کد خبر: ۴۲۳۴۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۷ - ۱۷ مرداد ۱۳۹۲

«قلوه سنگ»؛ بهترین هدیه ای که یک خبرنگار شیرازی گرفت

خبرنگاران در شیراز و در همه شهرهای دیگر فاقد تشکل ها و اتحادیه هایی هستند که بتواند حقوق آنان را پیگیری کند و در شرایط لازم به کمک آن ها بیاید، داشتن تشکل و اتحادیه صرفاً برای پیگیری مشکلات مالی و معیشتی نیست، برخورداری از یک تشکل سازمان یافته می تواند جریان رسانه ای را هدایت کند و از هرز رفتن نیروها و هدر رفتن انرژی ها جلوگیری نماید.
«نیکنام خشنودی»، خبرنگار و کارشناس رسانه، 21 سال سابقه فعالیت رسانه ای و خبری دارد و از پیشکسوتان این عرصه به شمار می رود.

وی در گفتگو با شیرازه درباره «تفاوت های یک خبرنگار با فرد عادی» گفت: در مسایل کلی و عمومی تفاوتی ندارند، خبرنگار هم یک فرد معمولی هست که یا بر اساس شناخت خودش یا از بد حادثه به این حرفه و کار روی آورده است. اگر بر اساس شناخت خودش و با مطالعه و شناخت به این کار روی آورده که باید پای همه سختی هایش هم بایستد اگر هم از روی ناچاری و از بد حادثه به این کار روی آورده بهتر است هر چه زودتر شغل خود را تغییر دهد. چون اینجا برایش دستاوردی نخواهد داشت و عمرش را به هدر می دهد.

نیکنام خشنودی در توضیح یک «خبرنگار خوب» اظهار داشت: همه خبرنگاران خوب هستند. هر کسی که با نیت خیر و با هدف توسعه و تعالی و ترقی جامعه و سرزمین و با هدف تعالی آرمان های ملی و دینی قلم بزند و کاری انجام دهد در مسیر خیر و خوبی است.

خبرنگار خبرگزاری ایرنا، «درآمد خبرنگاران» را ناچیز خواند و اظهار داشت: در کار خبرنگاری حرف زدن از درآمد چندان جایگاهی ندارد بهتر است موضوع را عوض کنیم.

این فعال رسانه ای درپاسخ به سوالی مبنی بر این که «حریت خبرنگار» را چه چیزی تعریف می کنید، تاکید کرد: یعنی باید با جیب خالی و فکر قسط و اجاره خانه و سرزنش های این و آن و شکایت و گله زن و فرزند و سرکوفت های در و همسایه و توقع جامعه و نارضایتی مدیر و رییس و هزینه سرویس بچه ها و هزینه های آب و برق و گاز و تلفن و هزینه اینترنت بتواند برای ارتقای معیشت و رفاه مردم و حل مشکل مسکن جوانان و ایجاد الفت و دوستی بین خانواده و حل مشکلات محلات و کوچه و خیابان و توسعه و تعالی فرهنگ جامعه و مسایل تربیتی و پرورشی و مصرف بهینه انرژی در جامعه مطلب بنویسد و قلم بزند و در عین حال تحت تاثیر مشکلات خودش قرار نگیرد.



این خبرنگار «شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره دوران کاری خود» پرداخت و اظهار داشت: تقریبا همه کارهایی که من انجام داده ام تلخ و شیرین است یعنی تلخی و شیرینی را با هم داشته است بسیاری مواقع همه تلخی هایش را به جان خریده ام و در کام خویش ریخته ام و شیرینی هایش را هم بخشیده ام به عنوان نمونه یکی را بیان می کنم.

