ماجرای شهدایی که در شهادت درنگ کردند
غفلت از «واقعیتها» بیشتر از غفلت از «ارزشها» به ما ضربه میزند/ توجه به واقعیتهای عالَم، هوای نفس انسان را نابود میکند
• خیلیها برای خوب شدن، دنبال این هستند که یکسری «بایدها» یا «دستورالعملهایی» پیدا کنند و آنها را انجام دهند تا به آنچه میخواهند برسند. در حالی که بیشتر از بایدها، خبر داشتن از هستها و تسلیم واقعیتها شدن، انسان را رشد میدهد. البته معنایش این نیست که ما نمیتوانیم روی واقعیتها تأثیر بگذاریم و آنها را تغییر دهیم، ولی لااقل یکبار لازم است این واقعیتها را به درستی ببینیم؛ چون توجه به واقعیتهای عالَم، هوای نفس انسان را نابود میکند، و انسان را به سعادت نزدیک میکند.
• آنمقدار که انسان با توجه به «هستها» میتواند به خدا تقرب پیدا کند، با عمل به «بایدها» تقرب پیدا نخواهد کرد. آنمقدار که معرفت پیدا کردن به واقعیتهای حیات، انسان را رشد میدهد و به خدا نزدیک میکند، به دست آوردن فضائل و خوبیها انسان را رشد نخواهد داد.
• چهبسا بیتوجهی به واقعیتهای موجود در عالم موجب شود که اگر کسی بایدها و دستورات را هم انجام دهد، این کار برایش بیثمر و حتی مضرّ باشد. غفلت از واقعیتهایی که ما را احاطه کردهاند به ما خیلی بیشتر ضربه میزند، تا غفلت از دستوراتی که به ما میرسند. به تعبیر دیگر، غفلت از واقعیتها خیلی بیشتر از غفلت از ارزشها به ما آسیب میزند.
«اختیاری نبودن بخشهایی از زندگی ما» یک واقعیت مهم است / «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»یک واقعیت است، نه یک باید!
• شما وقتی به سراغ دستورات دینی میآیید، لااقل در کنارش یک نگاهی به واقعیتها داشته باشید، یعنی ببینید اصلاً در کجا هستید؟ چه واقعیتهایی شما را احاطه کرده؟ اسیر چه اموری هستید و چه اختیاراتی ندارید؟ یعنی اول اختیاراتی که ندارید را بشمارید، بعداً دربارۀ چگونگی مصرف کردن اختیاراتی که دارید فکر کنید و تصمیم بگیرید.
• ما در دینداری و برنامهریزی برای زندگی خود، بیشتر دنبال این هستیم که ببینیم چگونه «باید» رفتار کنیم، و توجه به این «بایدها» به بخشِ اختیاری زندگی ما مربوط میشود، اما قبل از اینکه برای این بایدها نقشه بکشیم، باید لحظههای بیاختیاری خودمان را ببینیم و به این توجه کنیم که ما در بسیاری از امور، اصلاً اختیار نداریم. البته معلوم است که ما بیاختیار نیسیتم «اینکه گویی این کنم یا آن کنم/خود دلیل اختیار است ای صنم» ولی باید توجه کنیم که ما مختارِ مختارِ مختار نیستیم.
• لااقل یکبار هم فهرست آن بخشهایی از زندگیمان که در اختیار ما نیست ولی در زندگی ما دخالت دارد را نگاه کنیم و به «هستهایی» که ما را احاطه کردهاند توجه کنیم. اگر به این هستها نگاه کنیم، خود به خود یکمقدار کوچک و متواضع خواهیم شد و از احساس تکبّر و تفرعن فاصله خواهیم گرفت. اثر وضعیِ این نگاه، این است که ضعف و فقر خودمان را میفهمیم و درک میکنیم که «انسان ضعیف آفریده شده است؛ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِیفًا»(نساء/28) و «شما فقیر و محتاج خدا هستید؛ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»(فاطر/15) اینها که دیگر جزء «بایدها» نیست، اینها جزء «هستها» یا واقعیتهای حیاتِ بشر است. اول هستها و واقعیتها را انکار نکنیم تا بعداً به سراغ بایدها و آرمانها برویم. یعنی اول آن چیزهایی که محقق شده را ببینیم تا بعداً به سراغ چیزهایی که باید محقق شود برویم.
