دوگانه رنج
روزنامه کیهان درستون یادداشت خود نوشت: ما رنج مي كشيم. نوع انسان رنج مي برد. اصلا آدمي در رنج خلق شده است. «لقد خلقنا الانسان في كبد». اما «رنج» يك لفظ مشترك براي مصاديق گوناگون و گاه متناقض است. انسان گاه رنج مي برد از سر معرفت و غيرت. رنج مي كشد از اينكه ديگران را در رنج مي بيند و به خاطر آنها خود را در سختي مي اندازد. مي شود پيامبر اعظم(ص) كه از رنج امت در رنج بود (عزيز عليه ما عنتّم). از غصه رنج آنان تا آنجا پيش رفت كه وحي آمد «فلعلّك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا» (آيه 6 سوره كهف) و «لعلّك باخع نفسك الاّ يكونوا مومنين» (آيه 3 سوره شعرا). پيامبر رحمت(ص) نزديك بود بر سر غصه رنج مردم، جان گرامي را فدا كند. رنج كشيدن، گاه جريمه غيرت و معرفت يك روح بزرگ است، چندان كه استاد شهيد مطهري(ره) فرمود «روح كه بزرگ شد، تن به زحمت مي افتد... روح كوچك دنبال لقمه براي بدن و پست و مقام مي رود ولو با گرو گذاشتن ناموس... اما روح بزرگ به تن نان جو مي خوراند، بعد هم بلندش مي كند و مي گويد شب زنده داري كن. روح بزرگ به تن مي گويد اين سر را توي تنور ببر تا حرارت آن را حس كني و ديگر در كار يتيمان و بيوه زنان كوتاهي نكن. ... روح وقتي كه بزرگ شد، خواه ناخواه بايد در روز عاشورا 003 زخم به بدنش وارد شود. آن تني كه زير سم اسب ها لگدمال مي شود، جريمه يك روح بزرگ، جريمه يك حماسه، جريمه حق پرستي و جريمه روح شهيد را مي دهد».
رنج اما گونه هاي ديگري هم دارد. گاه رنج مردم عادي و محروميت ها و سختي هاي زندگي آنان است. و گاه رنج خواص و نخبگاني است كه اسير آرزوها و خواسته ها و تمنيات دور و دراز خويشند و چون به آن خواستني ها -نام و مال و مقام و عيش پايدار و تكاثر بي مرز قدرت و ثروت- نمي رسند، عذاب مي كشند. اينها سه قسم رنج است كه هر يك مرهمي خاص خود دارد و به شيوه اي متفاوت تسكين مي پذيرد. همه ما رنج مي كشيم اما شماري به خاطر اينكه مردم رنج مي كشند، رنج مي برند تا از رنج آنان بكاهند و گروهي به مردم رنج فراوان مي رسانند تا خود رنج نكشند. اين دو را به يك جرعه و شربت مشابه نمي توان از رنج رهاند، كه حسگرهاي رنج و لذت در آنها از هم متفاوت است. ممكن است اين هر دو حتي در نگاه اول در يك جبهه تلقي شوند اما در حقيقت آنها دو گروهند؛ آنان كه غم مردم مي خورند و غصه دار حقوق الهي بر زمين مانده هستند و آنها كه بر رنج هاي مردم مي افزايند يا از كنار احكام معطل الهي مي گذرند تا خود به آسايش و بهره و لذت برسند.
ما رنج مي كشيم. مردم خوب ما رنج مي برند وقتي برخي نخبگان و صاحبان منصب و نفوذ و رسانه را مي بينند كه گويا قدر فرصت هاي بزرگ پيش روي كشور را در دهه چهارم انقلاب نمي دانند، غرق تنيدن و فربه كردن قبيله سياسي خود هستند و رنج هاي روزمره شهروندان، دل آنها را نمي لرزاند و نمي رنجاند. اين طايفه چنان مشي مي كنند كه بوي غمخواري مردم از آن استشمام نمي شود. اين موضوع، حقيقت تلخ و رنج آوري است غيرقابل كتمان اما همه واقعيت نيست و حقيقت سويه ديگري هم دارد كه آن را كمتر مي بينيم. درست مانند لكه سياهي كه روي پيراهني سپيد به چشم مي آيد. آن لكه را نمي توان انكار كرد اما اصل حقيقت و واقعيت، آن لكه نيست. در جامعه و سياست ما نيز خوبان بسياري هستند كه اگر از معاريفند بي سرو صدا و ادعا، و اگر گمنامند بي سروصداتر، خدمتگزاري مردم مي كنند و گره از راه پيشرفت كشور مي گشايند. هر چه بي دردها پرهياهو هستند و به چشم -چون خار- مي آيند اين طايفه دوم، مطلقا هياهو و جلوه فروشي نمي كنند حال آن كه چرخ خدمت و عزت و پيشرفت بر كاكل آنان مي چرخد.
