پنجشنبه ها با شهدا
شهیدی که نان دور ریز همرزمانش را می خورد
شهید علی محمدی از آنجا به ضرورت بحث آموزش بسیجیان پی برده بود همراه عده ای از دوستان خود به دیدار یکی از خوانین منطقه رفت و از وی زمینی را برای آموزش بسیجیان گرفت و در آنجا چادر زد و مشتاقان عازم به جبهه ها را آموزش می داد.
شیرازه- سردار شهيد محمدمهدي علي محمدي از سرداران شاخص استان فارس و شهرستان اقليد در دی ماه سال 1338 در اقلید به دنیا آمد و در این شهرستان در رشته برق تحصیل کرد، اما نتوانست دیپلم خود را کامل کند.
با شروع جنگ تحمیلی مثل تمام هم سن و سال های خود به صورت نیروی بسیجی عازم جبهه های جنگ شد، بارها تا مرز شهادت پیش رفت و چند بار مجروح و حتی شیمیایی شد.
شهید علی محمدی از آنجا به ضرورت بحث آموزش بسیجیان پی برده بود همراه عده ای از دوستان خود به دیدار یکی از خوانین منطقه رفت و از وی زمینی را برای آموزش بسیجیان گرفت و در آنجا چادر زد و مشتاقان عازم به جبهه ها را آموزش می داد.
شهيد علی محمدي (فرمانده گردان) به همراه اقاي حسن بیگي و رضايي به دنبال راه چاره اي براي گذر از اين تيربارچي و تك تير انداز بودند كه به ارپيجي زن گردان شهید تدين رسيد كه پس از شليك چند گلوله ناموفق زخمي شده بود و به گوشه اي افتاده بود .
در همين حين شهيد علي محمدي بدون اينكه صحبتي با ديگر همرزمانش كند جلوتر رفته و ار پي جي را برداشته و اماده شلیک اولین خمپاره می شود كه در همان لحظه که خمپاره از ار پی جی او رها می شود، گلوله ای هم از تک تیر انداز رها شده و همزمان که خمپاره به سنگر اصابت کرده و دشمن بعثی را به درک واصل می کند، گلوله تک تیر انداز نیز به پیشانی شهید علی محمدی اصابت کرده و فرمانده دلير گردان كوثر اقليد به دیدار حضرت حق می شتابد.
امیرعباس حیدری یکی همرزمان شهید خاطره جالبی از وی داد. حیدری می گوید،
«دیر وقت بود، داخل چادر بودیم که دیدم داره صدای خورد شدن می اید، از چادر بیرون که آمدم دیدم شهید علی محمدی کنار چادر نشسته و داره یه چیزی از رو زمین برمی داره و می خوره، رفتم جلو گفتم مهدی جان چه میکنی؟ شهید گفت: هیچی، این تیکه نونارو ظهر بچه ها ریختن بیرون از چادر حیفه، نعمت خداست، گناه داره، دارم سالماشو می خورم.»
مرتبه بعدی باز همین اتفاق افتاد که شهید علی محمدی یک بمب دست ساز گذاشت زیر پلو وسط برنجای داغ (از انجایی که استاد تخریب بود، کار با مواد منفجره رو خوب بلد بود) بچه ها تا رفتن سراغ دیس برنج،بمب دست ساز منفجر شد و برنج پاشید تو سر و صورت همه، بچه ها داشتن به قیافه همدیگه میخندیدن که شهید علی محمدی با خنده رو کرد به همه و گفت: «اول غذا بعد از نماز» از اون زمان به بعد، اول همه نمازشان را می خواندند و یادی هم از آن انفجار و برنج هایی که رفت تو چشمشان.»
انتهای پیام/523/2
با شروع جنگ تحمیلی مثل تمام هم سن و سال های خود به صورت نیروی بسیجی عازم جبهه های جنگ شد، بارها تا مرز شهادت پیش رفت و چند بار مجروح و حتی شیمیایی شد.
با تشکیل سپاه او نیز به این نهاد انقلابی می پیوندد و همراه لشکر 33 المهدی به جبهه ها اعزام می شود. از انجا که فرماندهان به نبوغ شهید علی محمدی پی برده بودند، وی را فرمانده گردان کوثر تیپ المهدی گذاشتند.
بعد از مدتی پیشنهاد احداث پادگان را به سردار اسدی و ستاد کل نیروهای مسلح داد و آنجا شد پادگان، شهید علی محمدی را باید موسس پادگان امام سجاد(ع) و اولین فرمانده همین مرکز آموزشی دانست.