فیلم ابلیسی فیلمی است که ما را از واقعیتها غافل کند و بگوید «میتوان همۀ این واقعیتها را تغییر داد!»/ آموزۀ برخی عرفانهای کاذب
• گاهی یک فیلم ابلیسی، داستانی را تعریف میکند که نتیجهاش تقویت نخوت و تکبّر در انسان است - و امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «تکبر بدترینِ عیبهاست؛ الْکِبْرُ شَرُّ الْعُیُوب»(غررالحکم/ص38/ح611)- یک فیلم ابلیسی، لزوماً فیلمی نیست که صحنۀ بد نشان دهد، بلکه فیلمی است که ما را از واقعیتهایی که ما را احاطه کرده است غافل کند و به دروغ به ما بگوید که میتوانیم همۀ این واقعیتها را تغییر دهیم. این حرف، عینِ کفر است و دروغ است چون ما نمیتوانیم همۀ این واقعیتها را تغییر دهیم.
• اخیراً مکتبهایی رواج پیدا کرده است که با سخنانی به ظاهر انرژیبخش و روحیهدهنده میگوید: «تو میتوانی همه چیز را تغییر دهی و در این راه از خدا هم میتوانی کمک بگیری!» - بخشی از عرفانهای کاذب از این سخنان میگویند- در حالی که خودِ خدا میگوید تو نمیتوانی خیلی از چیزها را تغییر دهی، تو فقط بعضی چیزها را میتوانی تغییر دهی. (در ادامه به آیات و روایت مربوطه اشاره میشود)
نگاه کردن به واقعیتهایی که زندگی ما را احاطه کرده، عین «ذکر الله» است/ بیتوجهی به واقعیتها باعث کاهش احساس معنوی
• واقعیت این است که ما خیلی چیزها را نمیتوانیم تغییر دهیم و حتی در مورد چیزهایی که میتوانیم تغییر دهیم، مقدار تغییری که میتوانیم ایجاد کنیم محدود است. حتی برخی چیزها را که تغییر میدهیم دوباره به جای اولش برمیگردد.
• گاهی اوقات نیز انسان تصمیم میگیرد برخی واقعیتها را تغییر دهد، ولی نمیتواند تغییر دهد و حالش گرفته میشود. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «خدا را با بههم خوردن تصمیمها و عزمها و شکسته شدن همتها شناختم؛ عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم»(نهج البلاغه/حکمت250) تازه این غیر از مواردی است که انسان اساساً نمیتواند واقعیتها را تغییر دهد.
• یک اصل یا شیوۀ تربیتیِ صحیح، شیوهای است که واقعیتها و «هستها» در آن شیوه، دارای اولویت و جایگاه رفیع باشد. «هستها» باید فهرست شود و باید جابیفتد که برخی از «هستها» خارج از اختیار ما هستند و قابل تغییر به دست ما نیستند. نگاه کردن به این هستها که زندگی ما را احاطه کردهاند عین ذکر الله است و عین آمادگی برای ذکر الله است و به انسان صفای باطن و روحیۀ معنوی میدهد. هم زشتیها را از انسان میگیرد و هم زیباییها را به انسان هدیه میدهد. هم فقرِ ما را نشان میدهد و هم الیالله بودن فقر ما را نشان میدهد.
• اگر مدتی گذشت و دیدید که احساسِ دعا و احساس «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» بودن به شما دست نمیدهد، بفهمید که نگاه شما به واقعیتهایی که شما را احاطه کردهاند کم شده است، نه اینکه لزوماً ایمان شما کم شده باشد.
