کد خبر: ۱۳۱۶۶۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۸ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
پنج شنبه ها با شهدا؛

کاراندیش؛ شهید جمعه خونین مکه

در زمان جنگ تحمیلی بارها تصمیم گرفت به جبهه‌ها عزیمت کند اما خلأ حضور وی در شهرداری و اینکه در شرایط حساس جنگ و محاصره اقتصادی به فردی که با تخصص و تعهد سعی در کاهش هزینه‌های پروژه‌های شهرداری داشته باشد احساس نیاز می‌شد...
 پایگاه خبری تحلیلی شیرازه؛ جمعه خونین مکه، اگرچه به ظاهر برای سرکوب مراسم برائت از مشرکین بود، اما در حقیقت بر اساس دستور آمریکا و در جهت مقابله با «صدور انقلاب اسلامی» رقم خورد، اگرچه موجب بسط انقلاب اسلامی گردید و خود زمینه ای گشت تا مظلومیت انقلاب اسلامی و سخن حقش بیش از پیش در برابر چشم مسلمین جهان قرار گیرد که نقطه عطفی در صدور انقلاب بود. مگر نه آنکه در چهلم شهدای جمعه خونین بود که انتفاضه فلسطین آغاز گردید؟
 
نهم مردادماه 1366 شمسي برابر با ششم ذيحجّه سال 1407 قمري، هزاران زائر ايراني و تعدادي از زائران ديگر کشورهاي اسلامي در مکه معظّمه و خانه خدا، در حال انجام فريضه الهي برائت از مشرکين بودند که به دست ماموران دولت وهابي عربستان سعودي مورد تهاجم وحشيانه قرار گرفته و به شهادت رسيدند.
 
بر اثر اين يورش بي‏رحمانه در خانه امن الهي، چهارصد نفر از حُجّاج ايراني به شهادت رسيده و بيش از هزار نفر نيز زخمي شدند. حمله به زائران خانه خدا نشان داد که سردمداران وهابي عربستان، نه تنها لياقت خدمت به حرمين شرفين در اين کشور را ندارند، بلکه براي اثبات سرسپردگي خويش حاضرند احکام مُحکم الهي را نيز زير پا بگذارند.
 
این جنایت در جمعه خونین مکه، به قدری فجیع بود که برای مرتکبان و بانیان آن، جز لکه های ننگ ابدی در صفحات تاریخ و فضاحت و رسوایی نزد ملت ها، اثری باقی نگذاشت.
 
این حادثه جانسوز، که وصف و شرح آن در کلام نمی گنجد، نه تنها قلب مسلمانان جهان، که دل آزادگان دنیا را نیز به درد آورد و همه را در عزا و ماتمی بزرگ فرو برد.
 
لیکن به قول امام عزیزمان، خمینی کبیر: در عین حال که شدیداً متأثر و عزادار از این قتل عام بی سابقه امت محمد صلی الله علیه و آله و پیروان ابراهیم حنیف و عاملین به قرآن کریم گردیده ایم، ولی خداوند بزرگ را سپاس می گذاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از کم عقلان و بی خردان قرار داده است؛ چرا که خودشان هم درک نمی کنند که حرکت های کورشان، سبب قوت و تبلیغ انقلاب و معرفی مظلومیت ملت ما گردیده است و در هر مرحله ای سبب ارتقای مکتب و کشورمان را فراهم کرده اند...
 
با توجه به همزمانی امروز با جمعه خونین مکه؛ گذری می کنیم بر زندگی این شهید بزرگوار از دید افراد خانواده.
 

کاراندیش؛ شهید جمعه خونین مکه

شهید محمود کاراندیش در اسفندماه سال 1320 چشم به جهان گشود. وی فرزند ارشد خانواده و 10 ساله بود که پدرش را از دست داد و عملاً سرپرستی خانواده برعهده او قرار گرفت.
 
از آنجا که اهل کار و علاقه مند به علم آموزی بود در کنار امرار معاش مادر و دو برادر کوچکترش، از تحصیل غافل نشد و اگرچه با سختی اما با موفقیت دوره متوسطه را پشت سر گذاشت. پس از اخذ مدرک فوق دیپلم، در شهرداری شیراز مشغول به کارشد و در همین مدت در رشته مهندسی راه و ساختمان دانشگاه تبریز پذیرفته شد.
 
