مشابه و متشابه سازی در جنگ نرم
یکی از شیوه هایی که در جنگ نرم به کار می رود، مشابه و همانندسازی و ایجاد متشابهات است تا با جایگزین سازی چیز تقلبی به جای اصیل، مردم را بدان سرگرم کنند و در یک بازی زرگری، حق و باطل را در هم آمیزند و مقاصد زشت و بد خویش را تحقق بخشند.
قرآن به این مسئله از جهات گوناگون پرداخته است. گزارش های قرآنی روشن می سازد که این شیوه بارها از سوی دشمنان قرآن و اسلام به کار گرفته شده است. از جمله موارد استفاده این شیوه را می توان در مدعیان پیامبری و آوردن آیات مشابه و متشابه با قرآن و نیز مسجدسازی ردگیری کرد. بی گمان مسجد ضرار یکی از مهم ترین پایگاه های دشمن برای بهره مندی از این شیوه است. درس های بسیاری از این مسئله می توان گرفت که نویسنده به برخی از آنها در این مطلب اشاره کرده است.
جنگ نرم، جنگ اندیشه ها
جنگ نرم در برابر جنگ سخت، به جای اینکه جنگ بدنی و فیزیکی باشد، جنگ اندیشه ها و تسخیر عقل ها و قلب هاست. در جنگ سخت، قتل و یا تسلط بر جسم و جغرافیا و منطقه اصالت دارد. در این جنگ آنچه حکومت می کند شمشیرهاست تا منافع پیروز میدان را برآورده سازد؛ اما در جنگ نرم، جنگجو در اندیشه تسلط بر جسم از طریق تسلط بر جان و روح فرد است، بی آنکه هیچ ضربه ای به جسم یا مناطق جغرافیایی وارد سازد. هدف از جنگ نرم بندگی به جای بردگی است؛ چرا که فکر و قلب شخص را چنان به تسخیر خویش درمی آورد که نه تنها خود را برای معبود خویش فدا می کند بلکه همه هزینه های تحقق مقاصد و اهداف معبود را متقبل شده و با نیت خالص بدان می پردازد و دمی از انجام مأموریت ها و تکالیف باز نمی ایستد.
در حقیقت در جنگ نرم، رابطه میان پیروز و مغلوب رابطه بنده و معبود است، در حالی که در جنگ سخت، این رابطه در نهایت به مالک و برده خاتمه می یابد و برده هر آن در اندیشه فرار از کار و ایجاد اختلال در تحقق اهداف و مقاصد مالک و ارباب است و هیچ دلبستگی میان ارباب و برده نیست.
از گذشته دور تاکنون این مسئله مطرح بوده که بی هیچ هزینه یا کمترین هزینه، رابطه بنده و معبود ایجاد شود و یا جای رابطه برده و مالک قرار گیرد؛ زیرا کسانی که چیره میدان جنگ نرم شده باشند، بر جان و دل و روح و روان وی تسلط یافته و خدمتکاری بی مزد و مواجب و فدایی و پیشمرگ برای خود فراهم آورده اند.
قرآن رابطه ای را که میان بنده و معبود ایجاد می شود، رابطه ولایی می داند. در رابطه ولایی که مبتنی بر محبت و دلبستگی نه وابستگی است، شخص با تمام وجودش خود را وقف اهداف مولا می کند و با جان و دل تمام سرمایه های مادی و غیرمادی خویش را مصروف اهداف و مقاصد مولا می کند و هیچ گاه از انجام آن دلزده نمی شود و دمی کوتاه نمی آید؛ چرا که انجام تکالیف و وظایف و مقاصد مولا را موجب ازدیاد محبت و جلب محبت بیشتر او می داند.
از نظر قرآن این ارتباط تنها میان خدا و خلق به وجود نمی آید که یک ارتباط طبیعی و درست و راستین است؛ بلکه ممکن است میان انسان و شیطان نیز پدید آید و میان آنان رابطه ولایت پدید آید به گونه ای که انسان خود را همان گونه که برای خدا وقف می کند، وقف شیطان و مقاصد او می کند. از این رو خداوند از وحی شیاطین در میان خودشان همانند وحی الهی به انسان سخن به میان می آورد و از ولایت شیطان و انسان سخن می گوید. (انعام، آیات 112 و 121؛ نساء، آیه76)
از نظر قرآن، جنگ نرم مبتنی بر تسلط فکری، فرهنگی و قلبی و براساس محبت و دلبستگی نه وابستگی است؛ هر چند که دلبستگی وابستگی را نیز به دنبال خواهد آورد.
