یادداشت وارده؛
از معالیآبادها تا عادلآبادها، در شهرهای شورشی
به عنوان یک کارشناسِ در موضع غیرسیاسی، وجوه مشترک و مشابهتهای آشکار و غیر قابل انکارِ شورشهای شهریِ طی ماههای اخیر را نمیتوانم نادیده بگیرم و میدانم که نادیده انگاشتن آن کمکی به حل مشکل نخواهد کرد...
پایگاه خبری تحلیلی شیرازه، علی رضا باقری/
1-برای تکمیل مطالعات و نگارشِ ادامه یادداشتهایم، مجدداً مروری داشتم بر تاریخ شهرسازی مدرن، اما این بار از دیدگاه زیست طبقۀ فرودست شهری. به ناگاه خود را بر درِ دخمهای یافتم مملو از اجساد لهیده طبقه مظلوم و محذوف و به حاشیه رانده شده، که طی بیش از صد سال مدرنیزاسیون شهرها - از پاریس تا نیویورک، از ریو تا بمبئی و دهلی و سئول و تا همین تهران و شیراز- تازیانههای توسعه را بر گرده خویش کشیدهاند. در امتداد تاریخ خود را خویشاوند و نزدیک مردم زجر کشیدۀ هارلمِ نیورورک و اسلامآبادهای تهران و همین شیخعلیچوپان و کوزهگری و دهپیاله شیراز و همنوا با ضجههایشان دیدم. تمام آنچه از تاریخ باشکوه شهرسازی مدرن در تصور داشتم، یک باره فرو ریخت. تمدن مدرن بیش از پیش برایم پوچ و بیمعنی مینمود. ديدم «چقدر با شكوه و جلال اين تمدن بيگانهام و نه… ديدم چه قدر نسبت به اين هنر و تمدن كينه دارم و بعد ديدم كه همۀ این شهرهای بزرگ، همه بر روي استخوانهاي برادران من ساخته شده است».2
2-تحول در مقیاس و توسعه شهرها از پاریس آغاز شد. اوسمان (حدود 1850 م) معمار پاریس جدید بود. او شهری بزرگ میخواست در ورای مقیاس شهرهای آن روز. او به خوبی وابستگی جذب سرمایه و بزرگی شهرها را دریافته بود. برای جذب سرمایه بر اقدامات زیرساختی تمرکز و شروع به ساخت بولوارها و معابر عریض و دگرگونی شبکه معابر پیچ در پیچ و کم عرض پاریس کرد. از این کار هدف دیگری هم داشت: امکان سرکوب شورشها و مردمی که در این خیابان ها سنگر میگرفتند. او به خوبی میدانست که نظام سرمایهداری کارگر مطیع میخواهد!.
به دنبال این اقدامات، پاریس شهر دیگری شد؛ شهر نور!. شهری زیبا و پر رونق و ثروتمند اما نه برای همه!. طبقه کارگر با اقدامات سلب مالکیت برای پروژه های عمرانی و در واقع به زور دَگَنَک از محلات خود در بخش مرکزی پاریس رانده و به حاشیههای شهر پرتاب شدند. با وجود موفقیت نسبی در برههای کوتاه و کنترل شورشها، عیشِ اوسمان دیری نپایید و حدود پانزده سال بعد و با ظهور مشکلات جدید، وی معزول شد. در نبود اوسمان پاریس همچنان در مسیر توسعه تاخت. اما با نابرابری نهادینه شده در شهر، شورشهای پاریس را هم پایانی نبود!. فقط از مرکز به حاشیه شهر منتقل شد.