آدرس اگر مي خواهيد، شهيد مصطفي احمدي روشن (معاون تاسيسات اتمي نطنز) از نسل سوم انقلاب كه در مستاجري سر كرد؛ و شهيد «حسن تهراني مقدم» و مجاهد والا مقام مرحوم «عبدالله والي» از نسل اول انقلاب كه در گمنامي تمام، به چرخ خدمت و پيشرفت و سازندگي در كشور شتاب دادند. از اين مجاهدان گمنام و بي ادعا و پرخير و كم خرج در كشور فراوانند كه در غوغاي طبّالان منازعات سياسي به حاشيه مي افتند يا به واسطه تبليغات سازمان يافته دشمنان چنين تداعي مي شود كه تمام كشور در چنبره منازعات سياسي است. به تعبير رهبر فرزانه انقلاب در ملاقات خانواده مرحوم حاج عبدالله والي «بعضي ها هستند هر كاري مي خواهند بكنند قبل از اينكه كار انجام بگيرد، تابلويش را مي زنند. مدت ها اين تابلو آنجاست، هيچ كاري هم انجام نگرفته. بعضي ها هم نه، كار را انجام ميدهند، هيچ تابلويي هم ندارد. كار مرحوم حاج عبداله والي و شماها از اين نوع دوم است، يعني بي تابلو [به بشاگرد] رفتيد و براي خدا كار واقعي كرديد، اينها خيلي باارزش است. شما بدانيد اين جور كارهاي بي سروصدا و خاموش و خالصانه، نه فقط براي شما پيش خداي متعال درجه و مرتبه درست مي كند، بلكه در كل بناي جمهوري اسلامي اثر مي گذارد. مثل سيماني است كه در يك بنايي تزريق كنند و آن را مستحكم كنند. با انجام اين جور كارهاي مخلصانه، بناي جمهوري اسلامي مستحكم مي شود بدون اينكه كسي بفهمد. يعني وقتي در گوشه و كنار كشور، در بين مردم، كساني هستند كه كار را براي خدا مي كنند، كار را مخلصانه انجام مي دهند، دنبال هياهو و جلب نظر اين و تحسين آن نيستند، يكي از خواصش اين است كه اصلا خود اين بنا را مستحكم مي كند، مثل روحي كه در يك كالبدي بدمند.»
مردم خوب ما سرشار ايمان و اميد به آينده اند هرچند رنج مي كشند از اينكه ببينند برخي متوليان امور، قاعده بازي مؤمنانه را از خاطر مي برند و زحمت افزا مي شوند. تن دادن به عمليات رواني دشمن در زمينه جعل يا تشديد اختلافات كم مايه، با طبع بلند مردمان ما نمي خواند. فراموش كردن قواعد رفتار مؤمنانه و از سر پارسايي بود كه در طول 3 دهه پس از انقلاب به ويژه سال هاي اخير، مجال نقش آفريني بدخواهان و فضاي شبيخون دشمنان را فراهم كرد. تلخ بود هر جا كه در طول اين 03 سال ديديم دوستاني با حاملان انقلاب و ارزش هاي آن فاصله گذاري مي كنند اما نسبت به نامحرمان و مفسدان و اهل اباحه گري- به همان اندازه- حساسيت و وسواس نشان نمي دهند. ديديم كه اين قبيل سياستمداران نوعا عاقبت به خير نشدند. دافعه ها و جاذبه هاي آنان به هم خورده بود. و خوب كه باريك شديم ديديم به مرور خود را جاي خدا و خلق نشانده و فربه كرده اند. ديديم كه الهه اي تراشيده اند از خواسته هاي خويش و اطرافيان چنان در عرض و طول اين خودمداري و خود مركزبيني و آرزوهاي دور و دراز دميده اند كه جايي براي محبت معبود و غم مخلوق نمانده است. وقتي منزلت و موقعيت و قبيله سياسي «من» جاي دغدغه «مسئوليت و تكليف من چيست» نشست، معلوم است كه جايي براي وحدت و همدلي نمي گذارد. چنين رجالي هر چه قدر آماده مصانعه و سازش و همرنگي و مداهنه با اغيار هستند، از فشردن دست الفت و دوستي و تعاون با مؤمنان گريزان مي شوند.
