بهائیت، فرقهای دست پروردهی استعمار
پس از اعدام باب و اثبات ناتوانی میرزا یحیی نوری به عنوان جانشین باب، دشمنان خارجی حسینعلی نوری را به عنوان موعود بیان(من یظهره الله) معرفی کردند. ادعای حسین علی نوری مبنی بر آوردن شریعت جدید بهقدری غیرمنطقی و بیاساس بود که اکثر محققین آن را مورد انتقاد قرار دادهاند.
دشمنان اسلام پس از حذف علیمحمد باب راهی جز به صحنه آوردن مزدور دیگر خود یعنی حسینعلی نوری نداشتند. بهاء دو کتاب جدید ایقان و اقدس را عرضه کرد. در این دو کتاب باب را پیامبری مثل پیامبران صاحب شریعت معرفی نموده ولی توضیح نداده چرا بساط این پیامبر دروغین خیلی زود جمع شده است.
پس از آنکه میرزا حسینعلی نوری در سال 1280 هجری قمری در آغاز تبعید به اسلامبول ادعای نبوت کرد بین او و برادرش میرزا یحیی نوری جنگ و جدل در گرفت و انشعابات متعدد در میان فرقهی ضاله بابیه پیدا شد، در این دوره به جز میرزا حسینعلینوری هفت نفر دیگر با نام های حسین میلانی، میرزا اسدالله دیان، میرزا عبدالله بابی، میرزا موسی قمی، سید کور هندی، ملا محمد زرندی، هاشم کاشانی ادعای من یظهر اللهی کردند که استعمارگران از میان آنان میرزا حسینعلینوری را رشد دادند،چون خاندان نوری مزدوران با سابقه استعمار و مورد اعتماد آنان بودند.
به جرأت میتوان گفت بزرگان خاندان نوری نظیر میرزا آقا خان نوری، میرزا عباس نوری معروف به میرزابزرگ (پدربهاء) ، میرزا حسینعلی نوری و میرزا یحیی نوری و اولاد آنان مایه ننگ تاریخ زمان قاجاریه در ایران میباشند.
در حالی که دل هر ایرانی از ظلم و ستم روسها به خاطر تحمیل دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای و تجزیهی شهرهای شمالی و تخریب مساجد و کشتار مسلمین آن سامان، خون بود جاسوسان این خاندان منحوس به کمک امام وردی میرزا پسر فتحعلی شاه در خدمت روسیه بودند.
محققین، میرزاعباس نوری پدر بهاء را جاسوس روسیه در دستگاه امام وردی میدانند. در زمانی که میرزا عباس پدر حسینعلی بهاء منشی وزیر امام وردی بود تمام اقوام و آشنایان وی خبرچین و جاسوس روسیه بودند حتی نام دو پسرش حسین علی بهاء و میرزا یحیی در زمره جاسوسان روسیه ثبت شده است.
روسها پس از حمایت کاملی که از علی محمد باب توسط نوکرشان منوچهرخان گرجی بهعمل آوردند، سعی کردند با کمک خاندان مزدور نوری حرکت شوم بابیه را تقویت نمایند لذا به حسینعلی نوری مأموریت دادند در کنار این فرقه قرار گیرد و برای آزادی باب تلاش نماید لذا حسینعلی نوری و 80 نفر دیگر از بابیه در بدشت شاهرود جمع شدند، اسلام را منسوخ اعلام کردند و جنایات شرم آوری را مرتکب شدند که محمد شاه قاجار فرمان دستگیری و قتل حسینعلی نوری را صادر کرد که با مرگ محمدشاه و تلاش روسیه حکم قتل نوری منتفی شد، ولی فعالیت مخرب حسینعلی نوری با توطئهی ترور امیرکبیر، راهاندازی جنگهای داخلی ادامه یافت، لذا امیرکبیر ناچار او را به کربلا تبعید کرد.
