من انقلابیام... من با «خدا» و «ناخدای با خدای کشتی انقلاب» بستهام نه با «کدخدا»...
سپاس..سپاس که ما را مسلمان آفرید و نعمت حیات بخشید در عصر جمهوری اسلامی، زیر سایه ولایت... به حب امامت...
من امام ندیدهام!
من 15 خرداد 42 ندیدهام!
اما شنیدهام که: «سربازان من اکنون در گهوارهها خفتهاند...»
من 22بهمن 57 ندیدهام!
اما شنیدهام که: «انقلاب ما انفجار نور بود...»
من 13 آبان 58 ندیدهام!
اما شنیدهام که : «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود...»
من 5 اردیبهشت 59 ندیدهام!
اما شنیدهام که : «این شنها لشکر خدا بود...»
من 3 خرداد 61 ندیدهام!
اما شنیدهام که: «خرمشهر را خدا آزاد کرد...»
من 14 خرداد 68 ندیدهام!
من چشم که باز کردهام، امام را ندیدهام...
شنیده ام صدای لرزان «حیاتی» را که انالله و انا الیه راجعون... اما ندیدهام امام را
من جنگ ندیدهام... صدای آژیر خطر نشنیدهام، به پناهگاه نرفتهام
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلیها کمتر است!
من اولین بار نام امام را «امام» نگذاشتهام...
من چشم که باز کردهام به جای جماران و روح خدا، حسینیهای دیدهام با نام خمینی... به جای روح خدا، سید علی را دیدهام...
حضرت ماه را... او که یک «آه» بیشتر از خمینی دارد...
من بزرگتر شدهام و او موی سپید کرده...
سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلیها کمتر است اما افتخارم این است که سن و سالم برابری میکند با سالهای ولایت جانشین خلف پیر جماران...
من امام را دیدهام در تمام این سالها...امام را در حسینیه امام خمینی دیدهام
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلیها کمتر است!
اما «یک شبه انقلابی» نشدهام... من در 22 بهمن ها قد کشیده ام!
من جنگ تحمیلی ندیدهام و تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیدهام
من چمران و همت و باکری و خرازی ندیدهام... اما هنوز هم روز ترور صیاد را یادم هست
من تا دلتان بخواهد تزویر دیدهام و فتنه
تا دلتان بخواهد تهدید دیدهام و تحریم...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلیها کمتر است!
اما...
من انقلابیام...
من در 22 بهمنها قد کشیدهام...
من 23 تیر 78 دیدهام
من 9 دی 88 دیدهام
من مشارکت 40 میلیونی 88 را دیدهام و دهن کجی به قانون را...
من با حساب همانها که سابقه مبارزاتیشان از سن و سال من بیشتر است رأی به بیقانونی دادهام...
من فقط یک بیسوادم که هر سال 22 بهمن قرار نانوشتهای دارم با روح خدا و خلف صالحش...
من انقلابیام... من با «خدا» و «ناخدای با خدای کشتی انقلاب» بستهام نه با «کدخدا»...
من چشمان معصوم علیرضا را به یک مشت دلار نمیفروشم...
من افراطیام!
یک افراطی امام ندیده!
من خاطره از امام ندارم...
من خیلی بیشتر از تعداد سالهای عمرم تهدید شنیدهام که گزینهها روی میز است...
اما شنیدهام از همان امامی که ندیدهام!
«آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»
من ایمان دارم که کلیدهای آسمانها و زمین از آن خداست...
همان خدای ملیک مقتدر...