کاش سالم بودم و به سوریه میرفتم / هرگز از گذشتهام پشیمان نیستم
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، اکبر توسنگ نخستین جانباز دوران انقلاب اسلامی در کرمان است که این روزها به واسطه شدت بیماری و ضعف جسمانی با مشکلاتی مواجه شده است و گلایههایی از بعضی مسئولان دارد.
وقتی جای چماق و تفنگ عوض شد
17 دیماه سال 57 بود، اکبر توسنگ فقط 24 سال داشت، پسر بزرگش تازه وارد دو سالگی شده بود و همسرش دخترشان را باردار بود، انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود، آن روز هم مثل دیگر روزها به یکی از خیابانهای ماهان آمده بود تا در تظاهرات انقلابی شرکت کند، تازه جمعشان جمع شده بود که چماق به دستان طرفدار رژیم به خیابان آمدند و با هم درگیر شدند.
اکبر توسنگ فقط 24 سال داشت، موهای سرش سیاه بود، سیاهِ سیاه، جوان بود و تنومند و پر از شور انقلاب، اکبر و همپیمانانش با چماق به دستان درگیر شدند، انگار زور چماق به دستان به آنها نرسید که از پاسگاه تفنگ شکاری برایشان آورند.
یکی از چماق به دستان، چماقش را بر زمین گذاشت و تفنگ شکاری را برداشت و شلیک کرد، گلوله بر تن اکبر نشست و حالا 35 سال از آن روز گذشته است، موهای اکبر سفید شدهاند، سفیدِ سفید، اکبر توسنگ حالا دیگر آرزوی راه رفتن را بر دل دارد، این سالهای اخیر که زخم بسترش عمیقتر شده است، آرزوی نشستن بر روی ویلچر را هم با خود همراه کرده است و با توجه به اینکه زخم بستر وی در محل دفع وی قرار دارد، پزشکان مجبور شدهاند، روده وی را از پهلویش خارج کنند تا دفع مواد زائد از این مسیر انجام شود.
عکسی که ماندگار شد
با چند نفر از همکاران برای دیدار با اکبر توسنگ، نخستین جانباز انقلاب اسلامی در کرمان راهی خانه این فعال انقلابی میشویم، پسرش در خانه را برایمان میگشاید و با خوشرویی ما را به خانه دعوت میکند، همسر و دختر این جانباز 70 درصد هم به استقبالمان میآیند، وارد ساختمان که میشویم، نخستین شیئی که میبینیم، یک تخت بزرگ آهنی است که در کنار در ورودی قرار دارد و بر روی آن اکبر توسنگ خوابیده است.
زندگی سادهای دارد و بر روی دیوارهای خانه چند قاب عکس در سایزهای مختلف به چشم میخورد، قاب عکسی که از همه بزرگتر است، عکس دیدار اکبر توسنگ با رهبر معظم انقلاب را در سینه جای داده است، عکسهایی از دیدار توسنگ با استاندار کرمان و فرماندار کرمان هم بر روی دیوار به چشم میخورد.
زخمی که ترمیم نمیشود
این جانباز سرافراز از زخم بستر 10 سالهای سخن به میان میآورد که دردی بر کوه دردهای 35 سالهاش افزوده است و میگوید: تا حالا هفت بار برای ترمیم این زخم عمل جراحی انجام دادهام و هر سال یکی، دو بار برای معالجه به تهران و یا یزد میروم، اما این زخم سرسازگاری ندارد و ترمیم نمیشود.
توسنگ تصریح میکند: مدتی قبل با فردی آشنا شدم که توانایی معالجه زخم بستر با داروهای گیاهی را دارد و وی به من تضمین داده است که میتواند این زخم را معالجه کند، اما هزینههای درمانم زیاد است.
وی با بیان اینکه به غیر از حقوق ماهانه هیچ درآمد دیگری ندارم، اذعان میکند: از آنجا که نمیتوانم هزینه 35 میلیون تومانی درمانم را تأمین کنم، چند بار به بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان مراجعه کردم، اما آن جا احساس کردم که من را پاسکاری میکنند و در نهایت گفتند که فقط نیمی از هزینهها را میدهیم.
با خدا باش و پادشاهی کن
این فعال انقلابی با اشاره به اینکه «درد» خیلی بد است، عنوان میکند: بعضی از آنهایی که مسئول هستند، خودشان از سلامت برخوردارند و همه چیز در اختیارشان قرار دارد و همه چیز برایشان مهیا است و به این فکر نمیکنند که من 35 سال روی تخت افتادهام و 10 سال است از دردِ زخم بستر به خودم میپیچم.
