در میزگرد تخصصی عادی سازی روابط امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی مطرح شد؛
انگلستان طبق اعلامیه بالفور به یهودیان رسمیت بخشید/در یک همه پرسی صوری، بحرین از ایران جدا شد/ ظهور ترامپ راهبردهای ایالات متحده آمریکا در منطقه را دچار دگردیسی کامل کرده است
جزایر حاشیه خلیج فارس از مدت ها قبل از میلاد مسیح متعلق به ایران بوده و هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.
به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شیرازه، میزگرد تخصصی تحولات محیط راهبردی خلیج فارس در منطقه غرب آسیا و عادی سازی روابط امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی در دفتر سایت تحلیلی خبری شیرازه با حضور دکتر سید جواد صالحی استاد و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز (به صورت ویدئو کنفرانسی) و امین صادقی بکیانی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه شیراز و مسئول مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس دانشگاه شیراز همچنین علیرضا بیگی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) و کارشناس مسائل کشورهای حاشیه خلیج فارس برگزار شد.
علیرضا بیگی در ابتدا اشاره ای به تاریخچه شکل گیری دولت امارات و بحرین کرد و گفت: در رابطه با کشورهای حاشیه خلیج فارس، همه به این موضوع اذعان دارند که در گذشته از ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح همه ی این کشورها که آن موقع به صورت جزایر بودند متعلق به امپراطوری های مختلف ایران بوده و گاهی برخی از این امپراتوری ها از جمله ساسانی از این جزایر جهت دفن مردگان و اموات خود استفاده می کردند، به طور مثال امپراتوری ساسانی از جزیره بحرین که آن زمان به دیلمون معروف بود استفاده میکرد لذا در این که جزایر حاشیه خلیج فارس از مدت ها قبل از میلاد مسیح متعلق به ایران بوده و هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.
بیگی افزود: اما چه شد که این کشورها به وجود آمدند، حاکمیت جداگانه یافته و استقلال پیدا کردند و تا به اینجا رسیدند که میتوانند نقش و کنشگری قابل توجهی در منطقه داشته باشند، باید گفت: در واقع اکنون مسیر یا ایستگاهی که منطقه غرب آسیا با آن مواجه شده تا به اینجا رسیده همه متاثر از اهمیت بسیار منطقه خلیج فارس است، این منطقه در ابتدا به این دلیل که در مسیر مواصلات دریایی کانال سوئز، دریای مدیترانه، دریای سرخ و به سمت هندوستان بوده است برای امپراتوری پرتغال و انگلستان حائز اهمیت بود.
وی ادامه داد: دلیل دوم هم به خاطر منابع طبیعی و آبزیان و برخی اشیای گرانبهای موجود در منطقه از جمله مروارید است که باعث اهمیت منطقه شده است.
او اضافه کرد: این دو ویژگی بسیار مهم یعنی موقعیت سوق الجیشی و غنای طبیعی منطقه موجب شد در سال ۱۵۰۷ اولین حضور بیگانه و غیر بومی در این مناطق را شاهد باشیم امپراتوری پرتغال در این سال(1507) به منطقه خلیج فارس وارد شده و تا سال ۱۶۲۲ یعنی ۱۱۷ سال در منطقه حضور داشت و در این مدت سعی کرد در این جزایر اهداف مستعمراتی خود را اجرا کند و بعد از آن نیز در سال ۱۷۹۷ حضور امپراطوری انگلستان به منطقه را شاهد بودیم که تا سال ۱۹۷۱ به طول انجامید.
بیگی عنوان کرد: دلیل اصلی آمدن انگلستان هم همان محور مواصلاتی خلیج فارس به دریای مدیترانه و اقیانوس هند بوده که جهت سوختگیری ناوگان دریایی خود از آن استفاده می کردند، حضور امپراتوری انگلستان در این منطقه آغازی بود بر استقلال پیدا کردن جزایر و کشورهای منطقه فعلی خلیج فارس چون وقتی که ناوگان امپراطوری انگلستان در مسیر کمپانی هند شرقی قرار می گرفتند، با تهدیدات و راهزنی برخی قبایل منطقه مواجه میشدند، قبایلی که خواستگاه آنها به جنگ امپراطوری ساسانی و امپراتوری روم برمیگردد که در این بازه زمانی مردمانی در این منطقه ساکن شدند که تیره پوست و عرب زبان بودند و غالباً هم به راهزنی دریایی میپرداختند و امپراتوری انگلستان جهت مصون ماندن از دستدرازی این قبائل درصدد عقد پیمان با آنها بر می آید که معروف میشود به پیمان صلح و به این ترتیب قراردادی می بندند که ناوگان تجاری و دریایی انگلستان در این منطقه امنیت دریایی داشته باشند در عوض انگلستان ضمانت کرد به این قبایل یک مأمن و مسکن ثابت و پرداختی سالیانه بدهد و این نخستین عاملی بود که موجب سکنی گزیدن این گروه ها بود.