چند ماه پس از تبعید بهاء به عراق امیرکبیر به قتل رسید و دوست صمیمی بهاء یعنی میرزا آقاخان نوری به صدارت رسید و حسینعلی نوری را به تهران بازگرداند. هنوز سه ماه از ورود او به کشور نگذشته بود که در 28 شوال 1268ﻫ.ق ترور ناصرالدین شاه توسط بابیان اتفاق میافتد. رییس تروریستها کسی جزء حسینعلی نوری نیست.
شاه سعی میکند او را دستگیر نماید لذا او به سفارت روسیه پناهنده میشود. وی به مدت 4ماه زندانی میشود و در یک محاکمهی فرمایشی با حضور نمایندهی روسیه تبرئه ولی محکوم به تبعید در عراق گشته وپس از آزادی از زندان تحت حمایت روس و همراه نمایندهی دولت روس در ربیع الثانی سال 1269 ﻫ..ق به بغداد تبعید میشود و در بغداد مورد حمایت روس و انگلیس قرار میگیرد.
2- مراحل شکل گیری و تحولات مسلک استعماری بهاییت
بهطور کلی بهاییت از سال 1280 هجری قمری که میرزا حسینعلی نوری ادعای پیامبری نمود تا زمان حال 4 دوره مشخص را پشت سر گذاشته است. که در ذیل به اختصار به تشریح آن خواهیم پرداخت.
* بهاییت در دورهی مؤسس فرقه، حسینعلی بهاء
میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاء الله (1233 – 1309 هـ.ق) در دومین روز محرم به دنیا آمد. پدرش میرزا عباس نوری از منشیان و مستوفیان درباری بود. در خردسالی نزد پدر و بستگان و معلمین خصوصی که از دوستان پدرش بودند با دانشهای معمول زمان آشنا شد. در دوران جوانی نیز کسب و کاری نداشت و تمام وقت خود را به تفریح یا تحصیل میگذراند.
میرزا حسینعلی در اوان ظهور باب به او گروید و کمکم بازیگر بسیاری از صحنهها همچون طراحی ترور امیرکبیر، نمایش ننگین بدشت، راهاندازی جنگهای داخلی و ترور ناصرالدین شاه گردید. میرزا حسینعلی نوری پس از توطئهی ترور شاه به بغداد و از آنجا به اسلامبول و ادرنه و سپس به عکا تبعید گردید و تا پایان عمر در آنجا به سر برد. (صفحه 402 کتاب مجموعه الواح نوشته بهاء) او در آخرین روزهای حیات ننگین خود، گرفتار تب شدید شد و سرانجام در دوم ذیقعده 1309 از دنیا رفت. او را در عکا به خاک سپردند و امروزه قبرش قبله بهاییان است.
وی دو پسر خود را به نوبت بهعنوان دو امام این فرقهی ضاله قرارداد و وصیت نمود. ابتدا عباس افندی (عبدالبهاء) و پس از مرگ عباس افندی فرزند دیگرش، یعنی محمدعلی افندی امامت بهاییان را عهدهدار شوند. معروفترین کتابهای بهاءالله عبارتند از: ایقان، اقدس، مجموعه اشراقات، مجموعه اقتدارات، بدیع، مجموعه الواح، آثار قلم اعلی که در پنج جلد تدوین شده است.
* بهاییت در دورهی عبدالبهاء
عباس افندی، معروف به عبدالبهاء (1260 - 1340هـ.ق) در شب پنجم جمادی الاولی از نخستین زن میرزا حسینعلی به دنیا آمد دوران کودکی و جوانی را همراه پدر گذراند. پس از مرگ بهاءالله میان عباس با دیگر برادرش میرزا محمد علی اختلاف شدید افتاد. دو برادر با هم به ستیز برخاستند و هوادارانی گردآوردند عباس یاران خود را ثابتین نامید و مخالفین را ناقضین لقب داد.