چه کنیم که همیشه احساس معنوی شب قدر را داشته باشیم؟/ توجه به مقدرات نباید فقط یکبار در سال باشد
• گاهی اوقات از این واقعیتها و هستهایی که ما را احاطه کرده با کلمۀ «تقدیر» و «مقدرات» یاد میشود. توجه به مقدرات خیلی مهم است و نباید اینطور باشد که فقط یکبار در سال یعنی در شب قدر به مقدرات توجه کنیم. اصلاً چرا شب قدر چنین تأثیر معنوی خوبی روی ما میگذارد؟ چون به این فکر میکنیم، که امشب خیلی از اتفاقاتی که خارج از اختیار و قدرت ما قرار دارد، رقم میخورد و تعیین میشود. خُب اگر در ایام دیگر سال هم به این مسأله توجه کنیم که بسیاری از امور در اختیار و قدرت ما نیست بلکه خداوند برای ما «مقدّر» کرده، شبیه همان احساس معنوی را خواهیم داشت. چون خداوند در هر لحظه از زندگیِ ما، مدام دارد مقدرات ما و حوادثی که خارج از اختیار ما برایمان رخ میدهد را کنترل میکند، ضمن اینکه خودمان هم اختیاراتی داریم و میتوانیم تأثیراتی در آنها داشته باشیم و خداوند بلافاصله با توجه به کارهایی که با اختیار خودمان انجام دادهایم، مقدرات لحظات بعدی ما را تعیین میکند. این مقدرات تصادفها و حوادثی نیستند که ما اسیر آنها باشیم و بخواهیم از شرّ آنها به قدرت خدا پناه ببریم تا خدا ما را از صدمات این تصادفات نجات بدهد، بلکه این مقدرات کاملاً در دست خدا هستند.
• اگر به این مسأله نگاه کنیم که «چقدر در اختیار خدا» هستیم، حال ما کاملاً تغییر خواهد کرد و یک احساس معنوی بسیار زیبا پیدا خواهیم کرد، شبیه احساس کسی که در شب قدر مقدراتش در حال تعیین و تصویب است. چه چیزی مثل توجه به مقدرات، رابطۀ ما با پروردگار عالم را تنظیم خواهد کرد؟ آیا توجه به قیامت و آخرتی که ندیدهایم، چنین اثری بر ما خواهد داشت؟! کسی که با نگاه و توجه به مقدرات کنونی خودش تحت تأثیر قرار نگیرد، آیا تحت تأثیر قیامتِ ندیده قرار خواهد گرفت؟!
• نگاه کردن به واقعیتهایی که در اختیار ما نیست و فقط در دست خداوند است، بیشتر از نگاه کردن و عمل کردن به «بایدها» روحیۀ معنوی به انسان خواهد داد؛ توجه به واقعیتها و مقدراتِ «ثابت» یا «سیال» که وجود ما را احاطه کردهاند، واقعیتهایی که گاهی اوقات برخی از آنها را میتوان تغییر داد و نه همۀ آنها را.
قرآن: بگو پروردگار من روزى را براى هر کس بخواهد بسیار، و براى هر کس بخواهد اندک مىسازد، ولی بیشتر مردم نمىدانند
• خداوند میفرماید: «هر چیزی نزد خداوند با اندازههایش است؛ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»(رعد/8) همهچیز نزد خدا حساب و کتاب و مقدار معین دارد، اصلاً نمیشود ذرّهای از این مقادیر معین جابجا شود. «ما هر چیزی را همراه با قَدَرش خلق کردهایم؛ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(قمر/49) یعنی برای هر چیزی برنامه و حساب معینی تنظیم شده است. متاسفانه تصور عوامانۀ خیلیها به زندگی و حیات بشر اینگونه است که خداوند ما را آفریده و همینطوری در این دنیا پراکنده است تا هر کسی برای خودش زندگی کند؛ - نعوذ با لله - چیزی شبیه به زندگی جوجهها در یک مرغداری! ما بندگان خدا هستیم و برای خدا خیلی ارزشمند هستیم؛ هر یک از ما مورد عنایت پروردگار عالم است. نباید خودمان را نسبت به خداوند، مثل جوجههای یک مرغداری نسبت به صاحب آن مرغداری بدانیم که اگر مثلاً چند تا از این جوجهها تلف شدند، صاحب مرغداری بدون هیچ دلسوزی و عاطفهای فقط به ضررِ مالی خودش نگاه کند.