این کارشناس حوزه خلیج فارس در ادامه ابراز داشت: عامل دوم هم ترس انگلستان از چشم طمع قدرت هایی مثل فرانسه و آلمان به این منطقه بود، برای اینکه بتواند منطقه را مطیع خود کند با آنها قرارداد هایی ثانویه منعقد کرد مبنی بر اعطای حکومت خودمختار و کمک برای تشکیل حکومت مستقل، اما زمانی که موعد محقق شدن این اهداف میشود، انگلستان پس از جنگ جهانی دوم قدرت خود را رو به زوال و غروب می بیند و همین امر موجب شد، انگلستان در سال ۱۹۴۵ یعنی پایان جنگ جهانی دوم به فکر عزیمت از منطقه خلیج فارس باشد لذا در سال ۱۹۶۹ با شیوخ هفت امارت متحده منطقه و دو امارات قطر و بحرین صحبت کرده و به این نتیجه رسیدند که امارت متحده ای تشکیل دهند تا به نمایندگی از سوی انگلستان به حمایت از منافع آنان بپردازند به این ترتیب باعث میشود 9 عمارت فعلی یعنی هفت امارات متحده و قطر و بحرین متحد شوند،هرچند بعد از مدتی راس الخیمه و بحرین از این اتحاد خارج شده و خواهان استقلال می شوند لکن از اینجا بود که کشورها رنگ استقلال به خود میگیرند هرچند در ابتدا فرانسه و پهلوی اول مخالف بودند اما با رایزنی انگلستان آنها نیز موافقت کردند و مشروعیت بین المللی به این کشورها یعنی امارات و بحرین داده شد.
انگلستان طبق اعلامیه بالفور به مهاجرت یهودیان رسمیت بخشید
امین صادقی بکیانی مسئول مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس دانشگاه شیراز نیز در ادامه گفته های بیگی، ابراز داشت: در ابتدا با امپراتوری انگلستان مواجه هستیم و وقتی این کشور در سال ۱۸۵۶ در تقابلی که با روسیه بر سر دریای سیاه داشته از امپراتوری عثمانی حمایت می کند که هم ترک ها و هم اعراب کنونی ذیل آن هستند منافع دولت انگلستان ایجاب می کرد که به حفظ امپراتوری عثمانی کمک کند تا بتواند سد و دیواری را در مقابل روسیه ایجاد کند، اما در آستانه جنگ جهانی اول انگلستان برای مدیریت صحنه قدرت در منطقه غرب آسیا یا منطقه خاورمیانه شروع به رایزنیهایی میکند و مثلثی پنهانی تشکیل میدهد که یک ضلع آن مذاکره با اعراب، یک ضلع آن مذاکره با یهودیان و ضلع سوم مذاکره با فرانسه و ایتالیا است.
صادقی ادامه داد: در واقع انگلستان برای اینکه بتواند درون امپراتوری عثمانی را تضعیف کند تا در یک جبهه واحد در کنار آلمان و علیه انگلستان نایستد نمایندهای را به صورت محرمانه به قاهره می فرستد تا با پسر شریف حسین که کلیددار مکه و مدینه بوده و داعیه ایجاد یک دولت عربی واحد را در سر داشته است مذاکره میکند به این امید که به آنان کمک دهد تا پس از فروپاشی عثمانی یک حکومت عربی مستقل در سراسر منطقه به خلافت شریف حسین تشکیل دهند که البته این یک بازی بود که انگلستان ترتیب داد و توانست آنها را فریب دهد درست مثل بازی که الان آمریکا با عربستان و کشورهای عربی منطقه راه انداخته است.
وی با بیان اینکه از جانب دیگر نیز انگلستان با فرانسه مذاکره کرده و لبنان، سوریه، عراق، اردن و شمال آفریقا را با یکدیگر تقسیم کردند،افزود: از سوی دیگر ضلع سوم مثلث، یهودیان بودند که انگلستان طبق اعلامیه بالفور به مهاجرت آنان رسمیت می بخشد و دلیل آن هم این بود که یهودی های ساکن در انگلستان، هم گردان های رزمی تشکیل داده بودند که در جنگ جهانی اول به نفع انگلستان می جنگیدند و هم سرمایه داران یهودی کمکهای مالی بسیاری به جبهه جنگ انگلستان کردند به همین دلیل انگلستان باید امتیازی به یهودیان میداد که آن هم مهاجرت به زمین های فلسطین بود.