به همین دلیل به تبریز عزیمت کرد و به شهرداری تبریز منتقل شد. با وجود سختی شرایط و عهده دار بودن مخارج خانواده، درس خود را در حالی به پایان رساند که در زمره دانشجویان موفق دانشگاه قرار گرفته بود.
 
پس از چند سال به شیراز منتقل شد و در شهرداری شیراز در سمت معاونت فنی شهردار مشغول به کار گردید. از آنجا که همواره از شهرت طلبی بیزار بود و فقط به خدمت فکر می کرد چند بار پیشنهاد پذیرفتن سمت شهرداری شیراز را رد کرد.
 
از سال 1362 نظارت پروژه ساخت پایانه مسافربری شیراز را به عهده گرفت و با تلاش شبانه روزی خود به لطف حق موفق شد تا سال 1366 فاز اول این پایانه را آماده بهره برداری کند که چندماه قبل از افتتاح پایانه در مکه مکرمه در حالی به شهادت رسید که مسئولیت انتظامات قسمت جانبازان انقلاب اسلامی را در صفوف اول راهپیمائی برائت از مشرکان به عهده داشت.
 
از ویژگی های بارز آن شهید بزرگوار اخلاص و توجه داشتن به رضای خدا در تمام کارها بود.
 
بارها افراد این توصیه را از او شنیده بودند که «اگر تمام کارهای خودتان را برای رضای خدا انجام دهید ثواب شهیدان را خواهید داشت.»
 
دیگر ویژگی های این شهید بزرگوار؛ تعهد خدمت، وجدان کاری و انضباط اجتماعی بود. پاسخگويی به مشکلات مراجعه کنندگان را شخصاً بدون هیچ واسطه ای در همان یک اتاق در ساختمان شهرداری مرکزی شیراز به عهده گرفته بود و بارها بخاطر این امر ساعت ها پس از پایان وقت اداری در محل کار خود مانده بود.
 
تمام تلاش او این بود که رفاه مردم و مراجعان تأمین شود. مردم داری و احترام به زیردستان از خصوصیات وی بود.
 
او معتقد بود برگزارکردن مهمانی های پر تجمل برای مهمانانی که در سطح بالای مالی و اعتبار اجتماعی قرار دارند چندان ارزشی ندارد که مهمان کردن قشر کم درآمد جامعه ارزشمند است.
 
علم و ایمان دو بال صعود او به قله های کمال بودند. در برنامه های روزانه وی معنویات جایگاه خاصی داشت. هر صبح را با تلاوت قرآن و مطالعه تفسیر آغاز می کرد و نیز از مطالعه نهج البلاغه و صحیفه سجادیه غافل نبود.
 
در زمان جنگ تحمیلی بارها تصمیم گرفت به جبهه ها عزیمت کند اما خلأ حضور وی در شهرداری و اینکه در شرایط حساس جنگ و محاصره اقتصادی به فردی که با تخصص و تعهد سعی در کاهش هزینه های پروژه های شهرداری داشته باشد احساس نیاز می شد، بارها از سوی مسئولان به وی گوش زد شد و او را از رفتن به خط مقدم منصرف و به حفظ سنگر پشت جبهه مصمم ساخت.
 
در آخرین بار، زمانی که در یکی از کاروان های اعزام به جبهه ثبت نام کرده و بطور جدی تصمیم به رفتن گرفت، در قرعه کشی اعزام به حج تمتع قرعه بنامش افتاد و سفرحج واجب، مانع سفر او به جبهه های نبرد گردید و در همان سفر، در کنار خانه توحید و در برائت از مشرکین به ضرب گلوله مزدوران آمریکای جنایت کار و اسرائیل غاصب در دفاع از جانبازان سرافراز شهد شهادت نوشید.
بیوگرافی شهید 

نام و نام خانوادگی: محمود کاراندیش

نام پدر: خیراله

تاریخ تولد: 1320/12/10

رشته تحصیلی: مهندسی عمران

تاریخ شهادت: نهم مردادماه 1366 شمسی برابر با ششم ذیحجّه سال 1407 قمری

محل شهادت: مکه معظّمه و خانه خدا، در حال انجام فریضه الهی برائت از مشرکین بودند که به دست ماموران دولت وهابی عربستان سعودی مورد تهاجم وحشیانه قرار گرفته و به شهادت رسید.