زمین گــُر گرفته روستای اسلاملو روزها و هفته ها بود که در آتش می سوخت و دود و خاکستر را ارزانی ریه های ساکنان این روستا می کرد ، برای تهیه گزارشی از حال و هوای مردم و چگونگی وقوع این رویداد طبیعی که در نوع خود کم نظیر بود ، نیم روز سوم دی ماه سال 1390 شال و کلاه کردم و به اتفاق دو نفر از بچه های عکاس راهی اسلاملو شدیم.

در ابتدای ورود به این روستای مملو از دود و آتش ، زمین خاکی پارک محله ای دیدم که روزگاری نه چندان دور شاهد بازیگوشی ها و رد پای کودکانی بود که در هوای تازه روستا نفسی به عمق خاطرات کودکی می کشیدند و شُشها را با اکسیژن ناب پُر و خالی می کردند.

اینک فضای پارک محله ای روستای اسلاملو به محلی برای انباشت فضولات حیوانات و حصاری برای جلوگیری از گریز چارپایان و مکانی برای تخلیه توده های عظیم کود حیوانی تبدیل شده بود و دود ناشی از خودسوزی خاکها فضای آن را پر می کرد.

عادل ، وهاب و عرفان سه کودک روستایی را با دستهایی که برای ما تکان می خورد در خاطره پارک محله ای روستای اسلاملو جا گذاشتیم و به مردانی که گرداگرد کُنده ای نیم سوخته چمباتمه زده بودند و بخارسینه را لای انگشتان سرخ شده و سرما زده، ها می کردند رسیدیم.

از آنها که روزهای بیکاری خود را شماره می کردند سراغ از زمین هایی گرفتیم که خودسوزی می کنند، همه با هم انگشت اشاره را به افق شرقی روستا نشانه رفتند جایی که توده ای از دود و آتش هوا را پوشانده بود ، خودسوزی خاکها دیگر برای مردان و زنان روستای اسلاملو واژه غریبی نبود و برای بازشناسی آن نیاز به تحقیقات زیست محیطی و زمین شناسی و سخنرانی بلند و کوتاه مدیران و مسوولان نداشت.

در آنجا قسمتی از اراضی دشت قره باغ و حاشیه روستاهای اسلاملو و روستای سنجانک در سالهای پُرآب زمستان منطقه ای باتلاقی و پوشیده از نی زار و گونه های گیاهی بود و اکنون که خشکسالی بر این منطقه سایه افکنده و سطح آب پایین افتاده بود انبوهی از توده های گیاهی در زمین در حال سوختن بود.

وقتی روستاییان گفتند معمولا صبح ها و عصر ها که دمای هوا رو به سردی است چتری از آلودگی سراسر آسمان اسلاملو و سنجانک را می گیرد و نفس کشیدن را برای اهالی دشوار می سازد و ما مجبوریم تا نیمه های روز در خانه بمانیم از اینکه میتوانستم در هوای نیمه سالم و نیمه تازه صبحگاهی شیراز نفسی تازه کنم از نفس کشیدن خود شرمگین شدم .

آنها می گفتند : افزایش آلودگی هوا و انباشت توده های دود در این منطقه زندگی را بر اهالی تنگ کرده و به راستی نفس کشیدن در این هوا دشوار است و بسیاری از اهالی روستا به بیماری های تنفسی دچار شده اند.

مردان چمباتمه زده در کنار کُنده نیم سوخته را با نگاهی که امتداد حرکت ما در هوای دود آلود را دنبال می کرد رها کردیم و به زمینی سراسر سیاهی و نیم سوخته رسیدیم.




به اتفاق رضا قادری و محسن تورع عکاسانی که برای ضبط و مستند سازی صحنه های آتش سوزی در این سرزمین آمده بودند پاچه شلوارها را به بالا روفتیم و قدم در زمین نیم سوخته و مملو از خاکستر گذاشتیم و پنجره نورگیر دوربین های خود را مقابل چشمه های دود که از زمین به هوا بر می خاست باز و بسته می کردیم.