او ادامه داد: تا اینکه جنگ تمام شد و اعراب با خوش خیالی خود فریب خوردند و متوجه شدند دولتهای غربی فرانسه آلمان و انگلستان از ابتدا برنامهای برای کشورهای عربی نداشتهاند و فقط آنها را برای رسیدن به اهداف خود به بازی گرفتند.
در یک همه پرسی صوری کشور بحرین مستقل شد
در ادامه این میزگرد بیگی در خصوص خاندان حاکم و سیر تحولاتی که در عالم حکومت داری و حکمرانی در این ها خاندان ها شکل گرفته صحبت کرد و افزود: در رابطه با خاندان های حاکم بر امارات متحده عربی و بحرین بایستی توجه داشته باشیم که این کشورها در ابتدا با چالشهای بسیار توانستند مستقل شوند لذا در همان ابتدای تاسیس نمیتوانند کنش گری خیلی فعال یا سیاست خارجی توسعه طلبانه داشته باشند چون که در عرصه خارجی همچنان با بحران مشروعیت مواجه بودند و در عرصه داخلی هم اختلاف نظرهای بسیاری پیرامون استقلال آنها وجود داشت چون عدهای از مردم بحرین شیعه بوده و معتقد بودند پس از خروج انگلستان باید مجدد زیر چتر حمایتی ایران قرار بگیرند و عده ای دیگر که خاندان فعلی بحرین هستند با نام خاندان آل خلیفه که خواستگاه حجازی داشتند معتقد بودند بایستی یک کشور، ملت و مردم مستقل ایجاد کنیم اما نمی خواهیم از ذیل حمایت انگلستان خارج شویم و به ایران بپیوندیم لذا همه پرسی صوری برگزار شد و کشور بحرین مستقل شد.
وی با بیان اینکه در آن بازه زمانی زمامدارانی که نخبگان سیاسی بحرین بودند، محافظه کاری کردند تا از گزند احتمالی ایران در امان باشند،ابراز داشت: به هیچ وجه در پی رقابت و تقابل بر نمی آمدند و بر همین اساس مراودات اقتصادی و تعاملات فرهنگی خوبی با ایران داشتند تا اینکه نخبگان سیاسی این دو کشور یا فوت کردن یا به کهولت رسیدند و نخبگان جدیدی به عرصه قدرت وارد شدند، به طور مثال سلمان بن حمد پایهگذار بحرین یا شیخ زائد بن سلطان به عنوان حاکم ابوظبی مشخص میشوند و همه ارتباط خوبی با ایران داشتند تا این که ولیعهد جدید بحرین و ابوظبی و برخی کشورهای حوزه خلیج فارس که تحصیلات خود را در آمریکا انگلیس و دیگر کشورهای غربی گذرانده بودند تمایلات غربی توسعه گرایانه ای داشتند تا حدی که نسل بسیار محتاط کشور امارات متحده عربی و بحرین را به حاشیه می برند و نسل جدیدی روی کار میآید که ادعای توسعه دارند و در پی پیشرفت کشور شان بر پایه رانت نفتی هستند.
این کارشناس مسائل کشورهای حاشیه خلیج فارس تصریح کرد:این زمان ارزشهای دینی، آرمانهای فلسطین و ارزش های قومی و عربی کمرنگ تر می شوند چون نسل جدید نخبگان این ارزشها را مانع پیشرفت و توسعه خود میدانند به گونه ای که چند سال پیش وزیر دفاع وقت دبی محمد راشد اعلام میکند تا کی می خواهیم به مسئله فلسطین و جنگ ایران و عراق بپردازیم وقت آن رسیده که این گونه حرفها به کنار رود حتی محمد بن زائد هم که آن زمان ولیعهد بود چنین تفکری داشت و منتظر بودند که به قدرت و حکومت برسند تا خواسته خود را عملی کنند، در نتیجه امارات متحده عربی در سال ۲۰۰۴ پس از فوت شیخ زائد، باب تعاملات جدیدی را با غربیها در سطح داخلی و خارجی باز می کند.
