به مناسبت سالروز به شهادت رسیدن میرزا کوچک خان
دوستی که گردن دوستش را با تبر زد+ عکس
خالو قربان یکی از یاران میرزا کوچک خان بود که به میرزا خیانت کرد و به لطف آشناییاش با منطقه به نیروهای قویتر دولتی کمک کرد تا به شکل بسیار مؤثری نیروهای جنگلیان را نابود کنند. وی خود، کوچکخان را گردن زد و سر وی را نزد رضاخان برد و عنوان سالار مظفر را از او گرفت.
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک خان در سال ۱۲۵۹ ش برابر با ۱۲۹۸ ق در شهر رشت چشم به جهان گشود و بیشتر تحصیلات خود را در شهرهای رشت و تهران گذراند. میرزا در 1286 ش در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه قاجار، روانه تهران شد.
در این حال، قزاقهای روسی و نیروهای انگلیسی و قوای دولتی، هر کدام جداگانه و یا متفقاً برای سرکوبی این حرکت، با گروههای چریکی جنگل درگیر شدند و این نشان میداد که افکار و آرمانهای سردار جنگل با منافع و مقاصد هیچ کدام وفق نمیداد. اگر چه میرزا در ابتدا پیروزیهای چشمگیری به دست آورد، اما پس از چند درگیری با قوای دولتی، بر اثر توطئههای روسیه و انگلیس و بروز تفرقه میان اعضای اصلی نهضت، نیروهای میرزا پراکنده شدند.
میرزا هم که به منظور گردآوری نیرو از زادگاهش خارج شده بود، در اثر برف و سرمای شدید در جنگلهای شمال ایران توان خود را از دست داد. مزدوران رضاخان که در تعقیب او بودند، وی را نیمه جان یافتند و در نهایت یکی از یاران خائن جنگلی، سر میرزا را به نشانه پایان قیام جنگل برای رضاخان به ارمغان بُرد.
دکتر حشمت سرشناس ترین عضو جنگل
دکتر حشمت، عضو سرشناس جنبش جنگل، در یک خانواده متوسط گیلانی در لاهیجانزاده شد. پدرش، میرزا عباسقلیخان، ظاهرا یک کارمند دونپایه حکومت بود. وی به مدرسه فرانسوی آلیانس رفت و در دارالفنون به تحصیل پزشکی پرداخت. وی به خاطر حساسیت نسبت به مردم، به ویژه تهیدستان، محبوبیت داشت.
از راست به چپ: یکی از مجاهدان جنگل، کربلایی حسین، دکتر حشمت طالقانی و آقا سید تقی مدنی
دکتر حشمت طالقانی و برادرانش
حیدرخان عمو اوغلی
حیدرخان در مرحله دوم جنبش مشروطه حزب سوسیال دموکرات را ترک کرد و به حزب اصلاحطلب دموکرات پیوست. در تبعید، به پاریس، استانبول و برلین رفت. در جنگ بزرگ (اول) در ارتش عثمانی ثبتنام کرد و در صفوف قدرتهای محور جنگید و با کمیته ایرانی طرفدار آلمان در برلین در تماس بود. پس از انقلاب اکتبر در میان ایرانیان، آذریها و آسیای مرکزیها در پتروگراد(سن پترزبورگ) به کار پرداخت. وی همکاری نزدیکی با کمیساریای شوروی در امور ملیتها داشت. آن نهاد وی را به آسیای مرکزی فرستاد و در آنجا یکی از رهبران حزب عدالت شد. آن نهاد وی را به آسیای مرکزی فرستاد و در آنجا یکی از رهبران حزب عدالت شد. اگرچه حیدرخان در کنفرانس حزب عدالت در آوریل ۱۹۲۰ (فروردین ۱۲۹۹) در تاشکند حضور داشت، به شکل توجیهناپذیری در کنگرهی انزلی در خرداد ۱۲۹۹ (ژوئن ۱۹۲۰ ) غایب بود.
حیدرخان به جناح «میانهرو» حزب کمونیست ایران تعلق داشت. در کنگره سپتامبر ۱۹۲۰ (شهریور ۱۲۹۹) باکو، وی به ریاست کمیته مرکزی دوم حزب برگزیده شد.
