چرا معلم خوب حکم کیمیا دارد؟
معلمی که با رضامندی خاطر و با شور و شوق و سواد لازم و به روز وارد کلاس شود و اوقات فراغت خود را به مطالعه، ورزش، تفریح و عبادت بگذراند و از میزان درآمد خود گلهمند نباشد که بخواهد دست به شغل دوم بزند حکم کیمیا دارد.
به گزارش شیرازه، محمد عسلی در روزنامه عصر مردم نوشت:
در هفته گذشته دانشگاه فرهنگیان شیراز مبادرت به برگزاری یکصدمین سال تأسیس تربیت معلم در ایران نمود که شیراز هم یکی از شهرهایی است که قدیمیترین دانشسرای تربیت معلم را دارد.
دعوت از معلمان پیشکسوت و تقدیر و احترام و ارجگذاری به تلاشها و مجاهدتهای آنان در سوادآموزی و آموزش علوم و تعلیم و تربیت وظیفه همگانی است به ویژه دستاندرکاران این حرفه و فن سرنوشتساز که جای تشکر و قدردانی دارد.
و اما بعد:
در سال ۱۳۵۴ طی مقالهای در یکی از روزنامههای کشوری این مطلب را قلمی کردم که «چرا معلم خوب حکم کیمیا دارد؟»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای ۶۶ و ۶۷ طی مقالات چند بخشی تحت عنوان «چرا آموزش و پرورش ما به دگرگونی بنیادین نیاز دارد؟» در روزنامه کیهان در ۷ شماره به چاپ رساندم.
امروز پس از گذشت ۴۳ سال به نظر میرسد هنوز هم همان موضوعات یکی از عمدهترین مسایل آموزش و پرورش ماست. زیرا مهمترین ستونهای چندگانه ساختار آموزش و پرورش ما یعنی برنامهریزیهای آموزشی و درسی ما در روشهای آموزشی و پرورشی تربیت معلم، فضای آموزشی و کتابهای درسی و تجهیزات آموزشی کارآمد نیستند و نیازهای جامعه نوین امروزی را تأمین نمیکنند.
متأسفانه هنوزا هنوز روش معلممحوری و تکیه بر انباشت حافظه دانشآموزان و تدریس مطالب تئوری و شفاهی که یا در کسب تجربه به کار نمیآیند و یا امکاناتی مانند کارگاهها و آزمایشگاههای فعال و دارای تجهیزات لازم نداریم که آنها را در عمل برای دانشآموزان نشان دهیم و به افراد حرفهای و کارآمد تبدیل کنیم.
نتیجه آن میشود که معلمان، آموزگاران، دبیران و حتی اساتید دانشگاهها به همان روش و منشی که تعلیم دیدهاند دانشآموزان و دانشجویان را آموزش میدهند، یعنی تکرار روشهای ناکارآمد آموزشی و حافظهمحوری و امتحان و مدرکگرایی سیل فارغالتحصیلان و دانشآموختگان دبیرستانی و دانشگاهی همه ساله نرم نرمک وارد جامعه میشوند. جامعهای که نمیتواند آنها را جذب ادارات، کارگاهها و کارخانجات کند.
در واقع ملاک ارزیابی توان آنها برای انجام هر کاری میزان تجربهکاری و تخصصی است که آنها ندارند نه مدارک عالیه تحصیلی که به صرف اخذ نمرات به هر شکل کسب کردهاند.
وقتی در زمان وزارت خانم فرخرو پارسا طرح دوره راهنمایی تحصیلی با تقلیدی کورکورانه و ناشیانه از آموزش و پرورش فرانسه در ایران به اجرا در آمد، هدف اولیه استعدادسنجی و آماده کردن دانشآموزان برای انتخاب رشتههای تحصیلی بود بدان امید که هر دانشآموزی چنان هدایت شود که نه فقط به رشته دلخواه خود و خانوادهاش مشغول تحصیل شود بلکه استعداد و شایستگی و دانش آن رشته را به صورت مقدماتی در دوره راهنمایی کسب کرده باشد.
علیرغم هزینههای بسیار و جار و جنجالهای تبلیغاتی پس از گذشت ۲۸ سال طرح شکست خورد و در سالهای اخیر اعلام شد که آموزش و پرورش دوباره به همان شیوه سنتی و گذشته ۶ ساله ابتدایی و ۶ ساله دبیرستانی باز میگردد.