از بیداری اسلامی به عنوان موج سوم بیداری در کشورهای عربی یاد میکنیم
صادقی همچنین در ادامه گفتار بیگی به موج خیزش اعراب تا به امروز و موج های بیداری اسلامی عراق اشاره کرد و گفت: چالش های درون حکومتی که نخبگان سیاسی نسل جدید با آن روبرو هستند نسبت به محیط و امنیت وجودی این کشورها خطر ایجاد کرده است به طور مثال شریف حسین که به دنبال ثبت یک دولت مستقل بود از یک سو و در یک مثلثی در عراق، فیصل حکومت را به دست میگیرند و در عربستان سعودی هم خاندان هاشمی طی درگیری که با ائتلاف وهابیها و سعودیها رخ میدهد به کنار میروند، از طرفی هم در اردن عبدالله که کودتایی برای از بین بردنش ایجاد شده بود با حمایت انگلستان می ماند چون انگلستان برای حفظ دایره نفوذ خود هم که شده وی را نگه میدارد.
صادقی با تاکید بر اینکه در واقع از بیداری اسلامی به عنوان موج سوم بیداری در کشورهای عربی یاد میکنیم،اظهار کرد: موج اول بیداری اعراب که تحت حکومت امپراطوری عثمانی صورت گرفت یک بیداری دوگانه عرب و ترک و قومی است که میخواهند یک بیداری عربی راه بیندازند،همچنین بیداری دوم اعراب در قالب پان عربی یا یکپارچگی و اتحاد اعراب شکل گرفت که این یکپارچگی و بیداری دوم اعراب خود دو مرحله را سیر می کند، مرحله اول از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۵ است که در قالب لیبرال(اعرابی که مسلمان نیستند) بدنبال ایده یکپارچگی عراق هستند از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ بیداری دوم اعراب فاز رادیکال به خود می گیرد و همین زمان است که شعار نجات فلسطین و نابودی اسرائیل هم سر می دهند.
وی ادامه داد: وقتی موج دوم بیداری اعراب با شکست مواجه شد چند اتفاق افتاد یکی اینکه کم کم مصر و اردن رژیم صهیونیستی را به رسمیت می شناسند و سیاست ها به سمتی میرود که حکومت های پادشاهی بر اساس روابط استعماری شکل می گیرد تا این که در سال ۲۰۱۱ با خیزش سوم بیداری در ملت های عرب مواجه میشویم که به بیداری اسلامی معروف است، که دیگر تحت تسلط دوگانه عرب- ترک یا(پان عربی) نیست بلکه جایی است که به دلیل فسادهای گسترده پادشاهان عربی عدم مشروعیت خود را نشان می دهد و مردم به صحنه وارد میشوند اما وقتی این اتفاق افتاد کشورهایی از جمله عربستان، اردن، کویت و... نگران این موضوع می شوند که بیداری اسلامی به کشورهای آنان هم گسترش پیدا کند و پیش قراول آن هم کشور بحرین است پس عربستان هم احساس خطر میکند و انحراف در بیداری اسلامی ایجاد میشود تا موج سوم به این کشورها نرسد ولی این دلیل نمیشود که شاهد ورود این بیداری به کشورهای عربستان قطر بحرین امارات و غیره نباشیم.
امنیت، سپری است که بیگانگان برای بقای قدرت طراحی کرده اند
در ادامه این گفتگو و میزگرد ارتباط تصویری با دکتر سید جواد صالحی استاد و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز که در تهران حضور داشت برقرار کردیم و نظر وی را در خصوص مباحث مطرح شده جویا شدیم.
صالحی با اشاره به اینکه موضوع را از چند منظر میشود بررسی کرد،گفت: یکی منظر تاریخی یا رویکرد رهیافت تاریخی است که اگر بخواهیم بررسی کنیم بخش اعظم این موضوعات برمیگردد به فضای خاورمیانه از منظر بی ثباتی سیاسی و نقش قدرت مداخله گر در تاسیس نظم ها، خاورمیانه ای که ما می شناسیم تقریبا میراث مداخله گری است از تقسیم مرزهای جغرافیایی گرفته تا ایجاد دولت های ساختگی که قومیتها و مذاهبش هیچ نسبت انسجامی با یکدیگر ندارند و از زمانی که قرارداد لوزان و قراردادهای دیگر امضا می شود با دولت و ملت سازی واقعی که اساس آن انسجام و مشروعیت سیاسی و تعامل دولت با زیر مجموعه های خودش است قرابتی وجود نداشته است.
