سلطان صلح و سازش را بشناسید
گفتوگوی خواندنی با یکی از فعالان حوزه صلح و سازش که ۲۰۰۰ پرونده را به آشتی ختم کرده را بخوانید.
سلطان سکه، سلطان ارز، سلطان طلا، سلطان لاستیک، سلطان میوه و خودرو و حبوبات؛ آدم حالش از این همه سلطان بد میشود، از این همه انحصار و تکخوری آدم مورمورش میشود. در شیبکوه فسا، اما سلطانی هست که بوی تعفن بقیه سلاطین را نمیدهد.
او هر روز پشت یک میز و صندلی ساده در شورای حل اختلاف میانشهر مینشیند و تا رمق دارد میشنود و حرف میزند به این امید که مشکلی حل شود. او سلطان صلح و سازش است، اسماعیل صالحی ۵۶ ساله که در عرض ۱۶ سال ۲۰۰۰ دعوا را به آشتی رسانده، در این راه حرف زشت شنیده، پرخاش دیده، طعم توهین را چشیده، ولی بازهم دست برنداشته. او یک مرد خاص است، یک ریشسفید در میانسالی، کسی که درِ خانهاش به روی همه آدمهای مشکلدار باز است و گوشهایش متصل به دنیایی بیانتها که خستگی و کلافگی درآن تعریف نشده است.
آخرین بار که به جلسه صلح و سازش رفتید کی بود؟
چند روز قبل، یک روز دوشنبه.
مشکل چه بود؟
مشکل یک دعوای مالی بود. دو نفر با هم چند گوسفند را معامله کرده بودند، ولی خریدار نمیتوانست طبق قول و قرارش پول را بهموقع به فروشنده بدهد. همین بود که دچار کشمکش شدند و کار به شورای حل اختلاف کشید. ارزش این معامله حدود ۳۳ میلیون تومان بود و خریدار باید ۲۰ روزه این مبلغ را پرداخت میکرد، ولی به دلایلی از این کار ناتوان بود برای همین با من تماس گرفت و خواست به نحوی پادرمیانی کنم. من هم همین کار را کردم و با طلبکار تماس گرفتم، اما او به هیچ وجه حاضر به حرف زدن یا مهلت دادن نبود.
با این حال موفق شدم یک جلسه ترتیب دهم و از او بخواهم درآن حاضر شود بلکه راهی پیدا شود. جلسه اول البته بینتیجه بود و کار به جلسه دوم کشید. من پیشنهاد دادم فرد بدهکار فلان مبلغ را تا فلان تاریخ بپردازد و بقیه را کمی دیرتر، ولی طلبکار زیر بار نمیرفت و گفت این که راه حل نیست و معتقد بود اصلا راهحلی برای این مشکل وجود ندارد. من به او گفتم نگو نمیشود، چون ما اینجاییم تا نمیشود را به میشود تبدیل کنیم. خلاصه بعد از چند ساعت مذاکره، شخص طلبکار حاضر به صلح شد و قبول کرد پولش را در چند مرحله بگیرد و این دعوا ختم به خیر شد.
آن آدم با آن همه سفت و سختی چطور نرم شد؟
این از معجزات صحبت کردن و دلیل آوردن است، خدا هم یاری میکند.
واقعا گرهها با حرف زدن باز میشود، حتی محکمترین گرهها و پیچیدهترین اختلافات؟
حرف زدن البته فقط بخشی از کار است. وقتی در یک دعوا داور میشوی باید اجازه دهی افراد خودشان را تخلیه روانی کنند، باید بگذاری همه حرفهایشان را بزنند و تو هم خوب گوش دهی تا بتوانی تصمیم بگیری. اولش حتما صداها بالا میرود و حرفها توی هم میآید، ولی وقتی با صبوری گوش کنی و به آنها مجال بدهی تا همه حرفهایشان را بزنند، آن وقت راه برای صلح و سازش باز میشود. این ممکن است وقت زیادی ببرد، شاید لازم باشد ساعتها بنشینی و به حرفها گوش دهی، اما وقتی قضیه به خیر و سلامتی حل و فصل میشود، حتی طرفین دست همدیگر را میگیرند، روی هم را میبوسند و از جلسه خارج میشوند، شادی ناشی از آن با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
پس شما دو گوش شنوا و یک زبان نرم دارید.
اگر غیر از این باشد توفیقی حاصل نمیشود. اگر ما شنونده خوبی نباشیم، نمیتوانیم مسائل را پیگیری کنیم و اگر بخواهیم زود قضیه را جمع کنیم ممکن است بخشی از حرفهای مهم افراد درونشان بماند و برایشان مشکلات روحی ایجاد کند.
