شعر/ دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
ديدهها گريان شده، سيد مظلوم منتظر هر عاشقي، در رهت مغموم
به انتظارت شهدا بر خاك و خون مانده تا بجا آري نماز، اي عالم معلوم
خطبه های جمعه را دیگر نمی خواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
اي تو پيوستي به يارِ غرق در خونت مدني شهيد محراب يار گلگونت
از غم هجر تو اي صد پاره ی ايمان ديدهها لبريز خون، سينه محزون ست
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
اي عصاي دست رهبر، مرد با تقوا سنگرت خالي نماند اي شهيد ما
اي به محراب مرد عابد ياور رهبر كشته ی راه حقيقت زاده ی زهرا
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
نعش صد پاره ی او، در كجا جويم اين گل پر پر حق را به كجا بويم
اي فغان از اينهمه نا مردمي اي داد وصلهاي از جامهاش نيست تا كشم رویم
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
در غمت بر سر زنم اي لاله ايمان امت خون در نگاه با سينه نالان
گر شدي صد چاک ز دست كفر و كين آخر خون ببارد بر رهت اين امت قرآن
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
بر پيامي بر شهيدان از ديار ما گو به سنگر ماندهايم اندر رهت جانا
گر كه رگ هايم كشند از جسم خونبارم سرنتابم از خميني روح با تقوا
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
اي بهشتي بر تو مظلومي دگر آمد سيدی غلطيده خون بي دست و سر آمد
كشته ی دست منافق لاله گون پيكر بي كفن صد پاره و خونين جگر آمد
خطبههاي جمعه را ديگر نميخواند
ديدهها بارد سينهها نالد دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
دستغيب صد پاره شد ديگر نميآيد
شاعر:عبدالرضا حیاتی