وی بیان کرد:دولتهایی دست نشانده در عراق، عربستان، سوریه و اردن روی کار می آیند که نخبگان آن محصول ادای دین سیاسی هستند یا به نوعی میراث بری از حکومتهایی دارند که با قدرتهای مداخلهگر همراهی کردند.
او همچنین عنوان کرد: در تدوین قانون اساسی آنها در چینش ساختار ها رضایت مداخله گران بیش از رضایت ملت ها مد نظر قرار داشت لذا دولت و ملت در خاورمیانه یک امر ساختگی است یک موضوع تصنعی و بیرونی است و لذا دولتمردان و حاکمان برای تداوم قدرت خود بیش از اینکه به کارآمدی فکر کنند و بیشتر از آنکه به اهمیت خوداتکا و توجه کنند سعی کردند امور را از منظر قراردادی و رضایت بیرونی دنبال کنند.
این استاد دانشگاه شیراز با بیان اینکه امنیت، سپری است که بیگانگان برای بقای قدرت طراحی کرده اند،گفت: بقا موضوعی است برای حفظِ نخبگان دستنشانده، لذا بحران های خاورمیانه بحرانهای مستمری است که در همه دولت ها وجود داشته هر ورودی که در این منطقه اتفاق افتاده تقریباً دو جزء داشته یکی از منظر بیرونی که عنصر آشوب ساز تلقی می شود و دوم از منظر ملی که عنصری مقاومتی و استقلال آفرین و رهایی بخش تعریف شده است.
صالحی اظهار داشت: طبیعی است که وقوع انقلاب اسلامی در منطقه خاورمیانه در قالب اسلام سیاسی زلزله هایی را در ارکان این ساختار سیاسی حکومت ها به وجود آورد، در این زلزله احساس تهدیدی که دولتهای دست نشانده در منطقه دارند با ارتباط تهدید سعی می کنند که با بزرگ نمایی این دوگانگی ساختاری در منطقه هم از منظر هویتی و هم از منظر سیاسی و سیاست خارجه قطب بندی ها را تشدید کنند اما فاقد یک اجماع نهادی و ساختاری در خاورمیانه هستند. وی با بیان اینکه بازیگران این عرصه سعی دارند منفعتی را دنبال کنند که تعریف از اسلام در گفتمان اسلامی بیش از اینکه بر اساس متون و اسناد اسلامی و اسناد واقعی و تفسیر واقعی بخواهد دنبال شود تقریباً با رعایت منافع و ملاحظات بازیگران تعریف می شود،گفت: در خاورمیانه گاهی مربع و مثلث هایی شکل می گیرد که منفعت های استراتژیک را تعقیب می کنند و اسلام سیاسی هم در ذیل همین منفعت ها و ملاحظات تعریف می شود.
او معتقد است امروز بعد از چهار دهه ما در خاورمیانه به جایی رسیده ایم که اگر بخواهیم فضای فعلی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم عوامل بسیاری در آن نقش داشته و دارند که مهمترین آن که در سالهای اخیر خیلی موثر بوده ظهور ترامپ است که راهبردهای ایالات متحده آمریکا را دچار دگردیسی کامل کرده است و پس لرزه های زیادی را برای متحدین این کشورها در منطقه به وجود آورده است.
وی به این نکته نیز اشاره کرد که نگرانی از حمایت، مولفه بسیار مهمی است که در سیاست خارجی آمریکا به چشم میخورد و امروز هر کدام از کشورهای منطقه که یک زمانی زیر بلیط ایالات متحده آمریکا بودند تقریباً دغدغه دارند و به دنبال متنوع کردن چتر امنیتی خود افتادهاند، حتی خود عربستانی ها به جایی رسیده اند که اگر امروز اتفاقی در منطقه برای آنها بیفتد خیلی بر روی حمایت های آمریکا نمی توانند حساب باز کنند.
صالحی افزود: دومین مولفه که در غرب آسیا امروز خیلی خودنمایی می کند شدت نمایی ظهور ایران است که این موضوع خیلی خوشایند قدرتهای غربی نیست چون حدود ۴ دهه است که درپی ناکارآمد جلوه دادن ایران هستند و برای این کار از شیوههای مختلفی نیز بهره گرفتند اما روز به روز طبیعتاً حۻور میدانی ایران افزایش پیدا کرده و این شدت حضور تقریباً همه را هراسان نموده است.