همه کسانی که در شورای حل اختلاف فعالیت میکنند شنونده خوبی هستند یا شما اینطور هستید؟
رمز موفقیت در حوزه صلح و سازش خوب گوش دادن و خوب حرف زدن است. ۱۶ سال پیش که رسما وارد این کار شدم با خودم عهد بستم و متعهد شدم فقط برای رضای خدا کار کنم و از او خواستم توفیقی به من بدهد تا برای مردم قدم خیری بردارم. من هیچ وقت بدون وضو برای حل مشکلات مردم نمیروم که فکر میکنم این توفیق را هم خدا به من داده.
شاید خیلیها ندانند شما که اکنون چهره شاخص صلح و سازش در کشور هستید روزگاری در آموزش و پرورش کار میکردید. آن مجموعه کجا و آشتی دادن مردم کجا؟
من سالها پیش معلم بودم، مدتی پست معاونت داشتم، مسؤول ستاد پشتیبان جنگ هم بودم و مسؤولیت اداره امتحانات را هم تجربه کرده ام، سرانجام نیز مدیر مدرسه شدم. حتی وقتی در این پستها بودم من را به صبوری میشناختند و پیش میآمد برای حل مشکلات مردم از من کمک بخواهند. بعد از بازنشستگی، عدهای که از سوابق و روحیاتم باخبر بودند از من خواستند به شورای حل اختلاف بروم و در حوزه صلح و سازش جدیتر فعالیت کنم. به پشتوانه این اعتماد سالهاست هرچه در توان دارم به کار میگیرم تا قدم خیری به نفع مردم بردارم.
مردمی که برای حل اختلافاتشان پیش شما میآیند معمولا چه مشکلاتی دارند؟
مشکلات زیاد و متنوع است، ولی بیشتر درگیریها بهخاطر مسائل مالی است. مشکلات خانوادگی هم زیاد است که اگرخوب جستوجو کنیم بازهم رد مسائل مالی را پیدا میکنیم. وضع اقتصادی مردم این روزها طوری است که خیلیها با یارانه زندگی میکنند. در منطقه ما فرصتهای شغلی چندانی وجود ندارد و افراد زیادی مجبورند برای کار در باغها و مزارع به شهرهای اطراف بروند. این قبیل کارها نیز که فصلی است و نمیشود روی درآمد آن حساب کرد بنابراین مردم برای نیازهای اولیه زندگی شان مشکل دارند. آنهایی هم که درآمد دارند اگر امروز قادرند پنج قلم کالا بخرند فردا ممکن است موفق به خرید سه قلم کالا شوند که در نتیجه این بی ثباتی، مشکلات تشدید میشود. به جرات میتوانم بگویم حدود ۹۰ درصد از پروندههای ما به مشکلات اقتصادی مربوط میشود.
پس مردمی که با آنها سر و کار دارید کاسه صبرشان لبریز است. آشتی دادن چنین آدمهایی حتما کار سختی است.
سخت است، ولی باید صبور بود، خدا با صابران است. باید برای مردم وقت بگذاریم و نباید برای آشتی دادن آنها عجله کنیم، چون با عجله کارها به جای درست شدن خراب میشود. نباید به مردم تحکم کنیم و فکر کنیم با دستور ما باید با هم سازش کنند. پس باید به آنها خوب گوش دهیم، برایشان وقت بگذاریم، صبوری پیشه کنیم و گرد تحکم کردن نچرخیم تا به امید خدا مشکلات حل و فصل شود.
میگویید به مردم تحکم نمیکنید، آیا شده مردم به شما تحکم کنند، فریاد بزنند، بددهنی کنند و به زور بخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند؟
بله بارها
واکنشتان چه بوده؟
من لبخند میزنم و سعی میکنم مهربان باشم، چون بالاخره اینها عصبانی هستند و ممکن است کار ناخوشایندی بکنند. بگذارید بکنند، عیبی هم ندارد، چون ما که از پیامبر خدا بالاتر نیستیم.
یعنی اگر کسی سرتان داد بزند شما به او لبخند میزنید؟
بله خیلی پیش میآید. بگذار فریاد بزنند، همین که نتیجه کار خوب باشد راضی به رضای خدا هستم.
تا به حال شده یکی از طرفین دعوا از وساطت شما ناراحت شود و حرف بدی بزند؟
بله پیش میآید، ولی من نشنیده میگیرم انگار اصلا چنین چیزی نبوده. برای همین بعد از این که اختلافات حل و صلح و آشتی برقرار میشود عدهای بابت حرفها و رفتارهایشان عذرخواهی و ابراز شرمندگی میکنند.
شما آنها را میبخشید و واقعا چیزی به دل نمیگیرید؟
به هیچ وجه چیزی به دل نمیگیرم. سینه من جای اسرار و رازهای مردم است نه جای کینه آنها. آنقدر مسائل خصوصی آنها در سینهام دفن شده که اگر خدای نکرده امانتدار نباشم تبدیل به کشت و کشتار میشود.