عباس افندی با تغییر مکرر مواضع، در آستان دولتهای استعماری ابراز چاکری مینمود درآغاز کار که هنوز دولت تزاری برسرکار بود وی بهاییان را وا میداشت تا برای دوام شوکت و قدرت آن دولت به دعا و نیایش پردازند[1] کمی بعد که جنگ به راه افتاد و حکومت روسیه دگرگون گشت و دولت انگلیس بر فلسطین حاکم شد، این چاکر استعمار دست به دعا برداشت و انگلستان استعمارگر را سمبل عدالت دانست و از خدا دوام حکومت ایشان بر سرزمین فلسطین راخواستار گردید وی آنچنان در برابر آنان خوش خدمتی نمود که ازطرف آن دولت نشان عالی پهلوانی (نایت هود) و لقب آقا (سر) گرفت. [2] . سرانجام در سفر آمریکا تن به نوکری آمریکائیان داد و از آنان دعوت کرد تا به ایران آیند و از منابع زیر زمینی ایران به سود خود بهره برند[3]
هرمان رومر محقق آلمانی در مورد خیانت عباس افندی به ایران مینویسد: عباس افندی (عبدالبهاء) عملاً بر علیه نهضت مردم سالاری ایرانیان در دوران مشروطه دسیسه کرد و بهطور مرتب با دیپلماتهای روسی و انگلیسی جلسات سری داشت. عبدالبهاء به بهاییان شهرهای تهران و تبریز توصیه میکرد از پادشاه مستبد قاجار محمدعلی شاه حمایت کنند.چون حکومتی طولانی برای محمدعلیشاه پیشبینی کرده بود.
رومر یادآوری میکند در سال 1907 که انگلیس و روسیه طرح تقسیم کشور ایران به دو حوزهی نفوذ روس و انگلیس مطرح بهشدت از طرف عباس افندی و بهاییان مورد حمایت قرار گرفت. درسال 1300 هـجری شمسی اجل عباس افندی فرا رسید که پس از مرگ او را در حیفا از بنادر فلسطین به خاک سپردند.
* بهاییان در دورهی شوقی افندی
شوقی افندی ملقب به ولی امرالله (1314-1377هـ. ق.) نوهی دختری خود شوقی افندی پسر میرزا هادی افنان بود، از آنجا که عباس افندی هنگام مرگ فرزند پسر نداشت، با آنکه برادرش محمدعلیافندی زنده بود شوقی را به ریاست بهاییان گماشت. عباس افندی در الواح وصایای خود پیشوائی بهاییت را سلسلهوار در فرزندان ذکور شوقی که لقب ولی امرالله دارند قرار داد.
بهنحوی که پسربزرگتر در هر نسل دارندهی این سمت خواهد بود. در هرصورت، شوقی به یاری مادرش به ریاست رسید او سالیانی در دانشگاه آمریکایی بیروت و دانشگاه آکسفورد لندن تحصیل کرده بود ولی چون فردی بسیار فاسد و همجنس باز بود، بهاییان آشنا به آن سوابق، وی را نپذیرفتند (خاطرات صبحی و کتاب پیام پدر).
برخی از آنها همچون آیتی، صبحی و نیکو و غیره، دست از بهاییت کشیده بدامان اسلام برگشتند و جمعی دیگر از بهاییان ، میرزا احمد سهراب کاتب عبدالبهاء و شوهرخاله شوقی را به پیشوایی برداشتند و سهرابی نام گرفتند و گروهی نیز الواح وصایای عباسی افندی راجعلی دانسته خودسری آغاز کردند لکن شوقی با حمایت حکومت یهودیان (دولت اسراییل ) که املاک و اماکن بهایی فلسطین را به او واگذاشت.
بررقیبان پیروز شد و تا سال 1336 هـ. ش. زمام امور بهاییان را بهدست داشت و بهاییت را بهصورت تشکیلاتی حزبی که در اروپا معمول است تبدیل کرد. دراین سال شوقی به مرض آنفلوانزا گرفتار شد و در لندن از دنیا رفت و همانجا دفن گردید. معروفترین کتب شوقی: قرن بدیع (به زبان انگلیسی که در چهار جلد به فارسی ترجمه شده) و توقیعات مبارکه در سه جلد به زبان فارسی میباشد. به نظر اکثر محققین کتب فوق حاصل فعالیت یک تیم مزدور و جاسوس انگلیس میباشد. که به نام این رهبر فاسد منتشر شده است.
