایل برای تست حضور حامیان خود طی یک اردوکشی خیابانی را داشت که موفق به انجام آن نشد لذا باید توجه داشت که این جریان در برنامه‌ی خود تاکتیک بسیج رادیکال توده‌ها را مدنظر دارد.
 
- از دیگر سو نگاهی کوتاه و گذار نشان می‌دهد که جریان انحرافی نگاهی ویژه به ترکیب جمعیتی داشته و برنامه‌های خود را بر اساس آن نیز تنظیم و مدیریت می‌کند. اجازه بدهید اندکی واضح‌تر سخن بگوییم. این جریان با توجه به تغییر نسلی و شکل‌گیری نسل جدیدی که دارای فاصله به لحاظ زمانی و ایدئولوژیکی با آرمان‌های انقلابی است، معتقد است که به دلایل مختلف یک نوع شکاف حول تغییرات اجتماعی و تدبیرهای موجود وجود دارد. شکافی که موجب شده یک خلاء نسبت به انتقال مفاهیم، ارزش‌ها و آموزه‌های انقلاب به نسل جدید حادث شده و در برخی جهات نیز به «تضاد نسلی» انجامیده است. (اذعان این افراد با فتنه‌ی 88 است البته بدون توجه به گردهمایی نسلی در 9 دی ماه)
 
اینان بر این باورند که انقلابیون مرتب به اول انقلاب استناد می‌کنند و در این راستا گذشت زمان را نادیده می‌گیرند و این مسأله موجب شده که تعداد کسانی که با ابتدای انقلاب آشنایی دارند کاهش پیدا کرده و نسل جدید آشنایی چندانی با اول انقلاب نداشته باشند و انقلاب را درک نکنند لذا درهمین راستا آنان با توجه به فتنه‌ی اخیر و نیز ترکیب جمعیتی آینده تلاش دارند تا خلاءهای نسلی به وجود آمده را با توجه به در اختیار داشتن منابع اصلی و اساسی خود برعهده گرفته و به تعبیر غلیظ به تهی کردن مفاهیم انقلابی‌ای که براساس اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و مقوم‌های اندیشه‌های دینی هم‌چون روحانیّت است، مبادرت بورزند.
 


مفصل بندی چهره دوم جریان انحرافی
 
با توجه به موارد گفته شده کاملاً واضح و مبرهن است که جریان انحرافی تلاش دارد تا با تجمیع تلاش‌های خود در دو حوزه‌ی نخبگانی و توده‌ای آنان را برای برنامه‌های خود آماده و با ورود به انتخابات آینده برنامه‌های اصلی خود مبنی بر تغییر ساختار را عملیاتی سازند. به بیان دیگر این جریان تلاش دارد مجموع سامان‌دهی و سازمان‌دهی‌های خود را در یک تایم موعود به یک‌دیگر سوییچ کرده و از ظرفیت‌های هر چهره در یک ظرف جمع شده، بهره ببرد. در این میان اما آیا حامیان هر چهره‌ای اجازه‌ی شیفت شدن را به این جریان بدهند یا نه، جای تحلیل‌های عمیقی دارد که اجمال آن عدم اعطای نقش تعیین کنندگی از سوی توده‌ها و نخبگان می‌باشد.

جریان انحرافی تلاش دارد تا با تجمیع تلاش‌های خود در دو حوزه‌ی نخبگانی و توده‌ای آنان را در یک تایم موعوم به یک‏دیگر سوئیچ کرده و با ورود به انتخابات آینده با بهره بردن از ظرفیت‏های هر چهره برنامه‌های اصلی خود مبنی بر تغییر ساختار را عملیاتی سازد.