3-بعدها و در سایر نقاط جهان همین روش اما با ظاهری دموکراتیک و انساندوستانه به کار گرفته شد. افزایش تصنعی ارزش زمینهای نواحی شهری موجی از جذب سرمایهگذاری و نوسازی و ساختوساز گرانقیمت را ایجاد کرد. به تدریج ساختمانهایی که به لحاظ تناسب با توان مالی طبقه کارگر و سطوح پایینی طبقه متوسط، مأمن ایشان شده بود؛ حذف شد. با حذف این بناها، مردمی که سالها در این نواحی زیسته بودند، برای یافتن سرپناهی متناسب با وسع مالی به شدت کاهنده خود، از مناطق مرکزی و میانی شهرها رانده شده و به حواشی و حومه ها پناه بردند و مهاجرین از روستا یا شهرهای کوچکتر نیز به آنها پیوستند. اما با افزایش هزینه حمل و نقل، مردمی که برای دسترسی به کار و خدمات، ناگزیر به جابجایی و سفرهای درون شهری هستند؛ علاوه بر هزینههای روزافزون سکونت، مجددا فشار مضاعف و خرد کنندهای را متحمل شدند.
4-طی بیش از صد سال این نسخههای سرمایهداری بارها و بارها اجرا شد و نتیجه همواره یکی بود!. محرومیت و فقر روزافزون بخش قابل توجهی از مردم ساکن در شهرها و ثروتمندتر شدن ثروتمندان جامعه شهری. جامعهای که بخش قابل توجهی از مردمش، خود را محذوف و محروم از امکاناتی می بیند که بخش کوچکی از جامعه شهری در حال استفاده از آن است. بخش کوچکی از جامعه که نه تنها از آن امکانات استفاده میکند، بلکه تفریحها و بهرهها و لذتها و خوشیهای خود را با ابزارهای نوین رسانهای که ساخته، در چشم محرومان فرو میکند. و این همه، خشم فرو خفته و انباشتهای را مهیا میکند که هر فرصتی بیابد زبانه میکشد و بیرون میریزد، چنان که ریخت.
5-در اینجاست که تولد شهرهای شورشی را باید به جنبشهای ضد سرمایهداری تبریک گفت. تولد مداوم این شهرها در سرتاسر زمین (پاریس، ریو، سانتیاگو، سئول، قاهره، بغداد، بیروت و ...)، یعنی ظهور آگاهی نسبتا جدیدی که نظام سرمایهداری را زیر ضربات سهمگین گرفته است. به عنوان یک کارشناسِ در موضع غیر سیاسی، وجوه مشترک و مشابهتهای آشکار و غیر قابل انکارِ شورشهای شهریِ طی ماههای اخیر را نمیتوانم نادیده بگیرم. و میدانم که نادیده انگاشتن آن کمکی به حل مشکل نخواهد کرد.
6- جغرافیای اعتراضات شهری در شیراز، ترجمانی از ریشهها و دلایل همافزاینده شکل گیری آن بود. تجمع اعتراضات در مناطق جنوبی و به صورت نمادین در عادلآباد و در مناطق شمال غرب و به طور اخص در معالیآباد و از جانب دیگر نوع رفتار و کنش معترضین و حمله به برخی ساختمانهای دولتی و مجتمعهای تجاری و به خصوص بانکها، حامل دلالت هایی از جنس و مشابه همان اعتراضات جهانی به نئولیبرالیسم بود. علیالظاهر معترضین بانکها را مقصر اصلی مصیبتها و فلاکتهای خود میدانستند. از این رو نگارنده، مخاطب این اعتراضات را نه جمهوری اسلامی، بلکه دولت شبه نئولیبرال مستقر میداند.
به رغم تمامی تفاوتها در اهداف و خواستهها و شیوه سازماندهی و طول مدت و وسعت جغرافیایی و ...، عموما شورشهای شهری در کشورهایی روی داد که با یک مدل اقتصادی مشترک یا نسبتا مشابه، مدیریت میشوند: نظام سرمایه داری!. شورشها، شهرهایی را در بر گرفت که دچار یک نابرابری شدید و اختلاف طبقاتی فزاینده بوده و محلههای بسیار ثروتمند و در جانب دیگر محلههای شدیدا مفلوک و محروم را در خود جای داده است. نام آن را معالیآبادها و عادلآبادها گذاشتهام.