باید گام هایمان را با احتیاط بیشتر بر زمین می گذاشتیم ، راه رفتن روی این خاک نیمه سوخته بیشتر شبیه صحنه هایی از فیلم های ترسناک بود که به ناگاه پای آدمی را از زیر زمین فرو می کشند و تا بخواهی بجنبی تا زانو در آتش فرو رفته ای.

این صحنه چندین باربرای من و برای عکاسانی که همراهم بودند اتفاق افتاد و هر بار یکی دست دیگری را می گرفت و از زمین بیرون می کشید.

وقتی کف پایم را روی خاکسترهای داغ زمین اسلاملو گذاشتم به خود گفتم خیال نکن شاخ غول را شکسته ای!

این حتی ذره ای از قصور و کوتاهی تو و دیر آمدنت به این روستا و انعکاس آنچه اتفاق افتاده را نمی کاهد ، بعد ها روستاییان گفتند تا کنون هیچکدام از مسوولان سراغی از ما نگرفته اند و طبق معمول خبرنگاران اولین کسانی بودند که به اسلاملو می رفتند.

اینجا جای خودستایی نیست اما در بیست سالی که در عرصه خبرنگاری کار کرده ام همیشه در میدان های سخت و بحرانی و در عرصه های خطر و در میدان مستقیم وقوع رویداد و حادثه حضور داشته ام و هیچگاه خود را راضی نکرده ام که بنشینم و به صندلی راحتی تکیه دهم و هر آنچه دیگران گفته اند و من شنیده ام بنویسیم ، اما حضور در اسلاملو این تجربه را برای من به تصدیق چند برابر رساند که خبرنگاری کار آسانی نیست.

کانالی به عمق دو متر و پهنای دو نیم متر اطراف حاشیه روستا حفر شده بود که بی شباهت به خندق نبود ، این کانال مملو از پسابهای فاضلاب شیراز بود که برای سرد شدن خاک و جلوگیری از نفوذ آتش به زمین های اطراف در این منطقه ایجاد شده بود.

روستاییان در این شرایط چقدر از آلودگی هوا در تنگنا بوده اند که حاضر شده اند بوی مشمئز کننده فاضلاب شیراز را تحمل کنند ، احتمالا تحمل بوی مشمئز کننده فاضلاب آسان تر از نفس کشیدن در هوای مملو از دود بوده است!.

با هر زحمت و سختی بود یکی دو ساعت اطراف کانال مملو از پساب پرسه زدیم و از همه صحنه هایی که درجلو روی ما قرار داشت و به راحتی می سوخت عکس تهیه کردیم.

با اصرار رضا قادری که دغدغه غروب آفتاب او را بیش تر از استشمام بوی پساب ها و نفس کشیدن در هوای دود آلود آزار می داد تصمیم گرفتیم تا آفتاب رنجور اوایل دی ماه همچنان نیم جانی دارد به روستای سنجانک هم برویم.

ورودی روستای سنجانک را طی کردیم و به کوچه هایی تنگ و باریک رسیدیم ، فضای روستاهای قدیمی دیگر در این منطقه دیده نمی شود ، روستا بیشتر شبیه زاغه هایی بود که مردمی به ناچار در آن مانده اند.

آب و برق ، تلفن و کوچه های آسفالت سایر امکانات در این روستا هست اما باز رهگذرانی که به تازگی به آن وارد می شوند می توانند غبار محرومیت را بر چهره ساکنان آن ببینند.

با راهنمایی جوان روستای سنجانک اراضی سوخته شده روستا را پیدا کردیم ، راهی تا انتها دود و غبار ، راهی که یک سر آن به محرومیت روستا و سر دیگر آن به محرومیت اراضی ختم می شد که اکنون در آتش می سوختند.