این تغییرات که ناشی از آزمون و خطاهای بسیار بوده است نشانهای از برنامهریزیهای غیرکارشناسانه، مقطعی، توصیهطلبانه و بدون ملاحظات اقلیمی است.
آموزش و پرورش حتی در تربیت نیروی انسانی برای رشتههای علوم انسانی، حرفه و فن و زبان هم امتحان خوبی نداده زیرا در طول ۴۰ سال گذشته و حتی قبل از آن فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی به ویژه رشته اقتصاد که بیشترین دانشآموختگان دبیرستانی و دانشگاهی به نسبت دیگر رشتههای تجربی بودهاند برای اشتغال به کار سرگردانند و اگر به کاری گمارده شدهاند ارتباطی به رشته تحصیلی آنها نداشته و اگر هم بعضاً داشته سواد و آموزشهای لازم برای انتقال آن را نداشتهاند.
متأسفانه یکی از معضلات کنونی ساختار اداری و آموزشی ما برمیگردد به سازمانی که اعضای آنها همین فارغالتحصیلان بودهاند. فارغالتحصیلانی که در مقاطع مختلف تحصیلی با انباشت حافظه و کسب نمرات امتحانی توانستهاند مدارک تحصیلی از مراکز آموزشی کسب کنند اما آنها به گونهای تربیت نشدهاند که به نظم، قانونمندی، مسئولیتپذیری و افزایش سطح دانش و آگاهیهای روز باور داشته باشند و به تحقق آنها همت گمارند.
آسانطلبی، عدم رقابتهای سالم، تکیه بر حافظه و تب مدرکگرایی و تفاخر به آن واقعیتهایی است که در آموزش و پرورش ما به چشم میخورد.
و اما بعدتر:
آنچه مسلم است بعد از گذشت این همه سال صاحبنظران تعلیم و تربیت به این نتیجه رسیدهاند که برنامهریزی آموزشی بدون اعتبارات و بودجههای لازم برای تربیت معلم، ایجاد فضاهای آموزشی مناسب، خرید تجهیزات و وسایل کمک آموزشی، تدوین و چاپ کتابهای درسی نوین و ایجاد انگیزه قوی برای داوطلبان شغل معلمی که از هوش کافی بهرهمند بوده و استعداد تحصیلی لازم و شور و شوق معلمی داشته باشند میسر نیست.
کشور ایران و سرزمین مقدس ما که به لحاظ موقعیتهای آب و هوایی و جغرافیایی دارای تنوع و تغییرات بسیار است با توجه به اسکان قومیتهای مختلف اعم از اقوام عشایرنشین، شهری و روستایی در برنامهریزیهای آموزشی و تربیتی با نگاهی واقعبینانه و با توجه به منابع و موانع موجود باید دیده شود نمیتوان از یک برنامه با یک روش و بودجه مساوی برای نقاط مختلف ایران نتیجه مساوی گرفت.
در نقاط شمالی و غربی ایران که زمستانها تا ۴۰ درجه با نقاط گرمسیری و جنوبی تفاوت آب و هوایی دارند تعطیلی سه ماهه تابستان در همه نقاط و الزام به ادامه آموزش در فصل زمستان از عدالت و واقعبینی به دور است.
در نقاط صنعتی و نقاط کشاورزی یک روش آموزش و یک مواد و کتاب آموزش نیروی مورد نیاز منطقه را تأمین نمیکند.
پراکندگی فارغالتحصیلان مناطق مختلف برای اشتغال به کار و عدم آشنایی آنها به آب و هوا و موقعیتهای شغلی و فرهنگی آسیبهای اجتماعی به بار میآورد. به تجربه ثابت شده که گزینش دانشگاههای آزاد برای انتخاب دانشجو سبب شد تا دختر و پسر شمالی راهی جنوب شوند و دختران و پسران جنوبی راهی شمال نتیجه آنکه مشکلات مالی، دوری از خانواده و هزینههای تحصیلی به لحاظ عدم آشنایی با محیطهای جدید مفسدهانگیز شد و دانشگاه آزاد پس از سالها متوجه شد که باید در گزینش دانشجو و تقسیم آنها واقعبینتر باشد.