7-علیرغم تمام مشابهتهای اعتراضات ایران و نمونههای جهانیِ گسترش یابنده در پنج قاره، وجه افتراق مضحکی هم وجود دارد. اینکه طبقه نوظهور و نوکیسه و شکم سیرِ مولود سیاستهای رانتی-سرمایهداریِ دولتی در ایران هم مدعی مبارزه و مخالفت با حاکمیت است و لاشخورگونه برای تخلیه مازاد عقده های خود که در ضمن خودنماییها و نمایشهای تجمل، تخلیه نشده؛ از هر فرصتی (مانند سقوط هواپیمای اوکرایی) سوءاستفاده میکند. این ها فراموش کردهاند که هر چه دارند، از سیاست های شبه نئولیبرالی دولتی، طی سی سال گذشته بوده است!.
8- جامعهشناسی اعتراضات اخیر ضروری است اما به نظر میرسد همراستایی موضعی طبقات فقیر و محروم با سطوح فوقانی طبقه متوسط و مرفه، موقتی و ناشی از عدم شکلگیری خودآگاهی در طبقه فرودست است. این امید وجود دارد که با شکلگیری آگاهی جمعی در طبقات مستضعف، و شناسایی علل وضعیت موجود کشور و متهمین اصلی نابرابری فزاینده و رو به گسترش، بتوان خط اعتراضات را به سوی ریشههای اصلی بیعدالتی ها هدایت کرد. چنانچه عقلای قوم به دنبال جدا کردن حرکت معترضین از اغتشاشگران هستند، آگاهی بخشی و از جانب دیگر ایجادِ امکان بروز اعتراضات مسالمتآمیز، از الزامات و مقدمات آن است.
9- آگاهی نسبت به این موضوع که سیاستهای نئولیبرالی دولتی تنها مولّد این وضعیت نیست؛ بلکه نهادهای محلی (شهرداری و شورای شهر) نیز شریک جرم این جنایت خاموشاند. اقدامات کاریکاتوری شبه اوسمانی شهردار و شورای شهر سابق (ساخت شبکه معابر عریض و سازههای بزرگ ترافیکی و ادعای مدیریت جهادی و نهضت عمرانی و ...) و لفّاظیها و یاوهگوییهای شبه جیکوبزی3 شهردار و شورای شهر فعلی (انسانمحوری و پیادهمداری و شهر دوستدار کودک و شهر فرهنگی و ...) همه نتیجهای مشابه داشتند، مشابه نسخههای سرمایهداری سایر نقاط جهان، و حتی با تاثیرات و نتایج فاجعهبارتر!
سیاستهای نئولیبرالی دولتی مانند رها کردن بازار مسکن، بازاری به شدت جذاب و پر سود برای سرمایهگذاری ایجاد کرد و شهرداریها هم با افزایش عوارض، از گران شدن مسکن منتفَع شدند و استقبال و آن را تسهیل کردند. همین که شهرداریها توسعه شهرها را به جریان سرمایه سپردند، خود بزرگترین خیانت به شهر و مردم شهر بود. مردم بیدفاع در برابر هجوم سرمایهداریِ وحشی، هم از جانب دولت مرکزی رها شدند و هم از سوی نهادهای محلی. قیمت مسکن شدیدا افزایشی شد و ملّاکین و بسازبفروشان و دلالان، صاحب پولهای بادآورده شدند و طبقه متوسط نحیف و نحیفتر و قشر مستضعف روز به روز فقیر و فقیرتر. شهرداری هم با درآمد حاصل از شراکت در گرانی املاک، درآمد کسب کرد! و از سوی دیگر با این درآمد، یا فیلِ سازۀ تقاطعهای غیرهمسطح را هوا یا خیایانها را سنگفرش و بازی فواره و خیابانِ غذا به پا کرد. مضحکتر اینکه با پروژههایی مثل پردیس سینمایی و مجتمع تجاری، خواست که عدالت در توزیع خدمات و توانمندسازی و ارتقای کیفیت زیست و تحول محلات محروم محقق شود!.