براین اساس می توان گفت جنگ نرم، ارتباط تنگاتنگی با روان شناسی و جامعه شناسی و کنترل فرهنگی دارد و به جای تهیه جنگ افزارهای سخت و کشنده، سلاح های فرهنگی و فلسفی مورد توجه قرار می گیرد. شیاطین غربی در سده های اخیر همواره بر جنگ نرم در کنار جنگ سخت تاکید داشته اند. دراین رابطه مسئله استشراق در غرب به عنوان یک موضوع علمی و دانشگاهی مطرح و در همه سطوح جامعه غربی به یک دغدغه تبدیل شده است.
در سده بیستم میلادی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، تسلط فرهنگی و تسخیر دل ها به عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار گرفت و بنیادهای به اصطلاح فرهنگی و خانه های آزادی و دمکراسی، تحقیقات علمی بسیاری را برای تسلط بر قلوب آغاز کردند. بنیادهای راکفلر و کارنگی دو بنیاد بزرگ بودند که در این زمینه تحقیقات گسترده ای را انجام دادند. این گونه بود که جامعه شناسی و روان شناسی در آمریکا و دانشگاه های آن رونق گرفت و در ادامه همین روند استفاده از ابزار رسانه در دستور کار قرار گرفت؛ چرا که تسلط فرهنگی و تسخیر قلوب نیازمند آگاهی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی جوامع هدف است. چنان که نیاز به آگاهی از خلق و خو و روحیات بشر دارد. روان شناسی به جنگجویان عرصه جنگ نرم کمک کرد تا با شناخت از روحیات، شیوه های تسخیر قلوب و اذهان را بیاموزند و با آگاهی از کارکرد رسانه ها و تلقین و تبلیغاتی که از طریق آن انجام می گیرد، اذهان و قلوب را تحت تسخیر خود در آورند و با آگاهی از مزاج جوامع از طریق مردم شناسی، جامعه شناسی و دیگر علوم اجتماعی تحت پروژه مشابه سازی و متشابه سازی، مزاج ایشان را مدیریت کرده و تحت کنترل خود قرار دهند. لذا جهانی سازی به عنوان مدیریت و کنترل فرهنگی همه جوامع بشری در دستور کار غرب به ویژه آمریکا قرار گرفت.
به هرحال، جنگ نرم، جنگ اندیشه ها و تسخیر قلوب و تسلط بر همه وجود انسان و جوامع بشری است. دراین جنگ کسی کشته نمی شود ولی همه، مسخ فکری و فرهنگی می شوند و از انسان عاقل و فعال به انسانی مطیع، بی خرد و منفعل تبدیل می شوند. دراین راه نیز از همه علوم انسانی و اجتماعی چون روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی و ابزارهایی چون رسانه و مانند آن بهره گرفته می شود.
متشابه سازی و مشابه سازی
شناخت نیازهای معنوی و مادی انسان، گام نخست در جنگ نرم است؛ زیرا تا دشمن شناخته نشود و نیازهای او معلوم نشود نمی توان با او همراهی کرد و همگام با او مسیر اعتمادسازی را پیمود. در جنگ نرم لازم است تا دشمن به عنوان یک مخاطب شناسایی شود و عنوان دشمن به مخاطب در پیام فکری و فرهنگی تبدیل شود.
اصولا چیزی به نام دشمن در جنگ نرم وجود ندارد، بلکه در جنگ نرم همواره از نوع دوستی، حقوق بشر، دموکراسی و مردم سالاری و مانند آن استفاده می شود تا نوعی همدلی و همراهی در مخاطب برانگیخته شود.
پس از شناسایی مخاطب از طریق دانش هایی چون روان شناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی، براساس نیازهای مخاطب و اهداف و مقاصد سلطه گران فکری و فرهنگی، متشابه سازی انجام می گیرد. در متشابه سازی به گونه ای عمل می شود که مخاطب پیام فرهنگی در جنگ نرم، نسبت به پیام ارسالی واکنش منفی و تقابلی نشان ندهد. دراینجاست که نوعی همراهی و همدلی ظاهری انجام می گیرد؛ زیرا اگر با مخاطب پیام، همراهی انجام نگیرد، نمی توان اعتمادسازی کرد. اعتمادسازی با همراهی امکان پذیر است و مخاطب، واکنش سرد و منفی و تقابلی انجام نمی دهد.