اولويت در قاموس اصولگرايي، با وحدت و اتحاد است نه تقابل و تضاد و فرسايش. اين تضادهاي فرساينده، گارد رقباي سياسي را نسبت به نامحرمان و فرصت طلبان و نفوذي ها مي گشايد همچنان كه در برخي ادوار مجلس و دولت گشوده است. هيچ هدفي ولو مقدس، وسيله نامشروع را توجيه نمي كند. اين عين اباحه گري و رفتار اموي و عمروعاصي است. مراعات همين يك قلم- حريم اصول و حرمت پيوند با بي مبالاتي كنندگان نسبت به آن- بسياري از بحران ها و چالش ها را برطرف مي كند و مانع هدر رفت فرصت ها مي شود. وحدت وفاداران و حاملان انقلاب، انحلال در يكديگر نيست بلكه تعاون و هم افزايي و پشتيباني يكديگر در امور مهم ملي ضمن تفاوت سليقه هاست. و بايد نگران شويم اگر ديديم در مصالح كلي كشور و نظام، غيرت همديگر را نداريم و يا ماشين جنگي تبليغات دشمن به ويژه در داخل، به ترور شخصيت اجزاي مختلف اين جبهه بزرگ انقلاب مي پردازد و ما برافروخته نمي شويم هيچ، كه بفهمي نفهمي بدمان هم نمي آيد از اينكه «رفيق - رقيب» ما را تخريب كنند! عايق شدن 2 لايه «نفوذي ها» و «تندروهاي كم ظرفيت» فاصله افكن است و يارگيري از آلودگان در رقابت هاي رايج، خودزني به خواست دشمن. اين فاصله ها آن گونه كه اميرمؤمنان(ع) فرمود آدمي را طعمه شيطان مي كند همچنان كه برّه جدا از گله، سهم گرگ مي شود. فتنه سال 88، ماجراي حلقه انحرافي و برخي اتفاقات ناگوار انتخابات اخير مجلس- هرچند كه در برابر صلابت نظام و مردم به جايي نرسيد- استعداد غفلت را در طيف هاي مختلف سياسي نشان داد و اگر چاره نشود در آينده نيز از خود آنها تلفات خواهد گرفت.
ما -فرزندان آدم- رنج مي بريم. برخي از اين رنج ها، اسباب كرامت و برخي ديگر مايه ذلت است. مي توانيم از رنج هاي خويش سرمايه و انرژي حركت بسازيم يا ريسمان دست و پاگير اسارت. براي خود نوشابه باز نكنيم. ما اين ظرفيت را هم داريم كه آينه عبرت و اسباب شماتت دشمنان شويم. مي شود با خدا و خوبان او- به زعم خود- مكر ورزيد تا آنگاه مشمول مكر الهي شد كه بي برو بر گرد هلاك مي كند. مي شود نام ما نيز از فهرست خوبان و دوستان خدا خط بخورد. اما جرعه هايي ناب از حكمت الهي هم هست كه مي تواند رنج ما را به آسايش و نشاط تمام بدل سازد. يكي از آن جرعه هاي ناب و ناياب، در مناجات مولود شريف اين روزها حضرت سيدالساجدين و زين العابدين عليه السلام جاري شده كه عرض مي كند:
«خداوندا تو دين خويش را در هر عصر به امامي تاييد كرده اي... خداوندا پس الهام كن به ولي خود شكر آنچه به او نعمت داده اي و الهام كن بر ما تا نعمت وجود او را شكرگزار باشيم... و رأفت و رحمت و عطوفت و مهرباني او را به ما ببخش... خداوندا بر دوستداران امامان كه معترف به جايگاه آنها و پيرو راه آنان و متمسك به ولايت ايشان و چشم انتظار روزگار آنها هستند درود فرخنده و پاكيزه و فزاينده خود را در هر صبح و شام بفرست و امر آنها را بر مدار تقوا جمع كن و كارهاي آنها را به صلاح و سامان برسان... و مرا با مهلت دادن غافلگير نكن... بيدارم كن از خواب غافلان و خواب زدگي اسرافگران ... و پناه ده از آنچه كه مرا از تو دور مي سازد... و از غمرات و تيرگي هاي فتنه مرا نجات بده... و حائل شو ميان من و دشمني كه مرا گمراه كند و هوايي كه به هلاك اندازد... مانند كسي كه از چشم رعايت تو افتاده، مرا دور نيافكن... بلكه دستم را از سقوط بي دينان بگير... محبت دنياي پست را از قلب من ريشه كن فرما... مرا روز ملاقات خويش خوار نكن... و به حيات طيبه زنده ام بدار... از شماتت دشمنان و حلول بلاء پناهم بده... و آن هنگام كه فتنه و گمراهي و بدي را براي قومي اراده كردي، مرا به پناه خود نجات ده... مرا سرگشته رها نكن هرگاه كه طغيان كردم... و مايه اندرز و عبرت اهل موعظه و عبرت يا اسباب گمراهي آنها كه به من مي نگرند قرار نده. و با من در زمره كساني كه با آنان مكر مي كني، مكر نورز. و ديگري را جايگزين من در امر خير نكن و نام مرا از دفتر نيكان تغيير نده... و مرا مايه تمسخر خلق خويش و درگاه خود نگير... و خنكاي عفو و حلاوت رحمت و روح ريحان خويش را به من بچشان... و كينه مؤمنان را از قلب من ريشه كن فرما و دل مرا با خاشعان مهربان كن و با من چنان باش كه با صالحاني و با زيور پارسايان مرا بپوشان و نام نيك و ياد فزاينده براي من در ميان آيندگان قرار بده» (دعاي 74 صحيفه سجاديه).
محمد ايماني