کاراندیش؛ شهید جمعه خونین مکه

****
خاطرات

از زبان برادر شهید

محمود خیلی به ریاضیات علاقه داشت. از معلمش مسأله می­گرفت و حل می­کرد. آن زمان زیاد کاغذ و قلم نداشتیم. روی قسمتی از دیوار اتاق با زغال می­نوشت. یک­بار مسأله خیلی پیچیده­ای را از معلمش گرفته بود. از مغرب شروع کرد به حل مسأله و تا آخر شب که ما خوابیدیم به جواب نرسیده بود. صبح که بیدار شدیم دیدیم دور تا دور دیوار اتاق سیاه است! شب تا صبح روی حل مسأله کار کرده بود و بالاخره به جواب رسیده بود.

از زبان همسر شهید

در سال 65 سیل شدیدی در شیراز اتفاق افتاد. ترمینال مسافربری شیراز (شهید کاراندیش فعلی) که در آن زمان در حال ساخت بود و هنوز به مرحله ساخت سقف نرسیده بود در اثر این سیل، چند روز زیر آب بود. پس از مدتی که آب فرو نشست، شهید که آن زمان مهندس ناظر ترمینال بود با خوشحالی به خانه آمد و گفت «این سیل امتحان خوبی برای استحکام ساختمان شد. بحمدالله ستونها و پی ساختمان هیچ آسیبی ندیده و کاملا محکم و سالم مانده است». این مسأله نشان از وجدان کاری و دقت کار ایشان داشت.


ویژگی­ها

در شهرداری شیراز در سمت معاونت فنی شهردار مشغول به کار شد. تعهد به کار، وجدان کاری و انضباط اجتماعی از ویژگی­های آن شهید بزرگوار بود. همواره به اطرافیان خود توصیه می کرد :«اگر تمام کارهای خودتان را برای رضای خدا انجام دهید، ثواب شهیدان را خواهید داشت».

به مشکلات مراجعه کنندگان شخصاً و بدون هیچ واسطه­ای رسیدگی می­کرد. برای جلوگیری از تخلفات قاطعانه پیش می­رفت. از ارجاع کار امروز به فردا و کاغذ بازی­های معمول در ادارات، به شدت بیزار بود. ساعت­ها پس از پایان وقت اداری در محل کار مانده و تمام تلاش او رفاه مراجعه کنندگان بود.

مردم داری و احترام به زیردستان از خصوصیات وی بود. در محیط کار و خانواده همواره آرام و صبور بود. هیچگاه به خاطر اهانت­ها و تهمت­هایی که برخی سودجویان به او وارد می­کردند در صدد انتقام برنیامد. خوشرویی صفت بارز وی بود.

هیچ گاه اعضای خانواده را به دلیل اشتباهات جزیی توبیخ نکرد. هرچند از تربیت آنان غافل نماند، فرزندان را به همکاری در خانواده دعوت می­کرد و به درس آنان به طور جدی اهمیت می­داد. به آنها احترام می­گذشت و در مدرسه و خانه سربلندشان می­کرد.

در برنامه روزانه ایشان معنویات جایگاه خاصی داشت. هر صبح را با تلاوت و مطالعه و تفسیر قرآن آغار می­کرد، هرگز قبل از ادای فریضه نماز غذا نمی­خورد. در مجالس دعا شرکت می­کرد و مباحث اعتقادی و اخلاقی که در رادیو و تلویزیون پخش می­شد را دنبال می­کرد، و یاداشت برداری می­کرد. بارها برای اعزام به جبهه اسم نوشت، اما با توجه به اینکه کشور به علم و تخصص ایشان احتیاج داشت. افراد مانع از حضور ایشان در جبهه می­شدند.

