منزل همسایه، مقصد نهایی سفر شوهر!
رویا 29 ساله در حالی که از اضطراب و خشم میلرزید و آثار زخم روی دست و صورتش دیده میشد، پیش روی بازپرس مهاجری در دادسرای ناحیه منیریه تهران ایستاد و گفت: 24 ساله بودم که همسرم در تصادف رانندگی من را تنها گذاشت. دو سال پس از مرگ شوهرم، با مردی به نام بهروز 42 ساله که فروشگاه لوازم خانگی دارد، آشنا شدم.
پس از مدت کوتاهی وی به من پیشنهاد ازدواج داد، از طرفی چون تنها بودم و نیاز به یک مونس و همدم داشتم و به دنبال سرپناهی برای زندگی میگشتم وقتی دیدم که بهروز مرد زندگی است و توانایی تأمین هزینههای زندگی دو خانواده را دارد، پذیرفتم و با وی ازدواج موقت کردم.
وی ادامه داد: همسرم وضعیت مالی خوبی دارد و مرا به طبقه دوم آپارتمانی برد که در آن همسر اولش زندگی میکند و خواست که برای مدتی همسرش از ازدواج ما با خبر نباشد.
من مستأجر خانه هوویم شدم، یک سال کامل با بهروز به طور پنهانی زندگی میکردم اما صبح امروز وقتی محبوبه دید که لباسهای بهروز روی طناب خانهام در تراس پهن است، وارد خانهام شد و با دیدن همسرش راز زندگی پنهانی یک سالهمان برایش فاش شد و به جانم افتاد.
وی مرا بشدت کتک زد و بهروز فقط نظارهگر ماجرا بود و از من هیچ دفاعی نکرد، فهمیدم شوهرم من را فریب داده است چرا که هیچ اقدامی برای آرامش من نکرد. الان از هوویم و بهروز شکایت دارم. با این درخواست، بازپرس مهاجری دستور داد تا هووی این زن در جلسه تحقیق حاضر شود.
محبوبه در بازجوییها گفت: 24 ساله بودم که به اصرار خانوادهام به عقد شوهرم درآمده و راهی خانه بخت شدم. چند سالی از زندگیام بسیار راضی و خشنود بودم اما حیف که دوران خوش زندگیام، خیلی زود گذشت و بعد از 7 سال زندگی مشترک، کاخ آرزوهایم به یک ویرانه تبدیل شد.
این زن در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود با گوشه روسریاش اشکهایش را پاک کرد و آهی کشید و ادامه داد: یک سال پیش رویا مستأجر طبقه دوم آپارتمانمان شد و نزد من گفت که همسرش برای گذراندن یک دوره چهارساله به امریکا سفرکرده است.
تا اینکه چند وقت پیش متوجه رفتارهای عجیب و مرموز وی و همسرم شدم. رویا گاهی اوقات به مسائل خانوادگی ما اشارههایی میکرد یا روزهایی که با بهروز مشاجره میکردم، میدیدم وی به جای آرام کردن من، بیشتر تحریکم میکرد. همیشه سعی داشتم برایش که تنها بود، خواهری کنم. اما وی همسرم را فریب داده و به راحتی زندگیام را لگدمال کرد.
چند روزی بود که رفتارهای وی و بهروز را تحت نظر گرفتم تا اینکه یک شب شوهرم به بهانه مسافرت از خانه بیرون رفت و فردای آن روز وقتی لباسهایش را که روی طناب خانه رویا دیدم، از اینکه به راحتی فریب خوردهام عصبانی شدم و از شدت خشم وارد خانه شده و دستشان برایم رو شد.
آنجا بود که فهمیدم عشق بهروز نسبت به من یک دروغ بزرگ است و وقتی به یاد سماجتهایش برای ازدواج با خودم افتادم همه وجودم پر از تنفر شد و دو سیلی محکم به صورت رویا زدم.
حالا من نیز از همسرم و هوویم به اتهام خیانت و فریب در زندگی شکایت و تقاضای رسیدگی دارم. در حالیکه بازپرس شکایت محبوبه را وارد ندانست، بررسی ادعاهای رویا در حال انجام است.