توسنگ این پرسشها را مطرح میکند که آیا من حق نفس کشیدن ندارم؟ آیا من حق زندگی کردن ندارم؟
وی ابراز میکند: تا سه ماه قبل در ماهان زندگی میکردم، اما برای درمان به کرمان آمدهام، وقتی که ماهان بودم، شبها از شدت درد تا صبح بیدار بودم و خانوادهام هم به ستوه آمده بودند و همسرم تا صبح حدود 50 بار باید من را جابهجا میکرد.
این جانباز دوران انقلاب اسلامی از شب بسیار دردناکی سخن میگوید که از شدت درد فریاد میکشید و تعداد زیادی آمپول مرفین به وی تزریق کردند، اما درد تسکین پیدا نکرد و میافزاید: آن شب آنقدر فریاد زدم که میخواستند من را از ساختمان بیمارستان به محوطه بیرونی منتقل کنند.
توسنگ در پاسخ به این پرسش که چگونه این درد کُشنده را تحمل میکنید، عنوان میکند: با خدا باش و پادشاهی کن، این دنیا پوسیدنی است و سرانجام تمام میشود.
بغض پنهان یک جانباز 70 درصد
وی از بغض نهفته در گلویش در روزهای آغاز دوران دفاع مقدس پرده بر میدارد و متذکر میشود: جنگ که آغاز شد به خدا میگفتم، خدایا ببین، دیگران به جبهه میروند و من روی تخت افتادهام.
توسنگ از آرزوی این روزهایش هم سخن به میان میآورد و اینکه حسرت به دلش مانده که ای کاش سالم بود و به سوریه میرفت و در برابر دشمنان اسلام تمام قد میایستاد.
وی با اشاره به اینکه خدا از قلب ما بهتر از هر کسی خبر دارد و فقط خداوند میداند که هر کدام از ما چه کاره هستیم، تصریح میکند: هیچگاه به اندازه ذرهای از اینکه برای انقلاب جان خود را به خطر انداختم، پشیمان نشدهام.
این جانباز گرانقدر در حالی که بغض کرده است، میگوید: ای کاش سالم میشدم و یک بار دیگر میرفتم و برای رهبرم جان فدایی میکردم.
قول و قرارهای توسنگ و آیتالله بهشتی برای قیامت
توسنگ بیان میکند: در سال 58 شهید بهشتی به عیادتم آمد و گفت هر درخواستی داری بگو و من تنها تقاضایم از وی این بود که سلام مرا به امام برساند و خواستم که فردای قیامت دست مرا هم بگیرد که شهید بهشتی گفت: بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و من گفتم بدون من از پل صراط عبور نکن.
تلاش برای تأمین هزینههای درمان
اما مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان که از مشکل جسمی زخم بستر اکبر توسنگ، جانباز 70 درصد انقلاب اسلامی به شدت متأثر است، میگوید: این جانباز گرانقدر از فردی که مدعی درمان زخم بستر وی با روش سنتی است درخواست کمک برای درمان زخم خود کرده است که پزشکان ما این روش را تأیید نمیکنند.
سردار محمدرضا حسنیسعدی خاطر نشان میکند: من با فردی که مدعی روش درمانی فوق است، صحبت کردم و از وی خواستم اگر نمونههایی از درمان با این روش دارد به ما معرفی کند.
وی با بیان اینکه این فرد درمانگر دستمزد بالایی برای این کار مطالبه میکند، میافزاید: بر اساس ضوابط موجود ما برای درمان جانبازان با بیمه ایران قرارداد داریم که هزینههای درمان با معرفی جانباز توسط پزشک مربوطه به بیمه پرداخت میشود.
این مسئول عنوان میکند: چنانچه درمان سنتی تضمینی باشد، برای پرداخت هزینه تلاش میکنیم، همچنان که تاکنون برای حل مشکلات جانبازان، آزادگان و خانوادههای شهدا از هیچ کوششی فروگذار نکردهایم و در روز ملاقات عمومی حداقل مشکل 60 نفر مراجعهکننده را شخصا پیگیری میکنم و به نتیجه میرسانم.
حسنیسعدی یادآور میشود: طی یک سال گذشته 13 جلسه با جانبازان قطعنخاع داشتهایم و در بحث توانبخشی نسبت به دیگر استانها از جایگاه و امکانات مطلوبتری برخورداریم.
وی در پایان بیان میکند: سرانه هزینه در مرکز توانبخشی حدود دو میلیارد تومان بوده که ما در این مرکز چهار میلیارد تومان هزینه کردهایم.
انتهای پیام/