• خداوند در آیۀ دیگری میفرماید: «خزائنِ همه چیز نزد ما است و ما از آن خزائن همهچیز را به اندازۀ مشخص و معلومی نازل میکنیم؛ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/21) علامه طباطبایی میفرماید این آیه از عجیبترین حقایق عالم پرده بر میدارد و یکی از زیباترین حقایقی است که در عالم ذکر شده است. (ترجمه المیزان /ج12/صص 207تا213)
• خداوند در آیۀ دیگری میفرماید: «بگو پروردگار من روزى را براى هر کس بخواهد بسیار، و براى هر کس بخواهد اندک مىسازد، ولی بیشتر مردم نمىدانند؛ قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون»(سبأ/36) دقت کنید که خدا در اینجا میفرماید که مردم «نمیدانند» روزی دست من است، نمیفرماید «لا یؤمنون؛ اینها ایمان ندارند» بلکه میفرماید: «لا یعلمون؛ نمیدانند» در واقع میتوان گفت باورِ این واقعیت زیاد نیاز به ایمان هم ندارد، بلکه تصورش تصدیقش را لازم میآورد. همینکه به این مسأله درست نگاه کنیم، خواهیم فهمید که اصلاً نمیشود همهچیز در عالم مقدر نشده باشد.
کسی که ایمانش به مقدرات زیاد شود، تغییرات عالم را کوچک میشمارد/ نمونۀ جالبی از امیرالمؤمنین(ع)
• امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «هر مقدار که عقل یک آدم بیشتر شود، ایمانش به مقدرات الهی افزایش پیدا میکند و تغییرات عالم را کوچک میشمارد؛ کُلَّمَا ازْدَادَ عَقْلُ الرَّجُلِ قَوِیَ إِیمَانُهُ بِالْقَدَرِ وَ اسْتَخَفَّ بِالْغِیَر»(غررالحکم/ص535) مرحلۀ اول علم است و اگر توجه کنیم و عقلمان افزایش پیدا کند، ایمانمان به تقدیر الهی بیشتر میشود. در این صورت تغییرات عالم برایمان مهم نخواهد بود.
• یک نمونۀ جالب از کوچک شمردن تغییرات عالم توسط امیرالمؤمنین(ع) وقتی بود که بعد از جنگ صفین داشتند با مالک اشتر دردِ دل میکردند و از بیوفایی یارانشان شکایت میکردند. (فَشَکَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَى الْأَشْتَرِ تَخَاذُلَ أَصْحَابِهِ وَ فِرَارَ بَعْضِهِمْ إِلَى مُعَاوِیَةَ؛ شرح ابنابیالحدید/2/197) مالک اشتر از باب همدردی گفت: ما به هر حال دو جنگ سخت را پشت سر گذاشتهایم و مردم هم طبیعتاً به سمت دنیا مایل هستند، اگر یکمقدار پول خرج کنید مردم به سمت شما تمایل پیدا میکنند! امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به مالک فرمودند: «اینکه از بیت المال بخواهیم به بعضیها زیادی بدهیم امکان ندارد! (فقال الاشتر: فَتَاقَتْ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَى الدُّنْیَا ... فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ...فقال علی ع: وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ بَذْلِ الْأَمْوَالِ وَ اصْطِنَاعِ الرِّجَالِ، فَإِنَّهُ لَا یَسَعُنَا أَنْ نُؤْتِیَ امْرَأً مِنَ الْفَیْءِ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّهِ)(همان) بعد فرمودند: «اگر خدا بخواهد، این کار صورت میگیرد و پیروز میشویم و اگر نخواهد، این کار صورت نمیگیرد و ما شکست خواهیم خورد؛ وَ إِنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُوَلِّیَنَا هَذَا الْأَمْرَ یُذَلِّلْ لَنَا صَعْبَهُ، وَ یُسَهِّلْ لَنَا حَزْنَهُ» یعنی حضرت نگاه مالک را به یک جای دیگری بردند و فرمودند به خدا نگاه کن و به زمین نگاه نکن! این نگاهی است که تغییرات عالم را کوچک و بیمقدار میبیند و فقط نگاهش به خداست.
