آیا مردم از سرخوشی انقلاب میکنند؟
وقتی از جوانان میپرسیم چرا مردم در سال ۱۳۵۷ انقلاب کردند، معمولاً یک پاسخ را میدهند: «به علت خوشی زیادی و ناشکری از نعمت رفاهی بود که در زمان شاه داشتند.»
هرچند این پاسخ یک جواب غیرعلمی به سوال چرایی وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ است؛ اما یک بحث فلسفی مهم در وقوع انقلابها وجود دارد که اتفاقاً میشود از سیری شکم و از روی سرخوشی، حکومتی را سرنگون کرد و انقلابی انجام داد.
بررسی نظریات وقوع انقلابها، ما را به اندیشههایی میرساند که میگویند با شروطی میتوان گفت: «مردم از روی سیری شکم انقلاب میکنند.»
در این نوع انقلابها قشر مرفه، ثروتمند و سرمایهدار و مردم ساکن مناطق مرفه شهرها، دست به قیام زده و عمده انقلابیون در سفرهای خارجی و با آخرین خودروها و ابزار گرانقیمت زندگی به جنگ حکومت میآیند.
مردم فقیر و پایین شهر جامعه و آنهایی که کمترین برخورداری از حکومت را داشته و دارند حامی حکومت هستند و تلاش می کنند که نگذارند حکومت سرنگون شود.
حال به شرایط اجتماعی سال ۱۳۵۷ برگردیم که مشاهده میکنیم انقلاب اسلامی برخلاف آنچه در بالا بیان شد، انقلاب مستضعفین بود و اتفاقاً سرمایهداران و قشرهای ثروتمند جامعه به شدت از حکومت پهلوی حمایت کرده که بسیاری از آنها بعد از انقلاب به جرم همین حمایتها، اموالشان مصادره، بعضیهایشان اعدام و تعداد زیادی از آنان از کشور فرار کردند.
اما هماکنون وقتی به جامعهشناسی مخالفان جمهوری اسلامی نگاه میکنیم عمده آنها از قشرهای مرفه جامعه بوده، تقریبا تمامی اعتراضات و اغتشاشات در قسمتهای مرفه شهری بوده، آنانیکه دارای ثروتهای نجومی و یا مرتب به سفرهای خارجی میروند رهبر معترضان شده و توده مردم مخالف نیز تصاویر اعتراضی خود را با تلفنهای همراه چند ۱۰ میلیونی خودروهای میلیاردی در فضای مجازی منتشر میکنند.
آری! میشود گفت که مردم از سرخوشی با حکومت به مخالفت بر میخیزند و حتی انقلاب میکنند که اگر چنین است، مخالفان جمهوری اسلامی بیش از مخالفان پهلوی شایسته این انتصاب هستند.
هرچند که نمیتوان همه مخالفان را ثروتمند دانست و مطمئناً مستضعفانی نیز هستند که بر اثر اوضاع بد اقتصادی مخالف حکومت شدهاند.
اما بیش از آنکه مخالفین جمهوری اسلامی از مستضعفین جامعه باشند، از قشر مرفه و ثروتمند جامعه هستند و حتی از کسانی که خود و پدرانشان از برکت جمهوری اسلامی به مال و منالی رسیده اند.
و این یک سوال را پیش میآورد که اگر حکومت اوضاع اقتصادی را سر و سامان داده و بهبودی نسبی در زندگی عمده مردم جامعه ایجاد کند، چقدر میتوان گروههای ناراضی حکومت را حامی انقلاب کرد؟
و اما در رابطه با نارضایتی مردم ایران از وضع اقتصادی کشور در دوران پهلوی، بهویژه در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷، میتوان به چندین عامل کلیدی اشاره کرد که به شرح زیر است:
شکاف طبقاتی و نابرابری اقتصادی
در دوران شاه، بهویژه بعد از اصلاحات ارضی و سیاستهای اقتصادی موسوم به «انقلاب سفید»، ثروت به شکل نامساوی بین اقشار مختلف جامعه تقسیم شد.
قشر مرفه و سرمایهداران بزرگ به شکل چشمگیری ثروتمندتر شدند، در حالی که قشرهای پایین، به ویژه روستاییان و کارگران، غالباً با فقر و بیکاری مواجه بودند.
این نابرابری منجر به نارضایتی شدید در میان طبقات متوسط و پایین جامعه شد.