10-طبقه محروم و مستضعف جامعه شهری باید نسبت به این موضوع آگاهی یابد که ساختارهای ناعادلانه و نسخههای اقتصادی نظام سرمایهداری، متهم اصلی ایجاد نابرابریهای انباشتۀ موجود است. این سیاستها از جانب هر گروه سیاسی در هر نقطهای از جهان اجرا شده نتایج مشابه داشته و در ایران به واسطه اجرای ناقص و کاریکاتوری و سوءمدیریت و فقدان دانش کافی، با نتایج مصیبتبارتری همراه شده. اگر دلسوزی هم، به دنبال تحلیل و ریشهیابی اعتراضات چند ماه و چند سال اخیر است، ریشه های آن را در بیعدالتی ساختارهای کلان و شهری جستجو کند. اینکه «مردم خط خود را از اغتشاشگران جدا کنند»، حتما ضروری است؛ اما اینکه حکمرانان نیز خط خود را از لیبرال-سرمایهداری جدا کنند هم، انتظار به جایی است!
پینویس: به عنوان یک کارشناس و پژوهشگرعلاقه مند به جامعهشناسی، فراز آخر را نه به عنوان توصیه اخلاقی، بلکه به عنوان ضرورت حفظ نظام میدانم. در صورت بیتوجهی به این مهم و عدم انجام اصلاحات انقلابی و سریع و تداوم نابرابریهای فزاینده، بعد از تولد شهرهای شورشی، منتظر رشد و گسترش آن باید بود!
1-برای تکمیل مطالعات و نگارشِ ادامه یادداشتهایم، مجدداً مروری داشتم بر تاریخ شهرسازی مدرن، اما این بار از دیدگاه زیست طبقۀ فرودست شهری. به ناگاه خود را بر درِ دخمهای یافتم مملو از اجساد لهیده طبقه مظلوم و محذوف و به حاشیه رانده شده، که طی بیش از صد سال مدرنیزاسیون شهرها - از پاریس تا نیویورک، از ریو تا بمبئی و دهلی و سئول و تا همین تهران و شیراز- تازیانههای توسعه را بر گرده خویش کشیدهاند. در امتداد تاریخ خود را خویشاوند و نزدیک مردم زجر کشیدۀ هارلمِ نیورورک و اسلامآبادهای تهران و همین شیخعلیچوپان و کوزهگری و دهپیاله شیراز و همنوا با ضجههایشان دیدم. تمام آنچه از تاریخ باشکوه شهرسازی مدرن در تصور داشتم، یک باره فرو ریخت. تمدن مدرن بیش از پیش برایم پوچ و بیمعنی مینمود. ديدم «چقدر با شكوه و جلال اين تمدن بيگانهام و نه… ديدم چه قدر نسبت به اين هنر و تمدن كينه دارم و بعد ديدم كه همۀ این شهرهای بزرگ، همه بر روي استخوانهاي برادران من ساخته شده است».2
2-تحول در مقیاس و توسعه شهرها از پاریس آغاز شد. اوسمان (حدود 1850 م) معمار پاریس جدید بود. او شهری بزرگ میخواست در ورای مقیاس شهرهای آن روز. او به خوبی وابستگی جذب سرمایه و بزرگی شهرها را دریافته بود. برای جذب سرمایه بر اقدامات زیرساختی تمرکز و شروع به ساخت بولوارها و معابر عریض و دگرگونی شبکه معابر پیچ در پیچ و کم عرض پاریس کرد. از این کار هدف دیگری هم داشت: امکان سرکوب شورشها و مردمی که در این خیابان ها سنگر میگرفتند. او به خوبی میدانست که نظام سرمایهداری کارگر مطیع میخواهد!.