این عضو هیات علمی دانشگاه شیراز در ادامه با اشاره به اینکه امروز اسرائیل با یک پشتک وارو زدن خود را به دیواره های ایران متصل کرده و بر گلوگاه استراتژیک هرمز نشسته است،عنوان کرد: این تمام معادلات نظامی و استراتژیک ایران را که یک زمانی اسرائیل به عنوان یک دشمن، با فاصله و جغرافیایی دور نگاه می کرد امروز در خارج نزدیک آن نشسته و راهبرد های نظامی ایران را تحت نفوذ قرار میدهد و اما دومین آسیب جدی که در این موضوعات وجود دارد فقدان راه حل های ماندگار و قطعی است راه حل های بنیادی برای حل مشکلات ندارند و بنده اعتقاد دارم جنبه ویترینی و رسانهای این قراردادها زیاد است.
در ادامه جلسه بیگی از دکتر صالحی پرسید که اکنون این رخ داد انجام شده و ائتلاف رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی صورت گرفته است و توانسته در معادلات این کشورها تغییر و تحول ایجاد کند شما این رخداد را چگونه تفسیر می کنید و چه راهکارهایی جمهوری اسلامی می تواند اتخاذ کند؟
صالحی ابراز داشت: کشورهای عربی که زمانی دنبال اعتمادسازی برای ایران بودند، از منظر تقابلی و تمام پیغام ها و پسغام های آنها از طریق واشنگتن دنبال میشد اما زمانی که از طریق ایالات متحده آمریکا به یاس رسیدند و نتوانستند از روش دیپلماسی دلار این دستاوردها را بخرند، مطمئن ترین گزینه دیگر، روی آوردن به دشمن دیرینه ایران بود طبیعتاً این اشتیاق از سوی هردوطرف چه کشورهای عربی و چه اسرائیل بود اما رژیم صهیونیستی منتظر زمان مناسب بود تا بتواند این اوقات تنفسی در خاورمیانه را از نظر بقا برای خود جستجو کند.
وی تصریح کرد: اعتقاد بنده این است که در شرایط کوتاه مدت باید از این فضای روانی عبور کرد و منتظر باشیم ببینیم که انتخابات ایالات متحده آمریکا به چه سمت و سویی حرکت خواهد کرد و طبیعی است که کشورهای عربی مثل بحرین این مواجهه و مقابله جویی را کتمان نمی کنند و در نهایت مجبور است به منظور رسیدن به هدف دست به دامن برادر بزرگ تر شود به همین خاطر دست رد به سینه اسرائیل نمی زند.
زمینه های شکلگیری عادی سازی روابط بحرین،امارات و اسرائیل
بیگی و صادقی در بخش پایانی این میزگرد اشاره ای به سابقهی روابط دو کشور امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی و ورود این رژیم در منطقه خلیج فارس ،همچنین زمینه های شکلگیری این عادی سازی روابط و اهداف آنها و کنش و واکنش مردم دو کشور به این اتفاق داشتند.
در ابتدا بیگی عنوان کرد: جمهوری اسلامی زمانی که در سال ۱۹۷۹ مصادف با ۱۳۵۷ شمسی متولد شد برای اینکه در منطقه همچنان حضور داشته باشد بایستی تلاش بسیار می کرد چرا که با حضورش منافع بسیاری از کشورهای منطقه را به دلیل ماهیت انقلابی و ایدئولوژیکی که داشت به خطر میانداخت.
این کارشناس مسائل کشورهای حاشیه خلیج فارس با بیان اینکه مهمترین بازیگری که در این زمینه احساس خطر کرد رژیم صهیونیستی بود،ابراز داشت: در واقع اسرائیل به خاطر ماهیتی که برای خود تعریف کرده و ارزش هایی که در کتاب مقدس تورات دارد مقام خود را در حضور فعال در منطقه غرب آسیا میداند و در واقع بقاء خود را منوط به کنشگری فعال در این منطقه می بیند اما با یک رهیافت و رویکرد خاص جمهوری اسلامی هم به همین شکل برای اینکه بتواند در منطقه غرب آسیا بقا داشته باشد و ماهیت خود را نگه داشته و حفظ کند نیازمند حضور جدی و کنشگری فعال در منطقه غرب آسیا است یعنی حتی اگر معادلات علم سیاست و روابط بین الملل هم حساب کنیم جمهوری اسلامی حتی اگر نخواهد در این معادلات حضور داشته باشد اما ماهیت انقلابی آن باعث می شود که مجبور باشد در غرب آسیا حضور فعال داشته باشد.