* بهاییت دردوران تصدی بیت العدل
بیت العدل حیفا ( 1383 هـ. ق.)
بر خلاف پیشگویی و پیشبینی عباس افندی که ریاست بهاییت را تحت عنوان ولایت امر الله درنسل شوقی افندی قرار داده بود وی به سبب همان سوابق نکوهیده و داشتن روحیه زنانه، بکلی عقیم بود و بچهدار نمیشد بنابراین بدون جانشین رهسپار گور گردید.
این افتضاح، کشمکش شدیدی به بار آورد گروهی از بهاییان به رهبری زن آمریکایی شوقی (روحیه ماکسول) درسال 1342شمسی کنفرانسی درلندن برپا کرده درآنجا نه نفر را بهعنوان اعضای بیت العدل برگزیدند تا آنان درحیفا گرد هم آمده و حزب فراماسونری بهاییت را اداره کنند که تاکنون نیزاین مجلس دایر است. برخی از بهاییان بیت العدل حیفا را بیاعتبار دانستند (زیرا طبق وصیت عبدالبهاء ریاست این مجلس بایستی با ولی امرالله باشد و گرنه معتبر نخواهدبود) این گروه چارلزمیسن ریمی را که از بهاییان آمریکا بود جانشین شوقی شناختند که ایشان را ریمی مینامند.
پس از مرگ شوقی افندی دولت استعماری انگلیس متوجه ضعف متون این فرقه گردید و سعی کرد مطالب سخیف و غیرعلمی را از متون حذف و بهاییت را با اشکال جدید و نامهای عامه پسند عرضه نماید. در این راستا از زمان حیات شوقی عدهای از دانشمندان جاسوس انگلیسی نظیر؛ جان فرابی را برای روزآمدکردن و اصلاح کتب مزخرف بهاییت در کنار وی قرار دادند. جان فرابی مسیحی، فارغ التحصیل دانشگاه کمبریج، در سال 1941 به دروغ بهایی شد و از سال 1950 بهعنوان یکی از ایادی امر الله مقیم حیفا گردید.
وی بهعنوان مسؤول تبلیغات بهاییت متوجه کشورهای فقیر آفریقایی و آسیایی شده و تعداد زیادی را بهایی نمود وی در زمینه اصلاح متون بهاییت تلاش زیادی نمود و کتاب خلق جدید وصنع بدیع را نگاشت. او با زیرکی تمام از بیان احکام ضدفطری ازدواج با محارم و سایر احکامی که با ادیان بزرگ الهی و عقل مغایرت دارد طفره رفته و آئین بهاییت را بهعنوان دینی مترقی جلوه داده است.
جان فرابی تا سال 1963 مقیم حیفا بود و ده سال آخر عمر خود را در انگلستان به پایان برد و در سال 1973 در انگلستان با ایمان به مسیحیت مرد و هیچگاه به این حزب ماسونی بهعنوان دین اعتقاد نداشت. او فقط بهعنوان مأمور سازمان جاسوسی انگلستان در بیتالعدل برای تقویت بهاییت به حیفا رفته بود. اسماعیل رائین در کتاب انشعابات بهاییت به نقل از سرهنگ ثابت راسخ جان فرابی را یکی از عوامل مسموم نمودن شوقی افندی میداند.
پینوشتها:
[1](ص382 جلد دوم مصابیح نوشته عزیز الله سلیمانی)
[2](مکاتب جلد سوم صفحه 347و قرن بدیع جلد سوم صفحه 399)
[3](خطابات بزرگ ص 32)
* سید حبیب الله تدینی؛ کارشناس ارشد ادیان و فرق