به دنبال این اقدامات، پاریس شهر دیگری شد؛ شهر نور!. شهری زیبا و پر رونق و ثروتمند اما نه برای همه!. طبقه کارگر با اقدامات سلب مالکیت برای پروژه های عمرانی و در واقع به زور دَگَنَک از محلات خود در بخش مرکزی پاریس رانده و به حاشیههای شهر پرتاب شدند. با وجود موفقیت نسبی در برههای کوتاه و کنترل شورشها، عیشِ اوسمان دیری نپایید و حدود پانزده سال بعد و با ظهور مشکلات جدید، وی معزول شد. در نبود اوسمان پاریس همچنان در مسیر توسعه تاخت. اما با نابرابری نهادینه شده در شهر، شورشهای پاریس را هم پایانی نبود!. فقط از مرکز به حاشیه شهر منتقل شد.
3-بعدها و در سایر نقاط جهان همین روش اما با ظاهری دموکراتیک و انساندوستانه به کار گرفته شد. افزایش تصنعی ارزش زمینهای نواحی شهری موجی از جذب سرمایهگذاری و نوسازی و ساختوساز گرانقیمت را ایجاد کرد. به تدریج ساختمانهایی که به لحاظ تناسب با توان مالی طبقه کارگر و سطوح پایینی طبقه متوسط، مأمن ایشان شده بود؛ حذف شد. با حذف این بناها، مردمی که سالها در این نواحی زیسته بودند، برای یافتن سرپناهی متناسب با وسع مالی به شدت کاهنده خود، از مناطق مرکزی و میانی شهرها رانده شده و به حواشی و حومه ها پناه بردند و مهاجرین از روستا یا شهرهای کوچکتر نیز به آنها پیوستند. اما با افزایش هزینه حمل و نقل، مردمی که برای دسترسی به کار و خدمات، ناگزیر به جابجایی و سفرهای درون شهری هستند؛ علاوه بر هزینههای روزافزون سکونت، مجددا فشار مضاعف و خرد کنندهای را متحمل شدند.
4-طی بیش از صد سال این نسخههای سرمایهداری بارها و بارها اجرا شد و نتیجه همواره یکی بود!. محرومیت و فقر روزافزون بخش قابل توجهی از مردم ساکن در شهرها و ثروتمندتر شدن ثروتمندان جامعه شهری. جامعهای که بخش قابل توجهی از مردمش، خود را محذوف و محروم از امکاناتی می بیند که بخش کوچکی از جامعه شهری در حال استفاده از آن است. بخش کوچکی از جامعه که نه تنها از آن امکانات استفاده میکند، بلکه تفریحها و بهرهها و لذتها و خوشیهای خود را با ابزارهای نوین رسانهای که ساخته، در چشم محرومان فرو میکند. و این همه، خشم فرو خفته و انباشتهای را مهیا میکند که هر فرصتی بیابد زبانه میکشد و بیرون میریزد، چنان که ریخت.
5-در اینجاست که تولد شهرهای شورشی را باید به جنبشهای ضد سرمایهداری تبریک گفت. تولد مداوم این شهرها در سرتاسر زمین (پاریس، ریو، سانتیاگو، سئول، قاهره، بغداد، بیروت و ...)، یعنی ظهور آگاهی نسبتا جدیدی که نظام سرمایهداری را زیر ضربات سهمگین گرفته است. به عنوان یک کارشناسِ در موضع غیر سیاسی، وجوه مشترک و مشابهتهای آشکار و غیر قابل انکارِ شورشهای شهریِ طی ماههای اخیر را نمیتوانم نادیده بگیرم. و میدانم که نادیده انگاشتن آن کمکی به حل مشکل نخواهد کرد.