در اسفند ۱۲۹۹ (فوریه ۱۹۲۱) به تبریز رفت اما دستگیر و اخراج شد و سپس به تأسیس دوباره یک دولت ائتلافی جنگلی ـ کمونیستی در گیلان پرداخت و سپس به تأسیس دوباره یک دولت ائتلافی جنگلی ـکمونیستی در گیلان پرداخت که جمهوری شوروی گیلان نامیده شد.
در این دولت وی کمیسر روابط خارجی شد. زمانی که جلسهای برای رفع بدگمانیهای متقابل بین کوچکخان و او ترتیب داده شد، محل جلسه مورد حمله قرار گرفت و حیدرخان توسط افراد کوچکخان به قتل رسید.
خالو قربان در خدمت و خیانت به میرزا کوچکخان
خالو قربان کردی از ایل «هرسین» در دره گام آسیاب واقع در منطقه کرمانشاه بود. وی که به عنوان فراش در منزل مخبرالدوله و دیگر اشراف تهران خدمت کرده بود، به جمعآوری صمغ گیاهی در نواحی اطراف قزوین و گیلان روی آورد.
گروه مشترک کارکنان ایرانی و روسی در رشت. ردیف بالا از چپ: سردار محیی، خالو قربان، احسانالله خان دوستدار، رضا خواجوی، الکساندر کووالیف، ردیف پایین: مراد موگویف، مشیر دیوان فوقالعاده انزلی، کریم خان بزرگ و یکی از فرماندهان کرد
سر بریده میرزا کوچک خان
دوستدار (علیابادی)، احسانالله خان (احسان) (تولد ۱۸۸۳ /۱۲۷۲ خ)
این دومین چهره مهم جنبش جنگل، پس از سقوط تزاریسم و رادیکالی شدن رژیم حاکم بر روسیه، در ساری و در یک خانواده فرودست بهایی زاده شده بود.
احسان در دارالفنون تحصیل کرد و در آنجا زبان فرانسه آموخت. وی از جمله مجاهدانی بود که در ۱۲۸۸ (۱۹۰۹ تهران را فتح کردند. احسان تا وقوع جنگ (اول) در پایتخت ماند و آنگاه به «دولت ملی» طرفدار آلمان در کرمانشاه پیوست و در ۱۲۹۵ ( ۱۹۱۶) در کنار نیروهای ترک و آلمانی در جبههی کرمانشاه ـ همدان جنگید.
وی سپس به کمیته مجازات ملحق شد؛ جمع خودخواندهای که کسانی را به قتل میرساند که «محکوم» به خیانت به منافع ایران بودند.
وی سپس به گیلان گریخت و در آستانه انقلاب اکتبر روسیه به کوچکخان پیوست.احسان رهبر جناح «رادیکال» جنگلیان بود و پس از ورود نیروهای شوروی به انزلی در اردیبهشت ۱۲۹۹ ( مه ۱۹۲۰ )، به همکاری نزدیک با حزب کمونیست ایران پرداخت. در اوایل پاییز ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) به توصیه سفیر شوروی به آذربایجان شوروی گریخت و هرگز بازنگشت.
احسان در باکو با نریمانف دیدار کرد، که از وی مصرانه خواست به انقلاب در گیلان پایان دهد. در ۱۹۲۲ ( ۱۳۰۱) به اتفاق همسرش در پوشش چادر سیاه، با همکارانش در کنگره پروفینترن ( بینالملل سرخ کارگری در مسکو شرکت کرد. وی با یک روزنامه آذری ـ ایرانی در باکو به نام زحمت در ارتباط بود. خاطرات وی از جنبش جنگل بعضاً در نشریه شرقشناسی شوروی نووی وستک منتشر شد.
میرزا کوچک خان بعدها نهضت جنگل را پایه گذاری نمود و در اواخر سال ۱۲۹۴ ش، همزمان با جنگ جهانی اول، چون اوضاع ایران را پریشان و آن را در اشغال بیگانگان میدید، با گرایش به اندیشه اتحاد جوامع اسلامی، کمیتهای به نام «اتحاد اسلام» را در حوالی تالش تشکیل داد.