وی افزود: جمهوری اسلامی ایران رهیافت را از طریق رویکرد تدافعی و دفاع از خود پیش می برد اما رژیم صهیونیستی از رهیافت تهاجمی استفاده می کند یعنی میگوید چاره ای ندارم جز اینکه به فلان کشور حمله کنم و توسعه طلبی ارضی داشته باشم.
او همچنین اضافه کرد: ایران موفقیت خود را در فتح قلوب و به دست آوردن قلب مردم میداند اما رژیم صهیونیستی موفقیت خود را در فتح اراضی می داند و معتقد است که باید زمین تصرف کند تا اراضی خود را گسترش دهد به همین دلیل است که در ماهیت صهیونیست ها زمین بسیار مقدس است.
بیگی ادامه داد: همین تهدید تلقی شدن ایران برای رژیم صهیونیستی باعث می شود که اسرائیل دست به ائتلاف سیاسی و نظامی در منطقه بزند بنابراین کنشگری رژیم صهیونیستی در منطقه از دهه نود میلادی آغاز می شود به طور دقیق از سال ۱۹۹۴ تعامل رژیم صهیونیستی با مقامات کشور بحرین آغاز میشود و ادامه پیدا میکند و با کنفرانس اقتصادی منامه که در سال گذشته پیش آمد ادامه پیدا کرد و استمرار می یابد، اما در رابطه با کشور امارات متحده عربی بر می گردد به سال ۲۰۰۴ که زمینه تعامل ریخته شده و در سال ۲۰۰۵ عملیاتی میشود.
او اضافه کرد:محمد العمار از سوی محمد بن زائد به رژیم صهیونیستی میرود و پیمانهای اقتصادی نظامی میبندد به گونه ای که موجب می شود کشورهای عربی به صورت ویژه کشور امارات و بحرین و رژیم صهیونیستی با هم به یک همگرایی برسند در واقع نشان دادن جمهوری اسلامی به عنوان یک تهدید استراتژیک است یعنی ایران هراسی مهمترین دلیل تعامل و همگرایی رژیم صهیونیستی با کشورهای حاشیه خلیج فارس و خصوصاً بحرین و امارات است،چون تهدید ماهیتی شمردن جمهوری اسلامی مهمترین دلیل است همین امر موجب می شود که ارتباط آنها از سطح اقتصادی و نظامی به سطح امنیتی گسترش پیدا کند.
بیگی با بیان اینکه رژیم صهیونیستی در این سه دهه و ۳۰ سال به گونهای برنامهریزی کرده که توانسته مولفه های دینی را کنار بگذارد،گفت: مولفه های دینی به طور مثال کنفرانسهایی که بر مبنای اسلام شکل گرفته مثل کنفرانس سازمان وحدت اسلامی را به راحتی به حاشیه گذاشته و این امر را با تقابل بین نخبگان سیاسی کشورهای حوزه خلیج فارس با ایران امکان پذیر کرده است و همین امر هم تاکنون کارساز بوده و من معتقدم اگر این روند یک واکنش خردمندانه از سوی سایر کشورهای اسلامی نداشته باشد ممکن است از کشورهای حوزه خلیج فارس تسری پیدا کرده و به شاخ آفریقا برسد این محور دریایی خلیج فارس تا خلیج عدن و باب المندب تا دریای مدیترانه کاملا صهیونیستی شود کما اینکه اکنون داریم میبینیم رژیمصهیونیستی به صورت کاملاً هوشمندانه از لاک انزوا خارج شده و از چالش هایی که درون خود داشت عبور کرده و این چالشها را به مرزهای جمهوری اسلامی ایران برساند همانطور که الان شاهد هستیم یک محور صهیونیستی از کشور آذربایجان، اربیل عراق از آنجا به کشورهای حاشیه خلیج فارس به صورت یک کمربند صهیونیستی شکل گرفته است و این موجب میشود که منافع و امنیت داخلی جمهوری اسلامی با تهدید مواجه شود.
وی در پاسخ به این سوال که چه واکنشی مردم این دو کشور در مقابل این رخداد از خود نشان میدهند،گفت: لازم است اشاره کنم به اینکه بحرین و کشور امارات متحده عربی در استقلال یافتن یک مسیر را سپری کردند یعنی زمانی که انگلستان از منطقه خارج شد این دو کشور که به دنبال یک حامی ساختگی بودند به جای انگلستان به آمریکا روی آورد وهمه اینها به خاطر احساس ترسی است که آنها از جمهوری اسلامی دارند.