6- جغرافیای اعتراضات شهری در شیراز، ترجمانی از ریشهها و دلایل همافزاینده شکل گیری آن بود. تجمع اعتراضات در مناطق جنوبی و به صورت نمادین در عادلآباد و در مناطق شمال غرب و به طور اخص در معالیآباد و از جانب دیگر نوع رفتار و کنش معترضین و حمله به برخی ساختمانهای دولتی و مجتمعهای تجاری و به خصوص بانکها، حامل دلالت هایی از جنس و مشابه همان اعتراضات جهانی به نئولیبرالیسم بود. علیالظاهر معترضین بانکها را مقصر اصلی مصیبتها و فلاکتهای خود میدانستند. از این رو نگارنده، مخاطب این اعتراضات را نه جمهوری اسلامی، بلکه دولت شبه نئولیبرال مستقر میداند.
به رغم تمامی تفاوتها در اهداف و خواستهها و شیوه سازماندهی و طول مدت و وسعت جغرافیایی و ...، عموما شورشهای شهری در کشورهایی روی داد که با یک مدل اقتصادی مشترک یا نسبتا مشابه، مدیریت میشوند: نظام سرمایه داری!. شورشها، شهرهایی را در بر گرفت که دچار یک نابرابری شدید و اختلاف طبقاتی فزاینده بوده و محلههای بسیار ثروتمند و در جانب دیگر محلههای شدیدا مفلوک و محروم را در خود جای داده است. نام آن را معالیآبادها و عادلآبادها گذاشتهام.
7-علیرغم تمام مشابهتهای اعتراضات ایران و نمونههای جهانیِ گسترش یابنده در پنج قاره، وجه افتراق مضحکی هم وجود دارد. اینکه طبقه نوظهور و نوکیسه و شکم سیرِ مولود سیاستهای رانتی-سرمایهداریِ دولتی در ایران هم مدعی مبارزه و مخالفت با حاکمیت است و لاشخورگونه برای تخلیه مازاد عقده های خود که در ضمن خودنماییها و نمایشهای تجمل، تخلیه نشده؛ از هر فرصتی (مانند سقوط هواپیمای اوکرایی) سوءاستفاده میکند. این ها فراموش کردهاند که هر چه دارند، از سیاست های شبه نئولیبرالی دولتی، طی سی سال گذشته بوده است!.
8- جامعهشناسی اعتراضات اخیر ضروری است اما به نظر میرسد همراستایی موضعی طبقات فقیر و محروم با سطوح فوقانی طبقه متوسط و مرفه، موقتی و ناشی از عدم شکلگیری خودآگاهی در طبقه فرودست است. این امید وجود دارد که با شکلگیری آگاهی جمعی در طبقات مستضعف، و شناسایی علل وضعیت موجود کشور و متهمین اصلی نابرابری فزاینده و رو به گسترش، بتوان خط اعتراضات را به سوی ریشههای اصلی بیعدالتی ها هدایت کرد. چنانچه عقلای قوم به دنبال جدا کردن حرکت معترضین از اغتشاشگران هستند، آگاهی بخشی و از جانب دیگر ایجادِ امکان بروز اعتراضات مسالمتآمیز، از الزامات و مقدمات آن است.
9- آگاهی نسبت به این موضوع که سیاستهای نئولیبرالی دولتی تنها مولّد این وضعیت نیست؛ بلکه نهادهای محلی (شهرداری و شورای شهر) نیز شریک جرم این جنایت خاموشاند. اقدامات کاریکاتوری شبه اوسمانی شهردار و شورای شهر سابق (ساخت شبکه معابر عریض و سازههای بزرگ ترافیکی و ادعای مدیریت جهادی و نهضت عمرانی و ...) و لفّاظیها و یاوهگوییهای شبه جیکوبزی3 شهردار و شورای شهر فعلی (انسانمحوری و پیادهمداری و شهر دوستدار کودک و شهر فرهنگی و ...) همه نتیجهای مشابه داشتند، مشابه نسخههای سرمایهداری سایر نقاط جهان، و حتی با تاثیرات و نتایج فاجعهبارتر!