در سال ۱۹۱۹م قراردادی میان ایران و انگلیس امضا شد که در صورت اجرا، نفوذ بیشتر انگلیسیها را در ایران به دنبال داشت. انعقاد این قرارداد، زمینه حرکتهای مخالف دخالت بیگانگان در ایران، از جمله نهضت جنگل را فراهم ساخت. در نهایت قیام مسلحانه میرزا کوچک خان با تعداد اندک یاران با وفایش که مجذوب اندیشههای انقلابی و معنوی وی شده بودند در گیلان آغاز شد و در اندک مدت، از حمایت بیدریغ مردم آن سامان برخوردار شد.
در این حال، قزاقهای روسی و نیروهای انگلیسی و قوای دولتی، هر کدام جداگانه و یا متفقاً برای سرکوبی این حرکت، با گروههای چریکی جنگل درگیر شدند و این نشان میداد که افکار و آرمانهای سردار جنگل با منافع و مقاصد هیچ کدام وفق نمیداد. اگر چه میرزا در ابتدا پیروزیهای چشمگیری به دست آورد، اما پس از چند درگیری با قوای دولتی، بر اثر توطئههای روسیه و انگلیس و بروز تفرقه میان اعضای اصلی نهضت، نیروهای میرزا پراکنده شدند.
میرزا هم که به منظور گردآوری نیرو از زادگاهش خارج شده بود، در اثر برف و سرمای شدید در جنگلهای شمال ایران توان خود را از دست داد. مزدوران رضاخان که در تعقیب او بودند، وی را نیمه جان یافتند و در نهایت یکی از یاران خائن جنگلی، سر میرزا را به نشانه پایان قیام جنگل برای رضاخان به ارمغان بُرد.
دکتر حشمت سرشناس ترین عضو جنگل
دکتر حشمت، عضو سرشناس جنبش جنگل، در یک خانواده متوسط گیلانی در لاهیجانزاده شد. پدرش، میرزا عباسقلیخان، ظاهرا یک کارمند دونپایه حکومت بود. وی به مدرسه فرانسوی آلیانس رفت و در دارالفنون به تحصیل پزشکی پرداخت. وی به خاطر حساسیت نسبت به مردم، به ویژه تهیدستان، محبوبیت داشت.
دکتر حشمت که میهندوستی پرشور با عقاید مترقی بود، به سرعت به کوچکخان پیوست و به یکی از دستیاران نزدیک او تبدیل شد. وی «سفیر» اصلی جنگلیان در تهران برای تشویق دولت مستوفی به همکاری با آنان بود.
از راست به چپ: یکی از مجاهدان جنگل، کربلایی حسین، دکتر حشمت طالقانی و آقا سید تقی مدنی
حشمت فرمانده نظامی توانایی در جنگ علیه نیروهای روس و انگلیس بود. پس از شکست جنگلیان از انگلسیان در ۱۹۱۹ ( ۱۲۹۸ ) و «بخشودگی» حاجی احمد، انگلسیان دکتر حشمت را با همان وعده به پناهندگی تشویق کردند. به رغم این وعده، وی به خاطر «شورش» محاکمه ساعت پنج بعد از ظهر ۲۲ اردیبهشت ۱۲۹۸ ش به دستور تیمور تاش حاکم گیلان به دار آویخته شد و تیمورتاش بعدا با پشتکار به مرد شماره 2 دوره رضاخان تبدیل شد، اما دست تقدیر تقاص خون دکتر حشمت را گرفت و در زندان نمور به قتل رسید.