با وجود رشد اقتصادی نسبی در این دوران، بسیاری از جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهها با مشکل بیکاری و عدم دسترسی به فرصتهای شغلی مناسب مواجه بودند.
این مسئله باعث افزایش ناامیدی و ناراحتی در میان جوانان و طبقات تحصیلکرده شد که امید داشتند از طریق تحصیلات خود به موقعیتهای بهتر اقتصادی دست یابند.
حاکمیت پهلوی به شدت تحتتأثیر فساد اداری و اقتصادی قرار داشت. بسیاری از مقامهای دولتی با سوءاستفاده از موقعیتهای خود، به ثروتهای کلانی دست یافتند.
این فساد عمومی احساس بیاعتمادی و نارضایتی مردم را نسبت به حکومت افزایش داد.
تکیه بر نفت و وابستگی اقتصادی
اقتصاد ایران در این دوران به شدت به درآمدهای نفتی وابسته بود. نوسانات قیمت نفت و ناتوانی در تنوعبخشی به اقتصاد کشور، موجب ایجاد عدم ثبات اقتصادی شد.
در دورههایی که قیمت نفت کاهش مییافت، دولت با کسری بودجه قابلتوجهی مواجه میشد و این امر تأثیرات منفی بر روی خدمات عمومی، به خصوص در حوزههای بهداشت و آموزش داشت.
با وجود درآمدهای بالای نفتی، توزیع این ثروت به خوبی انجام نشد و بسیاری از زیرساختهای ضروری مانند آموزش، بهداشت و حمل و نقل در مناطق محروم تخریب شده یا به خوبی توسعهنیافته باقی ماند.
این مسئله نارضایتی عمومی را در سطوح مختلف جامعه تشدید کرد.
حضور بیگانگان و فرهنگ غربی
سیاستهای توسعهطلبانه و نزدیک شدن به غرب، به ویژه در زمینه صنعت و مدرنیزاسیون، منجر به بیگانهانگاری در برخی از اقشار جامعه شد.
بسیاری از مردم احساس میکردند که ارزشها و فرهنگهای ایرانی تحتتأثیر فرهنگ غربی قرار گرفته و این احساس از دست دادن هویت فرهنگی، باعث افزایش نارضایتی شد.
در مجموع، نارضایتی از وضع اقتصادی دوران پهلوی به عنوان عاملی مهم در شکلگیری انقلاب ۱۳۵۷ نقش بسزایی داشت.
سرکوب و جنایت رژیم پهلوی در فارس
علاوه بر نارضایتی عمومی، سرکوب و جنایت رژیم پهلوی در بخشهای مختلف و در تمام سطوح کشور وجود داشت که استان پهناور فارس نیز از زمره مکانهایی بود که درگیر جنایات و اقدامات سرکوبگرایانه رژیم پهلوی بوده است به گونهای که در دوره رضاخان سرکوب عشایر استان فارس و تبعید آنان به شکل خشونتآمیز و خشن که تقریباً تمام جوانب و زمینههای زندگی عشایر را عرصه تهاجم و تخریب و ویرانی قرار داده بود.
اسکان اجباری «تخته قاپو و یکجانشینی»، تعویض سیاه چادر، خلعسلاح، تعویض لباس سنتی و جانشین کردن لباس فرنگی، تبعید اجباری، حاکمیت محض نظامی، اخذ مالیاتهای سنگین و گزاف، اعدامهای بیدلیل دستهجمعی و انفرادی عشایر، اختلافافکنی و تفرقه میان ایلات و عشایر و استفاده از نیروی جنگی آنان برای سرکوب یکدیگر و... نمونههایی از این سیاست بود.
دوره محمدرضا پهلوی نیز شاهد امتداد همان جنايات پدر بوده که معروفترین آن، جنگ «گُجستان» است که در سال ۱۳۴۲ در نقطهای به نام تنگ «گُجستان» میان عشایر محلی و نیروهای رژیم پهلوی بعد از مطرح شدن قانون «اصلاحات ارضی» رخ داد.
در این نبرد به صورت روزانه و در چند نوبت به وسیله هواپیماهای جنگی، عشایر مستقر در منطقه «گُجستان»، «جلیل»، «لوداب» و دیگر مناطق بویراحمد را بمباران کرد که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از عشایر شد که بعد از گذشت ۶۰ سال هنوز بمبهای ۴۰۰ کیلویی ریخته شده بر سر مردم کشف میشود.
نویسنده: سیدمحسن هاشمی