سیاستهای نئولیبرالی دولتی مانند رها کردن بازار مسکن، بازاری به شدت جذاب و پر سود برای سرمایهگذاری ایجاد کرد و شهرداریها هم با افزایش عوارض، از گران شدن مسکن منتفَع شدند و استقبال و آن را تسهیل کردند. همین که شهرداریها توسعه شهرها را به جریان سرمایه سپردند، خود بزرگترین خیانت به شهر و مردم شهر بود. مردم بیدفاع در برابر هجوم سرمایهداریِ وحشی، هم از جانب دولت مرکزی رها شدند و هم از سوی نهادهای محلی. قیمت مسکن شدیدا افزایشی شد و ملّاکین و بسازبفروشان و دلالان، صاحب پولهای بادآورده شدند و طبقه متوسط نحیف و نحیفتر و قشر مستضعف روز به روز فقیر و فقیرتر. شهرداری هم با درآمد حاصل از شراکت در گرانی املاک، درآمد کسب کرد! و از سوی دیگر با این درآمد، یا فیلِ سازۀ تقاطعهای غیرهمسطح را هوا یا خیایانها را سنگفرش و بازی فواره و خیابانِ غذا به پا کرد. مضحکتر اینکه با پروژههایی مثل پردیس سینمایی و مجتمع تجاری، خواست که عدالت در توزیع خدمات و توانمندسازی و ارتقای کیفیت زیست و تحول محلات محروم محقق شود!.
10-طبقه محروم و مستضعف جامعه شهری باید نسبت به این موضوع آگاهی یابد که ساختارهای ناعادلانه و نسخههای اقتصادی نظام سرمایهداری، متهم اصلی ایجاد نابرابریهای انباشتۀ موجود است. این سیاستها از جانب هر گروه سیاسی در هر نقطهای از جهان اجرا شده نتایج مشابه داشته و در ایران به واسطه اجرای ناقص و کاریکاتوری و سوءمدیریت و فقدان دانش کافی، با نتایج مصیبتبارتری همراه شده. اگر دلسوزی هم، به دنبال تحلیل و ریشهیابی اعتراضات چند ماه و چند سال اخیر است، ریشه های آن را در بیعدالتی ساختارهای کلان و شهری جستجو کند. اینکه «مردم خط خود را از اغتشاشگران جدا کنند»، حتما ضروری است؛ اما اینکه حکمرانان نیز خط خود را از لیبرال-سرمایهداری جدا کنند هم، انتظار به جایی است!
پینویس: به عنوان یک کارشناس و پژوهشگرعلاقه مند به جامعهشناسی، فراز آخر را نه به عنوان توصیه اخلاقی، بلکه به عنوان ضرورت حفظ نظام میدانم. در صورت بیتوجهی به این مهم و عدم انجام اصلاحات انقلابی و سریع و تداوم نابرابریهای فزاینده، بعد از تولد شهرهای شورشی، منتظر رشد و گسترش آن باید بود!
توضیحات:
1. تیتر عنوان و بخشی از این یادداشت، برگرفته از کتاب «از حق به شهرتا شهرهای شورشی» به نویسندگی دیوید هاروی است.
2. اشاره به تجربه مرحوم شریعتی در بازدید از اهرام مصر و و اقتباسی از سخنرانی «آری اینچنین بود برادر».
3. جین جیکوبز، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی-کانادایی، نویسنده کتاب جنجال برانگیز مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا، هوادار سرسخت شیوه زیست کاملاً شهری و کلان شهرها، ستایشگر خیابان های شهری و پیاده روها به عنوان عامل ایجاد کننده ایمنی و سلامت روانی.
2. اشاره به تجربه مرحوم شریعتی در بازدید از اهرام مصر و و اقتباسی از سخنرانی «آری اینچنین بود برادر».
3. جین جیکوبز، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی-کانادایی، نویسنده کتاب جنجال برانگیز مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا، هوادار سرسخت شیوه زیست کاملاً شهری و کلان شهرها، ستایشگر خیابان های شهری و پیاده روها به عنوان عامل ایجاد کننده ایمنی و سلامت روانی.
نظرات بینندگان