مردن تدريجي يک مرد
يزدي تحصيلات مقدماتي را در شهر محل تولد به پايان رساند و در سن پانزده سالگي جهت امرار معاش به کار نانوايي مشغول گشت.
در سال 1289 خورشيدي که «ضيغم الدوله قشقايي» حاکم يزد بود، فرخي مسحطي سرود و در آن شعر خطاب به فرمانروايان وقت، چنين گفته است:
«عيد جم شد اي فريدون خو، بُت ايران پرست
مستبدّي خوي ضحاکي است اين خو، نِه ز دست
خود تو مي داني نِيَم از شاعرانِ چاپلوس
کز براي سيم بنمايم کسي را پاي بوس
يا رسانم چرخ ريسي را به چرخ آبنوس
من نمي گويم تويي درگاه، هيجا، همچو توس
ليک گويم گر به قانون مُجري قانون شوي
بهمن و کيخسرو و جمشيد و افريدون شوي...»
اين اشعار به گوش فرمانروايان رسيد و باعث شد که دستور دهند که لبان شاعر با نخ و سوزن بدوزند به طوري که آثر زخم تا پايان عمر بر لب و دهان وي باقي بماند.
فرخي يزدي پس از امضاي مشروطيت توسط مظفرالدين شاه، به تهران رفت و روزنامه «طوفان» را منتشر کرد و با مقالات تند و جسورانه به جنگ با استبداد پرداخت. و در دوره هفتم مجلس شوراي ملي نماينده مردم يزد و جزو جناح اقليت مجلس شد و به مبارزه ي سياسي خود با هيأت حاکمه ادامه داده، روزنامه طوفان را - که به دليل مطالب تند انتقادي اش مدتي تعطيل شده بود- بار ديگر راه اندازي و منتشر کرد. ولي متأسفانه دولتش، دولتي متسعجل بود و ديرزماني نگذشت که دوباره توقيف شد و هيأت حاکمه، سخت فرخي را تحت فشار قرار داد، طوري که مجبور شد براي مدتي از ايران برود و از طريق مسکو، خود را به برلين برساند.
در سال 1312 ه. ش. که فضايي باز شد، فرخي مجدداً به وطن بازگشت تا در کنار ساير آزاديخواهان به مخالفت با قرار داد 1919 وثوق الدوله بپردازد. وي از زمان ورود به ايران تحت نظر مأموران مخفي اطلاعات شهرباني (نظميه) قرار گرفت و حتي مورد سوء قصد قرار گرفته ولي جان سالم به در برد:
«هرگز دلم براي کم و بيش غم نداشت
آري نداشت غم که بيش و کم نداشت
در دفتر زمانه فِتَد نامش از قلم
هر ملتي که مردم صاحب قلم نداشت
انصاف و عدل داشت موافق ولي
چون فرخي موافق ثابت قدم نداشت»
از اين شاعر سوخته دل دوران انقلاب مشروطيت مقاله هاي سياسي و ديواني شامل غزليات و رباعيات به جا مانده که ردّپاي تأثيرات «سعدي» و «مسعود سعد سلمان» در آن مشهود است.
فرخي يزدي سرانجام در شهريور ماه 1316 دوباره به زندان افتاد و عرصه چنان بر او تنگ شد که قصد خودکشي کرد ولي زندانبانان از وضع او باخبر شدند و در نتيجه از مرگ رهايي يافت.
اشعار وي سرشار از مضاميني اجتماعي و سياسي است و هم چون شعرايي آزادي خواه و وطن پرست مانند: سيداشرف الدين حسين، عارف قزويني، ميرزاده عشقي، ملک الشعراي بهار، پروين اعتصامي و ... شعر خود را در خدمت آزادي، مردم دوستي و انقلاب مشروطه قرار داد. ليکن تنها شاعري بود که جهان بيني ثابت و مشخصي داشت و سرانجام جان خود را نيز بر سر آن از دست داد.
در سال 1318 بي دادگاه رضا شاهي او را محاکمه و محکوم به حبس ابد کرد اما گويا در روزهاي آخر عمر هم دست از مبارزه برنداشت، و حکومت را مجبور کرد که در شهريورماه آن سال، در زندان قصر تهران با تزريق آمپول هوا، به زندگي او خاتمه دهند. روانش شاد باد.
انتهای خبر/ص