شما وارد پروندههای قتل هم میشوید؟
بله. یک روز خانمی پیشم آمد و گفت تقاضایی از من دارد. او گفت قتلی اتفاق افتاده و با این که آدمهای مختلفی برای وساطت رفتهاند، ولی خانواده مقتول به هیچ وجه راضی به گذشت نیستند. خانم میخواست این بار من پادرمیانی کنم، ولی من معتقد بودم، چون همه رفتهاند و نتیجه نگرفتهاند شاید من هم به نتیجه نرسم. خانم البته نظرش عکس بود و میگفت خواب دیدهام تو رفتهای و مشکل حل شده است. به این ترتیب راهی خانه مقتول شدم. همسر مقتول فکر کرد برای رضایتگیری به آنجا رفتهام. برای همین روی خوش نشان نمیداد، ولی من گفتم، چون بچههای یتیم را دوست دارم برای دیدن بچهها و سرکشی به آنها آمدهام.
آن روز هیچ حرفی از رضایت و بخشش و این حرفها نزدم، اما چند روز بعد دوباره سراغ آن خانواده رفتم و گفتم آمدهام تا اگر خدا راضی باشد قضیه را درست کنم. همسر مقتول البته میگفت، چون بچههای کوچک دارم به هیچ وجه رضایت نمیدهم، این باعث شد سه ماه به خانه آنها رفت و آمد کنم.
در این سه ماه خانوادهام متعجب بودند که چرا وقتی نتیجه نمیگیرم باز هم دنبال کار هستم، ولی من به آنها گفتم اگر کار را رها کنم ممکن است مسالهای بدتر پیش بیاید برای همین حرکت میکنم تا به یاری خدا تنشها را کم کنم. سرانجام خدا توفیق داد و خانواده مقتول رضایت دادند و قاتل از مرگ رها شد فقط شرط این رضایت این بود که قاتل از آن محل برود.
اولیای دم مقتول چطور راضی شدند؟ میخواهم بدانم فوت کوزهگری کار شما چه بوده؟
سرّ کار در توفیقی بود که خداوند داد. وقتی همه چیز برای رضای او باشد نتیجه رضایتبخش است. امیدوارم اگر کاری انجام میدهم خیراتی برای پدر و مادرم باشد.
در ۱۶ سالی که حرفه تان ایجاد آشتی میان مردم است چند پرونده را به صلح و سازش رساندهاید؟
بیش از ۲۰۰۰ پرونده.
چند درصد از پروندهها لاینحل بوده؟
همه پروندههایی که به شورای حل اختلاف میآیند گره دارند، چون اگر نداشتند کارشان به صلح و سازش نمیکشید. منتها طرفین، گره بعضی از پروندهها را محکم میکشند و عدهای نرمتر. در بین پروندههایی که تا بهحال رویشان کار کردهام، تعدادی پرونده مربوط به زمین بود که اصلا از هیچ راهی نمیشد آنها را حل کرد و به نظرم لاینحلترین دعواها بود، اما اینها هم به لطف خدا حل و فصل شدند.
وقتی مشکل کسی را حل میکنید و باری از دوشش برمیدارید، آیا ته دلتان از او انتظاری هم دارید؟
به هیچ وجه، من همین که کار خیری انجام میدهم و خودم احساس خوبی پیدا میکنم، برایم کافی است. من اگر برای کسی کاری انجام میدهم آن را فراموش میکنم، انگار که هیچ کاری نکردهام. کسی که برای صلح و سازش تلاش میکند نیتش فقط باید خدمت به جامعه و خلق خدا باشد. ثواب خدمت به بندگان خدا از نماز بیشتر است و به زندگی خیر و برکت میدهد.
این خیر و برکت چطور وارد زندگی شما شده؟
همین که دفترچه بیمه دارم، ولی سالی یک بار از آن استفاده نمیکنم خیر و برکت است، وقتی در خانه هستم و اتفاق بدی رخ نمیدهد خیر و برکت نیست؟! همین که سلامت هستم و برای یاری بندگان خدا از خانه خارج میشوم خیر و برکت است. آدمهایی هستند که میلیاردها ثروت دارند، ولی آرزوی یک ساعت آرامش دارند.
همین برکت است که باعث شده شما بسیاری از پروندهها را خارج از ساعت اداری و در خانه تان حل و فصل کنید؟
معتقدم تلفن همراهم باید همیشه روشن باشد، چون هر لحظه ممکن است به کمکم نیاز باشد. یک بار ۱۱ شب کسی زنگ زد و گفت دامادش در حال دعوا و نزاع با خانواده است و از من خواست به خانهشان بروم و من این کار را کردم. خانوادهام نگران بودند مشکلی برایم پیش بیاید، ولی گفتم شاید حرفهای من این آتش را خاموش کند که خدا را شکر رفتم و مشکل حل شد./ جام جم
انتهای پیام/
نظرات بینندگان