بنابراین این دو کشور در استقلال پیدا کردن و پیدا کردن مسیری در برابر برقراری رژیم صهیونیستی هم مسیر یکسانی را طی کردند و هم روندی که حاکمان و نخبگان سیاسی این دو کشور در پیش گرفتند روند یکسانی بود اما واکنش مردم این دو کشور متفاوت است یعنی مردم امارات متحده عربی که ۸۰ درصد آنها تبعه کشورهای دیگر هستند و تنها ۱۰ درصد آن از اصل برای کشور امارات هستند مفهوم و گزاره و علقه هویتی برای آنها رنگ باخته و کشوری است که اقتضائات خود را مبتنی بر توریست فرهنگ چند بعدی بنیان گذاشته و ارزشهای دینی و عربی بین نخبگان آن زیاد محلی از اعراب ندارد راحت میتواند با این مسئله کنار بیاید.
بیگی ادامه داد: تنها مسئله اقتصادی و معیشتی است که برای مردم امارات مهم است اما مردم بحرین از افتخارات آنها این است که به اسلام گرویده اند و مبحث ارزش های دینی و عربی برای آنها خیلی مهم است و امری که موجب شده اعتراض های زیادی از سوی مردم این کشور در پی داشته باشد و مردم بتوانند به سختی با این مسئله کنار بیایند بنابراین خواه و ناخواه با اعتراضات بسیار زیادی از سوی مردم بحرین در مقابل این پدیده مواجه خواهیم بود، البته این نکته خیلی مهم است که حاکمان و نخبگان سیاسی فعلی در بحرین در پی سکولار کردن جامعه بحرین و سوق دادن مردم این کشور به سوی لیبرالیسم بوده است که سیاست تغییر جمعیت را در پیش گرفتند، یعنی وارد آوردن فشارهای معیشتی و دینی به مردم شیعه در بحرین جهت مهاجرت اجباری آنها و همین امر باعث می شود وقتی که شیعیان از بحران خارج می شوند در صدد وارد کردن اقلیت اهلسنت بیسواد به کشور وارد میکند تا بتواند هم تعادلی بین شیعیان متعصب با اقلیت اهلسنت کمتر موقعیت ایجاد کند و پس از آن بتوانند یک تغییر جمعیت و دموکراتیک در کشور به وجود آورد بنابراین خواه یا ناخواه با چالشها، اعتراضات و بحرانهایی در بحرین مواجه خواهیم بود.
به گفته بیگی اما هر دو کشور جهت پیدا کردن یک اتحاد استراتژیک در مقابل جمهوری اسلامی و اعلان خوش خدمتی به ایالت متحده آمریکا اقدام به حرکت کردند بحرین برای بهدستآوردن فناوری سایبری و الکترونیک رژیم صهیونیستی جهت کمک به سرکوب اعتراضات داخلی به این عرصه روی آورد.
صادقی گفت: در بیان اهمیت یک موضوع توجه به تکرار واژگان است و کلید واژه ای که در این میزگرد بیشتر تکرار می شود جمهوری اسلامی است که نشان از نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا است،در واقع در این عادی سازی روابط علاوه بر دیدن تهدیدها باید فرصتها و راهکارهای مقابله با عادی سازی روابط را نیز دید و به آن توجه کرد.
وی ادامه داد: عادی سازی روابط مهم ترین فرصتی را که برای جمهوری اسلامی به وجود آورده رهبری ایران در مسئله فلسطین است چون تا قبل از این اعراب و در راس آن رژیم صهیونیستی مدعی این بودند که ایران یک کشور شیعی است که تنها از شیعیان حمایت میکند اما امروز شاهد این هستند که بحرین و امارات بدون چراغ سبز عربستان اقدامی انجام نمیدهند اما جمهوری اسلامی در قالب یک فرصت می تواند به دنیا ثابت کند که حمایت از فلسطین و سنی ها را بخشی از وظایف خود میداند، همچنین فرصت دیگر ایران بحث کاهش مشروعیت کشورهای عربی است که در واقع این اقدام فرصتی برای جمهوری اسلامی به شمار میرود.
صادقی در پایان تصریح کرد: البته ما منکر تهدیدها نیستیم آنچه که میتوان به آن امیدوار بود این است که ماهیت جمهوری اسلامی بر مبنای مردمسالارانه بودن است از طرفی هم کف جامعه را هم که بنگریم، مردم نگاهی منفی و ستیز جو به رژیم غاصب صهیونیستی دارند که اگر جمهوری اسلامی هوشمندانه این دو را با هم تلفیق کند در آینده می تواند توازن را به نفع خود برهم بزند./
انتهای پیام/
نظرات بینندگان