البته این روش از سوی مؤمنان و کافران مورد استفاده قرار می گیرد؛ زیرا روشی مناسب با خلق وخوی آدمی است. از این رو حضرت ابراهیم(ع) در نقد خورشید و ماه و ستاره پرستی با آنان همراه می شود و پس از اعتمادسازی به نقد درونی می پردازد. (انعام، آیات 76 و 77)
به سخن دیگر، همراهی در جهت اعتمادسازی این امکان را به شخص می دهد تا به نقد درونی دین و فکر و اندیشه بپردازد بی آن که واکنش منفی و تقابلی طرف را برانگیزد.
روش دیگری که برای اعتمادسازی در مخاطب در جنگ نرم مورد استفاده قرار می گیرد، متشابه سازی است. متشابه سازی به این هدف انجام می گیرد که مخاطب در شناخت راست و نادرست و حق و باطل در ماند. تردیدافکنی و تخریب محتوا از درون از کارکردهای متشابه سازی است. ایجاد شبهات به معنای حق و باطل را در هم آمیختن، از دیرباز مورد استفاده بوده و آثار و کارکردهای خود را به خوبی نشان داده است.
گام دیگری که در جنگ نرم برای اعتمادسازی و تخریب درونی انجام می گیرد، مشابه سازی است. مشابه سازی یعنی همانند سازی به گونه ای که شخص گمان کند که همان است، درحالی که تنها همانندی آنان، در ظاهر است ولی در محتوا هیچ گونه همانندی وجود ندارد.
در عصر نخست اسلامی، دشمنان اسلام و قرآن از همه روش ها برای تخریب اسلام و قرآن استفاده کردند. از جمله در متشابه و مشابه سازی می توان به مدعیان دروغین پیامبری و آوردن سوره هایی مانند سوره قرآنی اشاره کرد که از سوی کسانی چون مسیلمه کذاب و سجاح بنت حارث بن سوید انجام گرفت. آیاتی را که ایشان مشابه سازی کردند به گونه ای غیرشیوا بود که مورد تمسخر عرب قرار گرفت. از جمله آیاتی که ایشان همانندسازی کردند می توان به این موارد اشاره کرد: یا ضفدع نقی، لاالشراب تمنعین و لا الماء تکدرین؛ ای قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره می سازی و نه آشامیدن را باز می داری.
(طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 1265)
«لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی...؛ خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد. (همان)
«اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب؛ سواران را آماده کنید و برای غارت آماده شوید و به سوی قبیله «رباب» حمله برید که مانعی در مقابل آنها نیست. (طبری، پیشین، ج 4، ص 1399)
این آیات کجا و آیات قرآنی کجا! مشابه سازی و همانندسازی مطلوب کسانی است که از سادگی مردم استفاده می کنند تا ایشان را گمراه کنند؛ چنان که متشابه سازی برای گمراهی کسانی است که بهره ای از خرد دارند ولی از بصیرت کامل برخوردار نیستند.
به هر حال، مشابه و متشابه سازی از شیوه های مورد استفاده در جنگ نرم است. در متشابه سازی که آمیزه ای از حق و باطل است، افراد کم خرد مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و به سبب عدم تسلط کامل گمان می کنند که حق را می شناسند و این گونه در دام فتنه می افتند و پیرو آن می شوند. (آل عمران، آیه 7)
اما در مشابه سازی این توده های مردم هستند که مورد خطاب پیام ها هستند؛ زیرا مردم، به ظاهر امور توجه دارند و عقل شان در چشم شان است. لذا به سادگی پیرو پیامی قرار می گیرند که در پیام مشابه وجود دارد و در همان مسیر پیام مشابه گام برمی دارند و معتقد بدان می شوند.
در توطئه های گوناگونی که در صدر نخست انجام گرفت، از این مسایل و دانش های روان شناسی به خوبی بهره گرفته شده است. پیامبر(ص) بارها مواجه با کسانی بود که به نام اسلام در میان مسلمانان حضور داشتند و با متشابه سازی، نسبت دادن افک و تهمت و دروغ، مشابه سازی و ساخت مسجد و حتی آیات و روایات می کوشیدند تا مردم کم خرد و بی خرد را با خود همراه سازند.