چگونه میتوانیم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم؟
• وقتی انسان به مقدرات نگاه میکند، موضوعی که به ذهن و قلبش خطور میکند این است که «من چگونه میتوانم بر مقدرات خودم تأثیر بگذارم» خوب است فهرستی از عواملی که میتوانند بر مقدرات ما تأثیر بگذارند را مرور کنیم:
• یکی از عوامل تأثیرگذار بر مقدرات ما «افکار» ما هستند.
• «علاقههای ما» هم میتوانند بر مقدرات ما تأثیرگذار باشند. گاهی ما به یک چیزهایی علاقه داریم بعداً خدا به خاطر همان علاقهها، امتحانات یا بلاهایی بر سرِ ما میآورد. (حتی علاقههای ناخودآگاه) «آرزوهای» ما نیز مانند علاقههای ما بر روی مقدرات ما تأثیر دارند.
• «اعتقادات» ما نیز روی مقدرات ما تأثیرگذار هستند؛ اینکه ما به خدا، به فضائل امیرالمؤمنین(ع) و به اسماء حسنیِ خدا ایمان داشته باشیم، بر مقدرات ما اثر دارد.
• «اعمال و اقدامات ما» نیز بر مقدرات ما تأثیر دارند. (یَا عَلِیُّ الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِی قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً یَا عَلِیُّ صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُر؛ من لا یحضره الفقیه/ج3/ص368)
• «نیتهای ما» که برآمده از علایق و عقاید ما هستند نیز مقدرات ما تأثیر دارند.(إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ الرِّزْقَ؛ محاسن/ج1/ص116)
• «محبت خدا به ما» و «محبت اولیاء خدا به ما» نیز بر مقدرات ما تأثیر دارد، کما اینکه امام زمان(ع) فرمود: من شما را فراموش نمیکنم و به یاد شما هستم و برایتان دعا میکنم(إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ ؛ احتجاج/ج2/ص497) و این قطعاً خیلی بر مقدرات ما تأثیر دارد. حتی رفتارها و اقدامات خوب و بد دیگران نیز بر مقدرات ما بیتأثیر نیست؛ البته در محدودۀ اذن خداوند. اما مهمترین عامل تأثیرگذار بر مقدارت ما عاملی غیر از همۀ عوامل فوق است که انشاءالله میخواهیم در جلسۀ بعد به آن بپردازیم. به این موضوع فکر کنید که چه عاملی بیشترین تأثیر را بر مقدرات ما خواهد داشت؟
ما خلق شدهایم که بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم/ اگر برخی یاران حسین(ع) در کوفه فدای نائب حسین(ع) میشدند چهبسا مقدرات تغییر میکرد!
• آیا اساساً ما باید بر مقدرات خودمان تأثیر بگذاریم؟ بله، اصلاً ما سرنوشت خودمان را خودمان باید بسازیم. اینطور نیست که اسیر زندان دنیا باشیم و نتوانیم مقدرات خود را تغییر دهیم. درست است که تأثیرگذاشتن بر مقدارت سخت است و دایرۀ تأثیرگذاری ما محدود است، ولی اصلاً ما خلق شدهایم که بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم. هدف خلقت این است که ما بتوانیم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم و آیندۀ خود را بسازیم ولی باید به محدویتهای خودمان توجه داشته باشیم.