دکتر حشمت طالقانی و برادرانش
حیدرخان عمو اوغلی
حیدر در یک خانوادهی مهاجر ایرانی در قفقاز به دنیا آمد، در گنجه بزرگ شد در مدرسه صنعتی تفلیس تحصیل کرد و در آنجا از طریق انقلابیون بومی، همچون استالین، نریمانف، اورژونیکیدزه و عزیزبکف با سوسیالیسم آشنا شد.وی به عنوان یک مهندس جوان به ایران آمد تا در یک شرکت برق در مشهد مشغول کار شود.حیدرخان طی جنبش مشروطه یک دفتر محلی برای حزب سوسیال دموکرات که توسط ایرانیان مهاجر در قفقاز تشکیل شده بود، تأسیس کرد. وی نقش مهمی در دفاع از مشروطیت پس از کودتای 1287 ( 1908) بر عهده داشت. اقدامات افراطی وی موجب شهرتاش تحت عنوان حیدربمبی شد که سرانجام نیز به تبعیدش انجامید.
حیدرخان در مرحله دوم جنبش مشروطه حزب سوسیال دموکرات را ترک کرد و به حزب اصلاحطلب دموکرات پیوست. در تبعید، به پاریس، استانبول و برلین رفت. در جنگ بزرگ (اول) در ارتش عثمانی ثبتنام کرد و در صفوف قدرتهای محور جنگید و با کمیته ایرانی طرفدار آلمان در برلین در تماس بود. پس از انقلاب اکتبر در میان ایرانیان، آذریها و آسیای مرکزیها در پتروگراد(سن پترزبورگ) به کار پرداخت. وی همکاری نزدیکی با کمیساریای شوروی در امور ملیتها داشت. آن نهاد وی را به آسیای مرکزی فرستاد و در آنجا یکی از رهبران حزب عدالت شد. آن نهاد وی را به آسیای مرکزی فرستاد و در آنجا یکی از رهبران حزب عدالت شد. اگرچه حیدرخان در کنفرانس حزب عدالت در آوریل ۱۹۲۰ (فروردین ۱۲۹۹) در تاشکند حضور داشت، به شکل توجیهناپذیری در کنگرهی انزلی در خرداد ۱۲۹۹ (ژوئن ۱۹۲۰ ) غایب بود.
حیدرخان به جناح «میانهرو» حزب کمونیست ایران تعلق داشت. در کنگره سپتامبر ۱۹۲۰ (شهریور ۱۲۹۹) باکو، وی به ریاست کمیته مرکزی دوم حزب برگزیده شد.
در اسفند ۱۲۹۹ (فوریه ۱۹۲۱) به تبریز رفت اما دستگیر و اخراج شد و سپس به تأسیس دوباره یک دولت ائتلافی جنگلی ـ کمونیستی در گیلان پرداخت و سپس به تأسیس دوباره یک دولت ائتلافی جنگلی ـکمونیستی در گیلان پرداخت که جمهوری شوروی گیلان نامیده شد.
در این دولت وی کمیسر روابط خارجی شد. زمانی که جلسهای برای رفع بدگمانیهای متقابل بین کوچکخان و او ترتیب داده شد، محل جلسه مورد حمله قرار گرفت و حیدرخان توسط افراد کوچکخان به قتل رسید.
خالو قربان در خدمت و خیانت به میرزا کوچکخان
خالو قربان کردی از ایل «هرسین» در دره گام آسیاب واقع در منطقه کرمانشاه بود. وی که به عنوان فراش در منزل مخبرالدوله و دیگر اشراف تهران خدمت کرده بود، به جمعآوری صمغ گیاهی در نواحی اطراف قزوین و گیلان روی آورد.
او که مجذوب جنبش جنگل شده بود، در ۱۲۹۷ به حاجی به حاجی احمد کسمایی پیوست. نخستین وظیفهاش بسیج کارگران کشاورز کرد در گیلان بود. در ۱۲۹۸ آجودان دکتر حشمت در لاهیجان شد. ترقی او به فعالیت و انرژیاش نسبت داده میشد. وی تا تیرماه ۱۲۹۹ در کنار کوچکخان ماند و در این موقع به جانب احسان و کمونیستها رفت.