منافقان هرچند که در دوره پیامبر(ص) با هوشیاری آن حضرت(ص) نتوانستند به اهداف پلید و شوم خویش برسند، ولی پس از رحلت با مشابه و متشابه سازی توانستند مسیر دولت اسلامی را منحرف کرده و با غصب خلافت، جامعه را به سوی اسلامی سوق دهند که به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع) پوستین وارونه ای بود که به نام اسلام بر تن امت کرده بودند. نتایج این انحراف در صدر اسلام، شهادت امامان(ع) و جنگ ها و فتنه های داخلی و ضعف و سستی اسلام و گرفتاری امت بود که تاکنون ادامه دارد.
باید توجه داشت که پرداختن به این مسایل تنها به معنای بازخوانی تاریخ نیست، بلکه به این علت است که مسیر انحرافی و علت آن شناخته شود و با توبه و بازگشت امت به مسیر درست و سرچشمه هدایت، از حالت و وضعیت کنونی که گرفتار آن هستند و از خواری و مذلت رهایی یابند و غضب الهی را از خود دور سازند؛ زیرا کاری که گذشتگان کردند هنوز آثار آن وجود دارد و خداوند بر امت غضب کرده چنان که بر یهودیان غضب کرده است. (بقره، آیه61) پس با بازخوانی تاریخ و علت انحراف می توان با بازگشت به اصول، دوباره در مسیر قرار گرفت و از خشم الهی رهایی یافت.
مسجد ضرار، همانندسازی با پایگاه دین
از جمله کارهایی که در جنگ نرم در عصر رسالت انجام گرفت، همانند سازی دشمن و منافقان با پایگاه های دولت اسلامی بود.
از آن جایی که مسجد در عصر پیامبر(ص) به عنوان پایگاه دولت اسلامی بود و همه تصمیمات مهم از فکری و فرهنگی و نظامی و قضایی و مانند آن در آنجا انجام می گرفت، دشمن در اندیشه همانندسازی برآمد تا بدین وسیله توده های مردم را فریب دهد و به سوی پایگاه خود بکشاند و در یک فرآیندی آنان را مسخ فرهنگی کرده و بر دل ها و اندیشه های آنان تسلط یابد.
دشمن در برابر مسجد پیامبر(ص) در این اندیشه افتاد که مسجدی مشابه بسازد تا پایگاه آموزشی، فکری و فرهنگی و نظامی و اطلاعاتی و قضایی آنان باشد. از آن جایی که فضای گفتمانی غالب در مدینه، گفتمان ناب اسلامی بود، آنها می بایست با متشابه و مشابه سازی کارهای خویش را پیش می بردند.
گام نخست در این راه ایجاد پایگاهی خاص برای خود بود بی آنکه حساسیت دولت اسلامی و مسلمانان را برانگیزند. لذا مسجد ضرار به عنوان همانندسازی در برابر مسجد النبی شکل گرفت.
مسجد ضرار مسجدی است که در هنگام غیبت رسول اکرم(ص) و حضور در جبهات جنگ یعنی جنگ تبوک از سوی گروهی از منافقان ساخته می شود. رهبری این گروه از منافقان را مردی به نام ابوعامر برعهده داشت که در زمان جاهلیت در مسلک راهبان بود. وی پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و حاکمیت اسلام، بر آن حضرت(ص) حسد ورزید و در شمار مخالفان سرسخت اسلام قرار گرفت.
او به منافقان وعده داد که به سوی قیصر روم خواهد رفت و با لشکری از سوی او به مدینه هجوم خواهد آورد تا مسلمانان را سرکوب کند؛ اما مرگ به او مهلت نداد و مرد.
پیامبر(ص) پس از بازگشت از تبوک، عاصم بن عوف و مالک بن دخشم را مأموریت داد تا آن را ویران کنند و ساختمان را به آتش کشند و بسوزانند. زیرا این مکان برخلاف مسجدهای واقعی از هیچ گونه قداستی برخوردار نبود. (الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 92؛ مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 110)
خداوند در آیاتی مسجد ضرار را مسجدی می داند که برپایه ضرر و زیان رسانی به جامعه اسلامی بنا شده است و برخلاف اسم مشابه مسجد که برآن نهاده شده بود، مکان کفر بود؛ چرا که بناگذاری آن به دست افراد منافق و کافری بود که به ظاهر اسلام آورده بودند تا در پناه این نام در امنیت باشند و از فواید شهروندی بهره برند ولی هیچ اعتقاد و تعهدی نسبت به امت و جامعه اسلامی و دولت اسلامی نداشتند.