تعطیلی مراکز و دانشسراهای تربیت معلم با این استدلال که برای صرفهجویی در هزینهها بهتر است از فارغالتحصیلان دانشگاههای دولتی و آزاد برای انتخاب معلم استفاده کنیم اساس و اهداف تربیت معلم را زیر سؤال برد و نادیده گرفت و نتیجه آن شد که شاهد افت تحصیلی در نقاط مختلف کشور بودیم و نارضایتی معلمانی که علاقهای به رفتن به روستاهای دور نداشتهاند و صرفاً برای داشتن یک شغل تن به معلمی دادهاند. مضافاً اینکه برای تدریس و آشنایی با مواد و کتابهای آموزشی آمادگی نداشتند و به صرف یک دوره کوتاه مدت چند هفتهای آنها نمیتوانستند همانند فارغالتحصیلان مراکز و دانشسراهای تربیت معلم برای تدریس کارآمد باشند.
متأسفانه یکی از مسایل بغرنجی که آموزش و پرورش در کل کشور با آن مواجه است نقل و انتقال و تقاضاهای معلمان مناطق مختلف است که این مسأله هم ناشی از ساختار ناکارآمد آموزش و پرورش است.
وقتی واماندههای بیانگیزه کنکور سراسری برای خالی نبودن عریضه مبادرت به انتخاب رشتههای تربیت معلم میکنند و بعد از گذراندن دورههای تربیت معلم برای قبولی در دانشگاهها و رشتههای دیگر تلاش میکنند و پس از قبولی از معلمی انصراف میدهند یعنی ما نتوانستهایم انگیزههای لازم را برای انتخاب و ثبات شغل معلمی ایجاد کنیم.
وقتی در کشورهای پیشرفتهای مانند سوئد، ژاپن، فرانسه و آلمان معلمان از میان افراد شایسته به لحاظ هوش، استعداد و توان علمی انتخاب میشوند و با حقوق و مزایای مکفی به کار گمارده میشوند نتیجهای که از انتخاب آنها حاصل میشود پیشرفتهای علمی، تکنولوژی و تربیت توأم با نظم و قانونمندی است که از فسادها و ناکارآمدیها به دور است. طبیعتاً مدیران و مسئولانی هم که در ادارات و بخشهای خصوصی با موفقیت مسئولیتشان را به پایان میبرند از میان همین مدارس و با آموزش همین معلمان آماده انجام خدمت شدهاند.
متأسفانه از دیرباز تاکنون که سابقهای طولانی دارد، ما در تخصیص اعتبارات لازم برای آموزش و پرورش کارآمد خست به خرج دادهایم و پیوسته عنوان کردهایم که چون آموزش و پرورش ساختاری پرجمعیت دارد فقیر است و دولت نمیتواند اعتبارات مورد نیاز آن را تأمین کند.
نتیجه آن میشود که برای مقابله و مبارزه با مجرمین، متخلفان، قاچاقچیان، اختلاسگران و حتی بیماران دولت همه ساله هزینههای گزافی صرف کند و هر سال شاهد افزایش پروندههای قضایی باشد.
در صورتی که اگر کودکان، نوجوانان و جوانان ما در مدارس به درستی آموزش ببینند و برای تربیت آنها معلمان با انگیزه، مشتاق به شغل معلمی با حقوق مکفی انتخاب کنیم و فضاهای مناسب آموزشی بسازیم و بهترین روشهای تعلیم و تربیت را به کار گیریم در واقع از بسیاری جرایم، ناهنجاریها و خسارات مالی و جانی پیشگیری کردهایم زیرا یک دانشآموز تربیت شده قانونمند با اخلاق و آماده برای خدمت پس از فارغالتحصیلی سرگردان نمیشود و برای گذران زندگی دست به مفاسد اقتصادی و اخلاقی نمیزند.
معلمی که با رضامندی خاطر و با شور و شوق و سواد لازم و به روز وارد کلاس شود و اوقات فراغت خود را به مطالعه، ورزش، تفریح و عبادت بگذراند و از میزان درآمد خود گلهمند نباشد که بخواهد دست به شغل دوم بزند حکم کیمیا دارد.
متأسفانه وقتی در مقام مقایسه شغل معلمی با مشاغل اداری و بازاری، شغل معلمی از درآمد بسیار کمتری برخوردار است انگیزههای مسئولیتپذیری را کاهش میدهد و دانشآموزان هم چندان رغبتی به شغل معلمی پیدا نمیکنند. هر چند ممکن است در مقطع ابتدایی دانشآموزانی به لحاظ احساسی در انشاءها و اظهارنظرهای خود عنوان کنند دوست دارند معلم شوند، اما در سنین بالاتر و در مقاطع دبیرستانی و دانشگاهی به مشاغل پردرآمد دیگر جدای از علاقهشان روی میآورند و این همان آسیبی است که آموزش و پرورش را از داشتن معلمان خوب، با استعداد و با انگیزه محروم میکند امید که در آینده شاهد توجهات بیشتری به نظام آموزش و پرورش و تغییرات عمده در ساختار آن باشیم و معلمان دلسوخته و عاشقی را راضی به ادامه کار معلمی تربیت کنیم.