چگونگی شهادت

روز نهم مردادماه سال 1366 شمسی برابر با ششم ذی­الحجه سال 1407 هجری قمری، هزاران زائر ایرانی خانه خدا به همراه زائرانی از دیگر کشورهای اسلامی، راهپیمایی عظیم برائت از مشرکین را در مکه معظمه آغاز کردند. حجاج بیت الله الحرام در این راهپیمایی ضمن اظهار تنفر از آمریکا واسرائیل، از همه کافران و مشرکان اعلام برائت نمودند و مسلمانان جهان اسلام را به اتحاد و یکپارچگی جهت مقابله بی­امان با سلطه قدرت­های شیطانی و در رأس آنان شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار دعوت نمودند.

 راهپیمایان با شعارهای «الله اکبر، لا اله الا الله، و مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» برای ادای نماز مغرب روانه حرم مقدس الهی شدند. جلوی جمعیت عظیم راهپیمایان، زنان و گروهی از جانبازان در حرکت بودند که نظامیان آل سعود جنایتکار برای آنکه سرسپردگی­شان به دشمنان اسلام و مسلمین را هرچه بیشتر اثبات کنند به صفوف مردم حمله­ور شدند و با باطوم بر سر و روی زائران بی­گناه کوبیدند. مأموران از یک سو و گروهی از وهابیون افراطی از بالای پله­ها و ساختمان­ها، سنگ، آهن، شیشه و بلوک سیمانی را بر سر و روی حجاج می­ریختند.

 پس از مقاومت زائرین، ماموران آل سعود اقدام به شلیک گازهای سمی و خفه کننده کردند و به دنبال آن رگبار گلوله­ ها به قصد کشتن راهپیمایان به سوی آنان سرازیر گردید. و پیکرهای زائرینی که تنها جرمشان اعلام برائت و بیزاری از آمریکا، اسرائیل وایادی ناپاک آنها بود در خاک و خون غلتیدند. در این میان افراد زیادی زیر دست و پا له شدند و عده­ای به وسیله گازهای خفه کننده به شهادت رسیدند. در این میان شهید محمود کاراندیش هم به ضرب گلوله مزدوران سعودی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و شهادت این شهید بزرگوار و یاران همراهش برای مرتکبان و بانیان آن جز لکه­ای ننگ ابدی در صفحات تاریخ و فضاحت و رسوایی نزد ملت­ها اثری باقی نگذاشت.

کاراندیش؛ شهید جمعه خونین مکه

دیدار با فرزند شهید محمود کاراندیش

دیدار؛ همیشه اولین دیدار حس دیگری دارد، غریب است، نا آشناست ولی وقتی میدانی فرزند "بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ" است، دل گرم میشوی.

از چند روز قبل که فهمیدم، دل توی دلم نبود، هیجان خاصی داشتم، احتمالاً او هم بوی پدرش را می دهد، هم رنگ اوست، چون از نسل اوست.
بالاخره با ده دقیقه تأخیر، انتظار به سر آمد، دیدمش، درست حدس می زدم، رنگ پدر را داشت. با سلام و خوش و بش و یک معارفه ساده، دوستی ها بیشتر شد، فکر کنم اگر کسی به من توجه بیشتری می کرد، متوجه شوق نگاه و تشنگی شنیدنم می شد. گفت سولماز کاراندیش هستم، لیسانس برق از دانشگاه شیراز، فوق لیسانس و دکتری علوم قرآنی از دانشگاه شیراز و هم اکنون هم استاد دانشگاه شیراز هستم. گفت که چهار خواهر و برادر هستند.

و تعریف از پدر شروع شد.

"ده ساله بودم که پدر و مادرم به مکّه مشرف شدند، موقع رفتن پدر گفت مواظب مادرت باش، گفتم من باید به شما این حرف را بزنم و بگویم مواظب مادر باشید. پدر گفت این حرف را برای بعد میزنم."

به راستی پدر می دانسته که این آخرین دیدار است و این وصیت را به دخترش میکند؟ هر انسانی به چنین نقطه ای نمی رسد، باید خوب بود، باید پاک بود و خیلی بایدهای دیگر که چشم دل وا شود و از بعضی رازهای پنهان آگاه شوی.

باید بهایش را داده باشی، به راستی که بهشت را به بها دهند نه به بهانه؛ و شهید محمود کاراندیش این چنین که دخترش از خاطراتش می گفت، بهایش را داده بود.