آخرین رمق آفتاب نیز فرو نشست ، آتش زیر خاکستر در دشت قره باغ شیراز در تاریکی شب بیشتر خود را نمایان ساخت ، در شب به راحتی می توانستیم آتش را در عمق بیست تا سی سانتیمتری خاک ببینیم ، حبه هایی از آتش سرخ که از دل تشنه زمین بیرون می آمدند.

نمی دانم در این شرایط چرا همیشه کسی از درون مرا نهیب می زند! نمیدانم چرا همیشه در این شرایط کسی مرا از نعمت هایی یاد آوری می کند که هست و نمی بینیم ، ندایی می آید و میخواند و دست بهم می کوبد و ضمیر خواب را به بیداری فرا می خواند ، ای کاش گوش شنوایی باشد که به این ندای درونی پاسخ دهد ، ای کاش در نهیب درون و در لهیب آتش بیرون خدا را حس کنیم و خنکای زندگی در سایبان رحمت او را قدر بدانیم .

اهالی روستای سنجانک ، کُنده نیم سوخته ای که مردان روستای اسلاملو آن را رها کرده اند و رفته اند ، وسایل بازی مندرس پارک محله ای روستا و کودکانی که دیگر نبودند را رها کردیم و به سمت شیراز حرکت کردیم.

تاریکی شب بر فضای، روستای اسلاملو، روستای کوشک بیدک، روستای سنجانک و دشت قره باغ نشست ، رضا و محسن در صندلی عقب خودرو به خواب رفته بودند و همه با سرفه هایی که از این سفر به یادگار آورده بودیم به شیراز رسیدیم. لطفا در باره تلخی یا شیرینی این خاطره خودتان قضاوت کنید!

خشنودی در تشریح «بزرگترین چالش و مشکل پیش روی خبرنگاران در فارس» خاطرنشان کرد: ممکن است یکی نداشتن بیمه؛ یکی نداشتن امنیت شغلی و دیگری نداشتن مسکن و مسایل مالی و معیشتی را مشکل خبرنگاران بداند اما شاید بتوانیم بگوییم بزرگترین چالش و مشکل خبرنگاران نظام مند نبودن کار خبرنگاری است، خبرنگاران در شیراز و در همه شهرهای دیگر فاقد تشکل ها و اتحادیه هایی هستند که بتواند حقوق آنان را پیگیری کند و در شرایط لازم به کمک آن ها بیاید، داشتن تشکل و اتحادیه صرفاً برای پیگیری مشکلات مالی و معیشتی نیست، برخورداری از یک تشکل سازمان یافته می تواند جریان رسانه ای را هدایت کند و از هرز رفتن نیروها و هدر رفتن انرژی ها جلوگیری نماید.

وی درباره «وضعیت رسانه‌های فارس» به شیرازه گفت: رسانه های فارس به لطف الهی و با تلاش دوستان و همکاران وضعیت خوبی دارند و امید است بهتر شوند و در مسیر حق و عدالت و آزادی گام بردارند و در سهم کشوری رسانه ای جایگاه بهتری پیدا کنند.

خشنودی در پاسخ به این سوال که «بهترین هدیه‌ای که تا کنون گرفته‌اید، چه بوده است، به خبرنگار ما گفت: یک قلوه سنگ، یادگاری معارضینی که سال 85 شیشه ماشین ما را در مراسم آبگیری سد ملا صدرا شکستند، من اسم این قلوه سنگ را یاقوت سیاه گذاشته ام و در خانه آن را نگه می دارم! البته جریانش مفصل است ... .

خبرنگار ایرنا درباره «بهترین روش تقدیر از خبرنگاران» بیان داشت: خبرنگاران چشمداشتی برای تقدیر ندارند.

نیکنام خشنودی در رابطه با «الگوی خود در کار خبری» به شیرازه گفت: الگوی همه ما در زندگی باید مشی متعالی پیامبر رحمت حضرت محمد(ص) باشد که مهر و نیکی را سرلوحه کارها قرار می دادند.

انتهایپیام/523/4
نظرات بینندگان