دعوت از معلمان پیشکسوت و تقدیر و احترام و ارجگذاری به تلاشها و مجاهدتهای آنان در سوادآموزی و آموزش علوم و تعلیم و تربیت وظیفه همگانی است به ویژه دستاندرکاران این حرفه و فن سرنوشتساز که جای تشکر و قدردانی دارد.
و اما بعد:
در سال ۱۳۵۴ طی مقالهای در یکی از روزنامههای کشوری این مطلب را قلمی کردم که «چرا معلم خوب حکم کیمیا دارد؟»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای ۶۶ و ۶۷ طی مقالات چند بخشی تحت عنوان «چرا آموزش و پرورش ما به دگرگونی بنیادین نیاز دارد؟» در روزنامه کیهان در ۷ شماره به چاپ رساندم.
امروز پس از گذشت ۴۳ سال به نظر میرسد هنوز هم همان موضوعات یکی از عمدهترین مسایل آموزش و پرورش ماست. زیرا مهمترین ستونهای چندگانه ساختار آموزش و پرورش ما یعنی برنامهریزیهای آموزشی و درسی ما در روشهای آموزشی و پرورشی تربیت معلم، فضای آموزشی و کتابهای درسی و تجهیزات آموزشی کارآمد نیستند و نیازهای جامعه نوین امروزی را تأمین نمیکنند.
متأسفانه هنوزا هنوز روش معلممحوری و تکیه بر انباشت حافظه دانشآموزان و تدریس مطالب تئوری و شفاهی که یا در کسب تجربه به کار نمیآیند و یا امکاناتی مانند کارگاهها و آزمایشگاههای فعال و دارای تجهیزات لازم نداریم که آنها را در عمل برای دانشآموزان نشان دهیم و به افراد حرفهای و کارآمد تبدیل کنیم.
نتیجه آن میشود که معلمان، آموزگاران، دبیران و حتی اساتید دانشگاهها به همان روش و منشی که تعلیم دیدهاند دانشآموزان و دانشجویان را آموزش میدهند، یعنی تکرار روشهای ناکارآمد آموزشی و حافظهمحوری و امتحان و مدرکگرایی سیل فارغالتحصیلان و دانشآموختگان دبیرستانی و دانشگاهی همه ساله نرم نرمک وارد جامعه میشوند. جامعهای که نمیتواند آنها را جذب ادارات، کارگاهها و کارخانجات کند.
در واقع ملاک ارزیابی توان آنها برای انجام هر کاری میزان تجربهکاری و تخصصی است که آنها ندارند نه مدارک عالیه تحصیلی که به صرف اخذ نمرات به هر شکل کسب کردهاند.
وقتی در زمان وزارت خانم فرخرو پارسا طرح دوره راهنمایی تحصیلی با تقلیدی کورکورانه و ناشیانه از آموزش و پرورش فرانسه در ایران به اجرا در آمد، هدف اولیه استعدادسنجی و آماده کردن دانشآموزان برای انتخاب رشتههای تحصیلی بود بدان امید که هر دانشآموزی چنان هدایت شود که نه فقط به رشته دلخواه خود و خانوادهاش مشغول تحصیل شود بلکه استعداد و شایستگی و دانش آن رشته را به صورت مقدماتی در دوره راهنمایی کسب کرده باشد.
علیرغم هزینههای بسیار و جار و جنجالهای تبلیغاتی پس از گذشت ۲۸ سال طرح شکست خورد و در سالهای اخیر اعلام شد که آموزش و پرورش دوباره به همان شیوه سنتی و گذشته ۶ ساله ابتدایی و ۶ ساله دبیرستانی باز میگردد.
این تغییرات که ناشی از آزمون و خطاهای بسیار بوده است نشانهای از برنامهریزیهای غیرکارشناسانه، مقطعی، توصیهطلبانه و بدون ملاحظات اقلیمی است.