گروه مشترک کارکنان ایرانی و روسی در رشت. ردیف بالا از چپ: سردار محیی، خالو قربان، احسانالله خان دوستدار، رضا خواجوی، الکساندر کووالیف، ردیف پایین: مراد موگویف، مشیر دیوان فوقالعاده انزلی، کریم خان بزرگ و یکی از فرماندهان کرد
خالو قربان در زمانی که «ج. ش. س. ا.» تحت تسلط حزب کمونیست بود، کمیسر جنگ شد. پس از امضای قرارداد مودت ایران و شوروی در ۱۹۲۱ ( ۱۳۰۰)، به رضاخان پناهنده و ملحق شد، او به عنوان بلد در جنگلهای گیلان به تعقیب جنگلیان پرداخت. به لطف آشناییاش با منطقه به نیروهای قویتر دولتی کمک کرد تا به شکل بسیار مؤثری نیروهای جنگلیان را نابود کنند. وی خود، کوچکخان را گردن زد و سر وی را نزد رضاخان برد و عنوان سالار مظفر را از او گرفت و به والیگری انزلی منصوب شد. وی در ارتش رضاخان ترقی کرد، اما در مراحل بعدی به دستور رضاخان کشته شد.
سر بریده میرزا کوچک خان
دوستدار (علیابادی)، احسانالله خان (احسان) (تولد ۱۸۸۳ /۱۲۷۲ خ)
این دومین چهره مهم جنبش جنگل، پس از سقوط تزاریسم و رادیکالی شدن رژیم حاکم بر روسیه، در ساری و در یک خانواده فرودست بهایی زاده شده بود.
احسان در دارالفنون تحصیل کرد و در آنجا زبان فرانسه آموخت. وی از جمله مجاهدانی بود که در ۱۲۸۸ (۱۹۰۹ تهران را فتح کردند. احسان تا وقوع جنگ (اول) در پایتخت ماند و آنگاه به «دولت ملی» طرفدار آلمان در کرمانشاه پیوست و در ۱۲۹۵ ( ۱۹۱۶) در کنار نیروهای ترک و آلمانی در جبههی کرمانشاه ـ همدان جنگید.
وی سپس به کمیته مجازات ملحق شد؛ جمع خودخواندهای که کسانی را به قتل میرساند که «محکوم» به خیانت به منافع ایران بودند.
وی سپس به گیلان گریخت و در آستانه انقلاب اکتبر روسیه به کوچکخان پیوست.احسان رهبر جناح «رادیکال» جنگلیان بود و پس از ورود نیروهای شوروی به انزلی در اردیبهشت ۱۲۹۹ ( مه ۱۹۲۰ )، به همکاری نزدیک با حزب کمونیست ایران پرداخت. در اوایل پاییز ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) به توصیه سفیر شوروی به آذربایجان شوروی گریخت و هرگز بازنگشت.
احسان در باکو با نریمانف دیدار کرد، که از وی مصرانه خواست به انقلاب در گیلان پایان دهد. در ۱۹۲۲ ( ۱۳۰۱) به اتفاق همسرش در پوشش چادر سیاه، با همکارانش در کنگره پروفینترن ( بینالملل سرخ کارگری در مسکو شرکت کرد. وی با یک روزنامه آذری ـ ایرانی در باکو به نام زحمت در ارتباط بود. خاطرات وی از جنبش جنگل بعضاً در نشریه شرقشناسی شوروی نووی وستک منتشر شد.
پس از خیزشهای سال 1305 در آذربایجان، خراسان و گیلان، که به شدت از سوی دولت سرکوب شد، احسان به مقامات شوروی نامه نوشت و پیشنهاد کرد که در جنبش مقاومت علیه رژیم پهلوی خدمت کند. در پروندهها سابقهای از پاسخ شورویهای در دست نیست. احسان، همچون همکار دیرین خود محمدجعفر کنگاوری، باید در تصفیههای شوروی در اواخر دههی ۱۹۳۰ از بین رفته باشد. معروف بود که به مشروب خواری مفرط روی آورده و عقاید «آنارشیستی» پیدا کرده بود. همسر و دو پسرش پس از برکناری رضاخان به ایران بازگشتند. فرزند سوم وی که در در باکو به دنیا آمده بود، شهروند شوروی شد و در «جنگ بزرگ میهنی» بینایی خود را از دست داد، به تحصیل موسیقی پرداخت و ترانهسرا شد).
فارس
نظرات بینندگان