هدف از ساخت مسجد از سوی منافقان، تفرقه افکنی میان مسلمانان و توطئه علیه اسلام و دولت اسلامی بود. منافقان دراین اندیشه بودند که پایگاهی را در جامعه اسلامی برای خود داشته باشند بی آنکه دولت و امت را حساس کنند. از این رو پایگاهی را به عنوان مسجد می سازند تا با مشابه سازی با مسجد پیامبر(ص) که مرکز آموزش و پرورش و برنامه ریزی دولت اسلامی بود، آنان نیز پایگاهی را داشته باشند که به دور از هرگونه حساسیت های امنیتی باشد. (توبه، آیات 107 و 109)
مسجدهای ضرار در عصر حاضر
درجهان امروز همین نقش (مسجد ضرار) را برخی سازمان های فرهنگی و پایگاه های خبری و اطلاع رسانی و خانه های سینما و مانند آن به عهده گرفته اند که در شکل سازمان های مردم نهاد به دور از حساسیت های امنیتی، به تخریب و توطئه مشغول هستند. استفاده از مجالس عزای حسینی و دیگر عناوین دینی و مذهبی از مصادیق همانندسازی است که منافقان جدید آن را انجام می دهند تا اهداف شوم و پلید خویش را پیش برند.
دراین نهادها و مراکز همچون مسجد ضرار، دشمن به ترویج کفر و فساد و فحشاء، تفرقه افکنی، توطئه چینی، تجمع بخشی به مخالفان، مدیریت و برنامه ریزی میان آنان، محافل سری و به ظاهر ایمانی مشغول است. (همان آیات)
خداوند دراین آیات فرمان می دهد که چنین مراکز و نهادهایی می بایست از جامعه اسلامی برچیده و به آتش مومنان سوخته و تخریب شود. البته افشای نیات شوم بانیان این گونه مراکز و آگاهی بخشی افکار عمومی نسبت به آنان از واجبات و مقدمات آن است؛ زیرا دشمن به سبب مشابه و متشابه سازی، کم خردان و بی خردان را با خود همراه کرده است. تخریب مساجد ضرار و مراکز فرهنگی، غوغایی را در میان مردم ایجاد می کند که ای وای حقوق بشر و حقوق مردم و مسلمانی از میان رفته است. بنابراین، افشاگری و آگاه سازی مردم نسبت به توطئه ها و برنامه ها مقدمه ای بر رهایی از جنگ نرم دشمن و همراه سازی مردم و جامعه است که خداوند در آیه 107 سوره توبه بر آن تاکید می کند.
پس از همراه سازی افکار عمومی نسبت به مراکز و نهادهای فرهنگی و عملی دشمن و مساجد ضرار، باید با شدت عمل آنها را سرکوب کرد و همه بانیان را خوار و ذلیل نمود تا درس عبرتی برای دیگران باشد و وسوسه توطئه از درون و جنگ نرم را از سر خویش دور سازند.
تاکید خداوند بر برخورد عالمانه و حکیمانه با این گونه مباحث به خودی خود نشان می دهد که در جنگ نرم نمی توان با خشونت، دشمن را سرکوب و ناکام گذاشت، بلکه باید با بهره مندی از خرد و علم و حکمت با نرمی دشمن را شکست داد. (توبه، آیات 107 تا 110)
به هرحال، شناخت دشمن و روان شناسی و فرهنگ شناسی او کمک بسیار شایانی در موفقیت دولت اسلامی می کند؛ چرا که برای تسخیر قلوب یا دفع و رفع حرکات تسخیری دشمن می بایست دشمن را شناخت و با علم و حکمت به مقابله با او برخاست.
سخن دراین مقوله بسیار است و خداوند در قرآن به این مسئله در جهات و ابعاد گوناگونی پرداخته است ولی بیان و تحلیل و تبیین همه آنها بیرون از حوصله این مقال است و به وقتی دیگر واگذار می شود.
نویسنده : خلیل منصوری
منبع : روزنامه کیهان 17/11/1390