آموزش و پرورش حتی در تربیت نیروی انسانی برای رشتههای علوم انسانی، حرفه و فن و زبان هم امتحان خوبی نداده زیرا در طول ۴۰ سال گذشته و حتی قبل از آن فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی به ویژه رشته اقتصاد که بیشترین دانشآموختگان دبیرستانی و دانشگاهی به نسبت دیگر رشتههای تجربی بودهاند برای اشتغال به کار سرگردانند و اگر به کاری گمارده شدهاند ارتباطی به رشته تحصیلی آنها نداشته و اگر هم بعضاً داشته سواد و آموزشهای لازم برای انتقال آن را نداشتهاند.
متأسفانه یکی از معضلات کنونی ساختار اداری و آموزشی ما برمیگردد به سازمانی که اعضای آنها همین فارغالتحصیلان بودهاند. فارغالتحصیلانی که در مقاطع مختلف تحصیلی با انباشت حافظه و کسب نمرات امتحانی توانستهاند مدارک تحصیلی از مراکز آموزشی کسب کنند اما آنها به گونهای تربیت نشدهاند که به نظم، قانونمندی، مسئولیتپذیری و افزایش سطح دانش و آگاهیهای روز باور داشته باشند و به تحقق آنها همت گمارند.
آسانطلبی، عدم رقابتهای سالم، تکیه بر حافظه و تب مدرکگرایی و تفاخر به آن واقعیتهایی است که در آموزش و پرورش ما به چشم میخورد.
و اما بعدتر:
آنچه مسلم است بعد از گذشت این همه سال صاحبنظران تعلیم و تربیت به این نتیجه رسیدهاند که برنامهریزی آموزشی بدون اعتبارات و بودجههای لازم برای تربیت معلم، ایجاد فضاهای آموزشی مناسب، خرید تجهیزات و وسایل کمک آموزشی، تدوین و چاپ کتابهای درسی نوین و ایجاد انگیزه قوی برای داوطلبان شغل معلمی که از هوش کافی بهرهمند بوده و استعداد تحصیلی لازم و شور و شوق معلمی داشته باشند میسر نیست.
کشور ایران و سرزمین مقدس ما که به لحاظ موقعیتهای آب و هوایی و جغرافیایی دارای تنوع و تغییرات بسیار است با توجه به اسکان قومیتهای مختلف اعم از اقوام عشایرنشین، شهری و روستایی در برنامهریزیهای آموزشی و تربیتی با نگاهی واقعبینانه و با توجه به منابع و موانع موجود باید دیده شود نمیتوان از یک برنامه با یک روش و بودجه مساوی برای نقاط مختلف ایران نتیجه مساوی گرفت.
در نقاط شمالی و غربی ایران که زمستانها تا ۴۰ درجه با نقاط گرمسیری و جنوبی تفاوت آب و هوایی دارند تعطیلی سه ماهه تابستان در همه نقاط و الزام به ادامه آموزش در فصل زمستان از عدالت و واقعبینی به دور است.
در نقاط صنعتی و نقاط کشاورزی یک روش آموزش و یک مواد و کتاب آموزش نیروی مورد نیاز منطقه را تأمین نمیکند.
پراکندگی فارغالتحصیلان مناطق مختلف برای اشتغال به کار و عدم آشنایی آنها به آب و هوا و موقعیتهای شغلی و فرهنگی آسیبهای اجتماعی به بار میآورد. به تجربه ثابت شده که گزینش دانشگاههای آزاد برای انتخاب دانشجو سبب شد تا دختر و پسر شمالی راهی جنوب شوند و دختران و پسران جنوبی راهی شمال نتیجه آنکه مشکلات مالی، دوری از خانواده و هزینههای تحصیلی به لحاظ عدم آشنایی با محیطهای جدید مفسدهانگیز شد و دانشگاه آزاد پس از سالها متوجه شد که باید در گزینش دانشجو و تقسیم آنها واقعبینتر باشد.
تعطیلی مراکز و دانشسراهای تربیت معلم با این استدلال که برای صرفهجویی در هزینهها بهتر است از فارغالتحصیلان دانشگاههای دولتی و آزاد برای انتخاب معلم استفاده کنیم اساس و اهداف تربیت معلم را زیر سؤال برد و نادیده گرفت و نتیجه آن شد که شاهد افت تحصیلی در نقاط مختلف کشور بودیم و نارضایتی معلمانی که علاقهای به رفتن به روستاهای دور نداشتهاند و صرفاً برای داشتن یک شغل تن به معلمی دادهاند. مضافاً اینکه برای تدریس و آشنایی با مواد و کتابهای آموزشی آمادگی نداشتند و به صرف یک دوره کوتاه مدت چند هفتهای آنها نمیتوانستند همانند فارغالتحصیلان مراکز و دانشسراهای تربیت معلم برای تدریس کارآمد باشند.