 
از دیگر سو نگاهی به گفتمان جریان انحرافی و مقایسه‌ی آن با گفتمان دوره‌ی نهم و دهم بیان‌گر آن است که:
- در گفتمان جریان انحرافی بر خلاف گفتمان‌های پیشین رویکرد «قدرت برای خدمت» تبدیل به «قدرت برای قدرت» تبدیل شده است.
- دال مرکزی از «ولایت فقیه» در دور نهم به «عدالت» در دور دهم و در گفتمان جریان انحرافی به «تغییر ساختار» تبدیل شده است.
- عناصری هم‌چون مبارزه با صهیونیسم و مقابله با استکبار به «دوستی با ملت اسراییل» و «رابطه با آمریکا» میل پیدا کرده است.
- مقابله با فساد که در گفتمان‌های پیشین مورد تأکید بود در چهره‌ی اول گفتمان جریان انحرافی هم‌چنان پی‌گیری می‌شود اما در چهره‌ی دوم برای فراهم آوردن اسپانسر و تجمیع قدرت با آنان مراوده برقرار می‌شود.
- «شفافیت» در گفتمان جریان انحرافی غائب بوده و پیچیدگی در امور و لایه لایه کردن حقایق و گیج و گنگ ساختن آن نمود بیش‌تری دارد.
 
- چهره‌ی دوم جریان انحرافی در بسیاری از هنگامه‌ها به دنبال اجرای تاکتیک مهم «حواس پرتی جمعی» (masdistraction) بوده و تلاش خواهد کرد که با طرح بسیاری از موضوعاتی که از قابلیت بحران زایی برخوردار می‌باشد، تمرکز و حساسیت سیستم‌های رصد کننده و جریان‌های سیاسی را منحرف سازد.


تغییر گفتمان از دولت نهم تا جریان انحرافی


توضیحات لازم:

 
- مفصل بندی:
هر عملی که میان عناصر مجزا و پراکنده ارتباط برقرارکند، به نحوی که معنا و هویّت این عناصر در نتیجه‌ی عمل یاد شده، تعدیل شود.
 
- گفتمان:
 
کلیّت ساختاردهی شده، حاصل از عمل مفصل بندی است. گفتمان‌ها مجموعه‌ای از نشانه‌ها هستند که به شیوه‌ای معنادار با هم مرتبط شده‌اند. در واقع گفتمان‌ها صورت بندی مجموعه‌ای از کدها، اشیا، افراد و... هستند که پیرامون یک نقطه‌ی کانونی تثبیت شده و هویّت خویش را در برابر مجموعه‌ای از دیگری‌ها به دست می‌آورند. گفتمان‌ها، تصور و فهم ما از واقعیت و جهان را شکل می‌دهند بنابراین معنا و مفهوم انسان از واقعیت همواره گفتمانی است.
 
- نقطه‌ی کانونی یا دال مرکزی:
 نشانه‌ای که سایر نشانه‌ها در اطراف آن نظم می‌گیرند که البته تثبیت معنای نشانه‌ها حول دال مرکزی به صورت موقتی صورت می‌گیرد.
 
 - زنجیره‌ی هم ارزی و تفاوت:
 
عمل مفصل بندی دال‌های اصلی با یک‌دیگر در زنجیره‌ی هم ارزی ترکیب می‌شوند. این دال‌ها نشان‌هایی بی‌محتوایند؛ یعنی به خودی خود بی‌معنا هستند تا این که از راه زنجیره‌ی هم ارزی با سایر نشانه‌هایی که آن‌ها از معنا پر می‌کنند ترکیب شوند و در مقابل هویت‌های منفی دیگری قرار گیرند که به نظر می‌رسد تهدید کننده‌ی آن‌ها باشد. گفتمان‌ها از راه زنجیره‌ی هم ارزی، تفاوت‌ها را می‌پوشانند و نظم و انسجام می‌بخشند. در هم ارزی، عناصر خصلت‌های متفاوت و معناهای رقیب را از دست می‌دهند و در معنایی که گفتمان ایجاد می‌کند، فعال می‌شوند. مثلاً در واکنش به نژاد پرستی سفید پوستان، تمام افراد غیر سفید چه هندی تبار و چه آسیایی و آفریقایی و یا زن و مرد در زنجیره‌ی هم ارزی گفتمان سیاه قرار می‌گیرند و تفاوت‌های اصلی آن‌ها با یک‌دیگر فراموش می‌شود.(*)

انتهای پیام/25

برچسب ها: جریان انحرافی
نظرات بینندگان