"پدر مدتی ناظر اجرای پروژه ترمینال شیراز یا همان ترمینال کاراندیش امروز بوند. در این مدت پیشنهاداتی به پدر می شد، از طرفی پدر تحمل هیچ کدام از این رفتارها را نداشتند.

در همان سال سیل سختی در شیراز آمد و پدر نگران ترمینال بودند اما خوشبختانه کارها به خوبی انجام شد و با خوشحالی به خانه آمدند و گفتند سازه ها امتحان خوبی دادند. اما در همان سال 66 فشارها و تهمتها به پدر خیلی زیاد شده بود به حدی که یکی با طعنه گفته بود مگر می خواهید اسمتان را روی ترمینال بگذارید که این همه وسواس به خرج می دهید .اما وقتی ترمینال تمام شد پدر شهید شده بودند و گریه های مادر یادآور دلتنگیهای پدر شد که:"دیدی نامت را روی ترمینال گذاشتند"

این خاطره مرا خیلی لرزاند واقعاً چرا این روزها در کارها این تعهد را نداریم که قرار است خودمان زیر این سقفها زندگی و یا در این شهر زندگی نماییم و خیلی از کارها به چه قیمتی و بهایی انجام می شود آیا ما توانسته ایم کاری که در خور یادبودمان در این دنیا باشد انجام دهیم؟

"یک روز یکی از همکاران پدر یک صندوق هلو برایمان آورد، هلوهای درشتی بودند و هر کسی را به خوردن وسوسه می کرد. مادر گفت نمی توانید یک هلو را به تنهایی بخورید، من و خواهرم  شادی کنان رفتیم چاقویی برای نصف کردن هلو بیاوریم، موقع برگشتن نه اثری از صندوق هلو بود و نه حتی آن یک هلو. پدر فهمیده بود که برای آنکه پدر را راضی به انجام کاری کنند آن هلوها را آورده بودند، و هلوها را پس داده بود!"

 دختر شهید کاراندیش این طور خاطرات پدر را ادامه داد:

"پدرم آدمی نبود که ساعت های زیادی را به عبادت مشغول باشد ولی به انجام یک سری کار مقید بودند و روی برنامه انجامشان می دادند. مثلاً صبح ها بعد از نماز، همراه با رادیو ورزش های مربوطه را انجام می داد. بعد از آن نیم ساعت برنامه تفسیری که از رادیو پخش می شد را گوش می کرد. من هم به این برنامه عادت کرده بودم و همراه با پدر پیگیری می کردم.

پدر عادت داشتند که قرآن را هر چند یک آیه، با معنی می خواندند. گاهی اوقات که با پدر مشغول قرآن خواندن بودم، پدر یک آیه را می خواندند و ساکت می شدند، طوری که من خسته می شدم و به پدر اعتراض می کردم. در واقع پدر در معنی آیات تأمل می کردند و منِ کودک، نمی دانستم."

دختر شهید کاراندیش در ادامه میگوید:

خاطرم هست که روزی برای تفریح با فامیل، بیرون رفته بودیم. بچه ها  همه در ماشین یکی از بستگان بودیم. صاحب آن ماشین در طول مسیر نوار خواننده ای را گذاشته بودند و بچه آنها با هیجان خاصی تمام شعرهای آهنگ ها را حفظ بود و می خواند. این قضیه برای ما ناراحت کننده بود. وقتی به مقصد رسیدیم به پدر اعتراض کردیم که چرا ما در ماشین مان آهنگ نداریم. پدر اول گفت ضبط ماشین ما خراب است، بعد ما دوباره اعتراض کردیم که چرا همیشه ضبط ماشین مان خراب است که پدر گفت: این که مشکلی ندارد، خودم برایتان میخوانم. در مسیر برگشت و در حالی که بچه های آن ماشین هم به ماشین ما آمده بودند، پدر برایمان آواز خواند. حالا ورق برگشته بود، وقتی به خانه رسیدیم، بچه های فامیل به پدرشان اعتراض کردند که چرا تو برای ما آواز نمی خوانی؟!

نظرات بینندگان