متأسفانه یکی از مسایل بغرنجی که آموزش و پرورش در کل کشور با آن مواجه است نقل و انتقال و تقاضاهای معلمان مناطق مختلف است که این مسأله هم ناشی از ساختار ناکارآمد آموزش و پرورش است.
وقتی واماندههای بیانگیزه کنکور سراسری برای خالی نبودن عریضه مبادرت به انتخاب رشتههای تربیت معلم میکنند و بعد از گذراندن دورههای تربیت معلم برای قبولی در دانشگاهها و رشتههای دیگر تلاش میکنند و پس از قبولی از معلمی انصراف میدهند یعنی ما نتوانستهایم انگیزههای لازم را برای انتخاب و ثبات شغل معلمی ایجاد کنیم.
وقتی در کشورهای پیشرفتهای مانند سوئد، ژاپن، فرانسه و آلمان معلمان از میان افراد شایسته به لحاظ هوش، استعداد و توان علمی انتخاب میشوند و با حقوق و مزایای مکفی به کار گمارده میشوند نتیجهای که از انتخاب آنها حاصل میشود پیشرفتهای علمی، تکنولوژی و تربیت توأم با نظم و قانونمندی است که از فسادها و ناکارآمدیها به دور است. طبیعتاً مدیران و مسئولانی هم که در ادارات و بخشهای خصوصی با موفقیت مسئولیتشان را به پایان میبرند از میان همین مدارس و با آموزش همین معلمان آماده انجام خدمت شدهاند.
متأسفانه از دیرباز تاکنون که سابقهای طولانی دارد، ما در تخصیص اعتبارات لازم برای آموزش و پرورش کارآمد خست به خرج دادهایم و پیوسته عنوان کردهایم که چون آموزش و پرورش ساختاری پرجمعیت دارد فقیر است و دولت نمیتواند اعتبارات مورد نیاز آن را تأمین کند.
نتیجه آن میشود که برای مقابله و مبارزه با مجرمین، متخلفان، قاچاقچیان، اختلاسگران و حتی بیماران دولت همه ساله هزینههای گزافی صرف کند و هر سال شاهد افزایش پروندههای قضایی باشد.
در صورتی که اگر کودکان، نوجوانان و جوانان ما در مدارس به درستی آموزش ببینند و برای تربیت آنها معلمان با انگیزه، مشتاق به شغل معلمی با حقوق مکفی انتخاب کنیم و فضاهای مناسب آموزشی بسازیم و بهترین روشهای تعلیم و تربیت را به کار گیریم در واقع از بسیاری جرایم، ناهنجاریها و خسارات مالی و جانی پیشگیری کردهایم زیرا یک دانشآموز تربیت شده قانونمند با اخلاق و آماده برای خدمت پس از فارغالتحصیلی سرگردان نمیشود و برای گذران زندگی دست به مفاسد اقتصادی و اخلاقی نمیزند.
معلمی که با رضامندی خاطر و با شور و شوق و سواد لازم و به روز وارد کلاس شود و اوقات فراغت خود را به مطالعه، ورزش، تفریح و عبادت بگذراند و از میزان درآمد خود گلهمند نباشد که بخواهد دست به شغل دوم بزند حکم کیمیا دارد.
متأسفانه وقتی در مقام مقایسه شغل معلمی با مشاغل اداری و بازاری، شغل معلمی از درآمد بسیار کمتری برخوردار است انگیزههای مسئولیتپذیری را کاهش میدهد و دانشآموزان هم چندان رغبتی به شغل معلمی پیدا نمیکنند. هر چند ممکن است در مقطع ابتدایی دانشآموزانی به لحاظ احساسی در انشاءها و اظهارنظرهای خود عنوان کنند دوست دارند معلم شوند، اما در سنین بالاتر و در مقاطع دبیرستانی و دانشگاهی به مشاغل پردرآمد دیگر جدای از علاقهشان روی میآورند و این همان آسیبی است که آموزش و پرورش را از داشتن معلمان خوب، با استعداد و با انگیزه محروم میکند امید که در آینده شاهد توجهات بیشتری به نظام آموزش و پرورش و تغییرات عمده در ساختار آن باشیم و معلمان دلسوخته و عاشقی را راضی به ادامه کار معلمی تربیت کنیم.
والسلام
انتهای پیام/
نظرات بینندگان