قطر: قدرت یا کاتالیزور منطقهای؟
قطر کشوری است که از منظر طبقهبندی نظری روابط بینالملل در زمره دولتهای کوچک قرار میگیرد؛ دولتهایی که بیش از هرچیز بر آسیبپذیریها و ضعفهای آنها و در نتیجه تمرکز بر بقا بهعنوان اولویت اصلی آنها تأکید میشود. این آسیبپذیریها مانع از آن میشود که دولتهای کوچک بتوانند نقشی اساسی همانند قدرتهای بزرگ یا متوسط در عرصه بینالمللی و منطقهای ایفا کنند.
اما نگاهی کوتاه به سیاست منطقهای قطر شواهد و واقعیتهای متفاوتی را نشان میدهد، به گونهای که بهنظر میرسد این دولت اهداف و سیاستهای بلندپروازانهای را در سطح منطقه دنبال میکند که از رفتارهای سیاست خارجی سایر دولتهای عربی کوچک در حاشیه جنوبی خلیج فارس متفاوت است. بهخصوص در خیزشهای مردمی و تحولات جدید یک سال اخیر در جهان عرب، قطر کوشیده نقشی کانونی ایفا کند و تأثیرگذاری بالایی بر این تحولات در مقیاس بازیگران محوری منطقه مانند عربستان سعودی و ترکیه داشته باشد. بر این اساس، این پرسش مطرح شده است که با توجه به نقشآفرینیهای قابل ملاحظه قطر در تحولات عربی آیا میتوان این دولت را بهرغم کوچک بودنش، قدرتی منطقهای محسوب کرد؟
با بررسیهای عمیقتر، تلقی قطر بهعنوان قدرتی منطقهای با تردیدها و ابهامات مختلفی روبرو میشود و میتوان این دولت را برحسب برخی از مؤلفههای خاص قدرت و ویژگیهای آن ازجمله در عرصه سیاست خارجی، کاتالیزور منطقهای محسوب کرد. در این نوشتار کوتاه، به این موضوع میپردازیم که قطر بیش از آنکه قدرتی منطقهای باشد، میتوان از آن بهعنوان دولتی کاتالیزور در سطح منطقه نام برد.
یک قدرت منطقه خود دارای اهداف، منافع، و سیاستهای تا حد قابل توجهی مستقل و مشخص است؛ بنابراین، دولتی که بهعنوان کاتالیزور عمل میکند بیش از آنکه خود دارای اهداف، منافع، و سیاستهای مستقل، تعریفشده و پایدار در سطح منطقه باشد، در راستای اهداف و سیاستهای سایر قدرتها در این منطقه و بهخصوص متحدان استراتژیک خود رفتار میکند. بهعبارتی میتوان دولت کاتالیزور را کارگزار یا بازیگری موقت یا کوتاهمدت در بحرانها و تحولات دانست که عاملی تسریعکننده یا بازدارنده هستند و بیش از آنکه بر نتیجه تأثیرگذار باشند، دوره زمانی وقوع تحولات را کوتاه یا بلند میکنند.
قطر بهرغم برخوردار بودن از برخی منابع قدرت مانند قدرت اقتصادی و برخی مؤلفههای قدرت نرم و ابزارهای رسانهای مانند الجزیره که ظرفیتهای مناسبی را برای نقشآفرینی منطقهای در اختیار آن قرار میدهد، مؤلفههای اساسی و سخت قدرت را که یک قدرت منطقهای بهناچار به آنها نیازمند است ندارد.
این کشور فاقد وسعت سرزمینی، جمعیت کافی، و توان نظامی لازم برای مطرح شدن بهعنوان قدرت منطقهای است و این آسیبپذیریها حتی آن را نیازمند حمایت قدرتی بزرگتر میسازد. نکته دیگر اینکه قطر استقلال خاصی در عرصه سیاست خارجی ندارد و بهواسطه همکاری با آمریکا بهعنوان قدرت بزرگ بینالمللی، عمدتاً در چهارچوب استراتژی آمریکا در منطقه عمل میکند. موضوع مهم دیگر فقدان اصول ثابت و مداوم در سیاست خارجی قطر و عدم تعریف اهداف و منافع بلندمدت منطقهای است که لازمه قدرتهای منطقهای است تا بتوانند براساس آن متحدان و بازیگران منطقهای همسو را شناسایی و تعریف کنند. بر این اساس، بهرغم نقشآفرینیهای قطر در تحولات جدید عربی نمیتوان به تبدیل این نقشآفرینیها به جایگاه قدرت منطقهای امیدوار بود و ضعفهای چندگانه فوق مانعی عمده برای قطر در این راستا محسوب میشوند.
اما نوع نقشآفرینیهای قطر در تحولات منطقه، این دولت را با مفهومی که در خصوص دولت کاتالیزور مطرح شد نزدیک میکند. دغدغه اصلی قطر بهعنوان دولتی کوچک با آسیبپذیریهای مهم، بقا و امنیت است و این ملاحظه در تمامی رفتارهای سیاست خارجی آن وجود دارد. با وجود تعدد راهبردها و فعالیتهای قطر برای حفظ بقا، اتحاد استراتژیک با آمریکا را میتوان بهعنوان اصلیترین راهبرد رهبران قطر برای حفظ بقا و امنیت تعریف کرد.
بر این اساس، قطر در سیاست منطقهای خود نیز همراهی و همکاری با آمریکا را بهعنوان اولویت اصلی خود قرار داده است. در نتیجه در جریان خیزشهای مردمی و تحولات جدید عربی نیز سیاستهای قطر را میتوان تا حد قابل توجهی در قالب سیاستها و منافع منطقهای آمریکا تبیین نمود. در واقع میتوان گفت که قطر برخلاف سایر بازیگران محوری منطقهای مانند ایران، عربستان سعودی، و ترکیه ـ فارغ از تضاد یا همپوشانی آن با سایر بازیگران ازجمله آمریکا ـ که منافع و سیاستهای خاص و تعریفشدهای دارند که در بلندمدت قابل تشخیص است، بهعنوان بازیگری در راستای تشدید و تسریع بحرانها یا ایجاد بازدارندگی در بحرانهای منطقهای عمل میکند.
از این روست که دولت قطر بیش از اینکه منافع و سیاستهای بلندمدت خاص خود را داشته باشد، میکوشد با انعطافپذیری بالا و تغییر نقشها بهصورت مقطعی بر بحرانها و تحولات تأثیرگذار باشد؛ نوعی از تأثیرگذاری که با سیاستها و منافع آمریکا همخوانی بالایی دارد و بر این اساس، میتوان قطر را دولتی کاتالیزور در راستای سایر قدرتهای بزرگتر برشمرد، تا اینکه آن را بهعنوان قدرتی منطقهای دارای سیاستهای بلندمدت منطقهای به حساب آورد.
علیاکبر اسدی، پژوهشگر مسائل خاورمیانه
منبع : ابرار معاصر تهران