• یکی از علمای بسیار تیزبین در مسائل تاریخی میفرمودند: چند نفر از یاران مسلم بن عقیل بودند که وقتی مسلم در کوفه غریب شد، او را در کوفه کمک نکردند اما قصدشان این نبود که جان خود را حفظ کنند و شهید نشوند، یعنی از مرگ نترسیده بودند، ولی تشخیصشان این بود که دیگر ارزش ندارد ما فدا بشویم، خودشان را نگه داشتند برای امام حسین(ع) و در کربلا هم شهید شدند. اما اگر اینها در همان کوفه به میدان میآمدند و محکم از مسلم حمایت میکردند و شهید میشدند چهبسا ورق برمیگشت و یک اتفاق دیگری رقم میخورد! این «شاید» بر اساس یک سلسله از معادلات خیلی قابل تأمل است؛ اگر آنها خودشان را برای مسلم که نائب امام حسین(ع) بود میکشتند و فدا میکردند شاید مقدرات تغییر میکرد چون خونِ شهید خیلی اثر دارد. خداوند میفرماید: «کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمىکند؛ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد/4) اما آنها خودشان را نگه داشتند برای امام حسین(ع) چون فکر میکردند اگر خودشان را برای مسلم به کشتن بدهند، اثر ندارد! در حالی که اثرِ خون شهید را خدا تعیین میکند!
• ما نمیخواهیم هیچ کس را تقبیح کنیم، ما حتی «حرّ» را هم تقبیح نمیکنیم ولی این فرصتی بود که از دست رفت. آنها میتوانستند با پایداری پای رکاب مسلم؛ بر عالم تأثیر بگذارند، چون خدا به خون شهید «تأثیر» میدهد. اتفاقاً تواضع اقتضا میکرد وقتی میخواهی فدای حسین(ع) بشوی، فدای مسلمِ حسین(ع) بشوی و شاید این قشنگتر باشد. لذا امام حسین(ع) در رثای هانی بن عروه (که فدای مسلم بن عقیل شد) سخنی فرمود که هانی را در حدّ مسلم بن عقیل بالا برد. وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را به امام حسین(ع) دادند، حضرت فرمود: «لا خیر فی العیش بعد هؤلاء»(وقعه الطف/165)
• یک وقت خودت را دست بالا نگیری! خودت را خرج کن، اگر خرج نکنی فرصت را از دست خواهی داد. کسی که خودش را صرفِ سینهزنهای امام حسین(ع) میکند ارزشش از کسی که خودش را صرف امام حسین(ع) میکند کمتر نیست و چه بسا بیشتر هم باشد. حضرت امام(ره) همراه عدهای از دوستانشان برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفته بودند، وقتی برای زیارت به حرم میرفتند امام(ره) زودتر از بقیه برمیگشت تا برای همراهان خود صبحانه آماده کند و میگفت: ثواب پذیرایی از زائر امام رضا(ع) کمتر از زیارت نیست. حتماً حضرت امام(ره) معتقد بودند در برخی شرایط ثوابش بالاتر هم است، که از آن صرفنظر میفرمودند.
• بعضیها در ماه محرم با خدمت کردن به عزاداران اباعبدالله(ع) در واقع با امام حسین(ع) عشقبازی میکنند و خدا میداند که اینکار چقدر نورانیت به انسان میدهد. اگر این دستگاه اباعبدالله(ع) را درست بشناسید خواهید فهمید که چرا حضرت امام(ره) به شهید بابایی فرمود: «اگر به هیأت میروی و میخواهی استکانهای هیات را بشویی، دو تا استکان هم از طرف من بشوی!» از خدا بخواهید کاری کند که هیاتی بشوید، دنبالش باشید برای عزاداران حسین(ع) خدمتی انجام دهید؛ انشاء الله راهش باز میشود.
• اگر خواستید مناجات کنید، نگویید «حسین جان! ای کاش تیرهایی که به تو میزدند به من میخورد»، بگویید: ای کاش تیرهایی که به خیمههای تو میزدند به من میخورد! کاش تیرهایی که به یاران تو میزدند به من میخورد! این نشانۀ ادب و احترام برای امام حسین(ع) است.