این شهید دلاور شهرستان اقلید یک تخریب چی تمام عیار بود و در عملیات های والفجر 8، بدر و کربلای 5 حضور موثری داشت، او هم فرمانده بود و هم مربی. تا این که غروب اولين روز بهمن ماه سال ۶۵ بود و گردان كوثر تيپ المهدي كه متشكل از
دلاور مردان شهرستان اقليد به فرماندهي شهيد محمدمهدي علي محمدي جلوتر از
بقيه خط را شكسته بود و به شدت با دشمن بعثي درگير بود .
در اين گير و دار يك سنگر مستحكم عراقي كه يك تيربارچي و يك تك تير انداز ان را احاطه كرده بودند به شدت گردان را ازار مي داد و مانع از پيشروي نفرات شده بود.
در اين گير و دار يك سنگر مستحكم عراقي كه يك تيربارچي و يك تك تير انداز ان را احاطه كرده بودند به شدت گردان را ازار مي داد و مانع از پيشروي نفرات شده بود.
شهيد علی محمدي (فرمانده گردان) به همراه اقاي حسن بیگي و رضايي به دنبال راه چاره اي براي گذر از اين تيربارچي و تك تير انداز بودند كه به ارپيجي زن گردان شهید تدين رسيد كه پس از شليك چند گلوله ناموفق زخمي شده بود و به گوشه اي افتاده بود .
در همين حين شهيد علي محمدي بدون اينكه صحبتي با ديگر همرزمانش كند جلوتر رفته و ار پي جي را برداشته و اماده شلیک اولین خمپاره می شود كه در همان لحظه که خمپاره از ار پی جی او رها می شود، گلوله ای هم از تک تیر انداز رها شده و همزمان که خمپاره به سنگر اصابت کرده و دشمن بعثی را به درک واصل می کند، گلوله تک تیر انداز نیز به پیشانی شهید علی محمدی اصابت کرده و فرمانده دلير گردان كوثر اقليد به دیدار حضرت حق می شتابد.
«دیر وقت بود، داخل چادر بودیم که دیدم داره صدای خورد شدن می اید، از چادر بیرون که آمدم دیدم شهید علی محمدی کنار چادر نشسته و داره یه چیزی از رو زمین برمی داره و می خوره، رفتم جلو گفتم مهدی جان چه میکنی؟ شهید گفت: هیچی، این تیکه نونارو ظهر بچه ها ریختن بیرون از چادر حیفه، نعمت خداست، گناه داره، دارم سالماشو می خورم.»
منصور تقوایی یکی دیگر از دوستان شهید درباره اخلاق وی چنین می گوید: «شهید علی محمدی برای آموزش بچه ها رو برده بود تپه های اطراف، همه خسته برگشتن پایگاه و طبق معمول یه دیس پر از پلو آماده بود، همه از خستگی و گرسنگی رفتن سراغش، شهید هر چی بهشون گفت بابا یه دست و صورتی بشورین و نمازتون را بخونید، کسی گوش نداد.
مرتبه بعدی باز همین اتفاق افتاد که شهید علی محمدی یک بمب دست ساز گذاشت زیر پلو وسط برنجای داغ (از انجایی که استاد تخریب بود، کار با مواد منفجره رو خوب بلد بود) بچه ها تا رفتن سراغ دیس برنج،بمب دست ساز منفجر شد و برنج پاشید تو سر و صورت همه، بچه ها داشتن به قیافه همدیگه میخندیدن که شهید علی محمدی با خنده رو کرد به همه و گفت: «اول غذا بعد از نماز» از اون زمان به بعد، اول همه نمازشان را می خواندند و یادی هم از آن انفجار و برنج هایی که رفت تو چشمشان.»
انتهای پیام/523/2
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
پسر ایشون الان در شیراز هست و در شرکت پتروشیمی مشغول بکار هستند
هر جمعه راس ساعت 18میتونید اونو توگلزار شهدای گمنام داخل حسینیه ببینید
انشا الله با حضور در مراسم يادبود ايشون در روز جمعه 92.6.29 در تالار معلم واقع در فلكه خاتون روبروي پارك مرواريد ساعت 16 ياد و راهشون رو زنده نگه داريم .
شهيد زهرا ماندگاري معلم پرورشي و بازرس مدارس بود و با اينكه ميتوانست از خودرو و راننده بيت المال استفاده كند با وسيله شخصي خود در حال سركشي از مدارس دچار سانحه شده و به صورتي شهادت گونه به همسرش پيوست .
يادشان گرامي باد