ماجرای سیلی که حاج احمد به کومله زد!!
چه مردهایی در جبهه غرب و شمال غرب کشور مقاومت کردند و هنوز قدمگاه این مردان مرد، شهادت بر حماسههایی میدهد که آفریدند و آرامش را به مردم منطقه بخشیدند. در سالروز دفع حملات تیپ 16 سپاه یکم عراق در محور مرزی مریوان ـ پنجوین توسط رزمندگان اسلام در سال 1360، «گمشدهای در افق» مقاومت «حاج احمد متوسلیان» در مقابل یک کومله را روایت میکند.
به گزارش شیرازه به نقل از تاشهدا، بعد از فتح مریوان، حاج احمد متوسلیان به اتفاق نیروهایش کار شناسایی
و دستگیری افراد ضد انقلاب را در سطح شهر شروع کردند. در یکی از همان
روزها که سوار بر جیپ داشتند از خیابان میگذشتند، حاج احمد با دست روی کتف
راننده جیب زد و بدون اینکه به او نگاه کند پرسید: «این یارو کیه؟». همان
طور که راننده از سرعت ماشین میکاست، به جایی که او اشاره کرده بود، نگاه
انداخت.
یک آدم سبیل کلفت قلچماق در لباس کردی بود که فانسقهای را هم دور به کمر بسته بود؛ راننده گفت: «نمیشناسمش». حاج احمد گفت: «بزن کنار ببینم این آدم چه کاره است».
راننده به سرعت روی ترمز زد؛ ماشین هنوز نایستاده بود که پایین پرید و به طرف آن مرد رفت؛ حاج احمد با آن قد و قواره رشید در برابر آن کُرد سبیل کلفت درست مثل نوجوان ریزنقشی بود در کنار یک کُشتیگیر سنگین وزن!
حاجاحمد با لحن قرص و محکم پرسید: «ببینم تو کی هستی و چیکارهای؟» مرد کُرد همان طور که با گوشه سبیلش بازی میکرد، نگاه تمسخرآمیزی به حاج احمد انداخت و با بیخیالی گفت: «ما کومله هستیم».
هنوز جمله مرد تمام نشده بود که حاج احمد سیلی محکمی به صورتش زد و او را در جا نقش زمین کرد؛ مرد کُرد که به زمین افتاد، حاج احمد با چشمانی غضبناک بالای سرش ایستاد و با صدای بلند گفت: «بیایید این را بندازید عقب ماشین تا تکلیفش را روشن کنم. میگوید، من کوملهام!».
حاج احمد نگاه به آدمهایی که اطرافش جمع شده بودند، انداخت و طوری که همه بشنوند، گفت: «ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم آن هم جمهوری اسلامی است والسلام».
یک آدم سبیل کلفت قلچماق در لباس کردی بود که فانسقهای را هم دور به کمر بسته بود؛ راننده گفت: «نمیشناسمش». حاج احمد گفت: «بزن کنار ببینم این آدم چه کاره است».
راننده به سرعت روی ترمز زد؛ ماشین هنوز نایستاده بود که پایین پرید و به طرف آن مرد رفت؛ حاج احمد با آن قد و قواره رشید در برابر آن کُرد سبیل کلفت درست مثل نوجوان ریزنقشی بود در کنار یک کُشتیگیر سنگین وزن!
حاجاحمد با لحن قرص و محکم پرسید: «ببینم تو کی هستی و چیکارهای؟» مرد کُرد همان طور که با گوشه سبیلش بازی میکرد، نگاه تمسخرآمیزی به حاج احمد انداخت و با بیخیالی گفت: «ما کومله هستیم».
هنوز جمله مرد تمام نشده بود که حاج احمد سیلی محکمی به صورتش زد و او را در جا نقش زمین کرد؛ مرد کُرد که به زمین افتاد، حاج احمد با چشمانی غضبناک بالای سرش ایستاد و با صدای بلند گفت: «بیایید این را بندازید عقب ماشین تا تکلیفش را روشن کنم. میگوید، من کوملهام!».
حاج احمد نگاه به آدمهایی که اطرافش جمع شده بودند، انداخت و طوری که همه بشنوند، گفت: «ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم آن هم جمهوری اسلامی است والسلام».
نظرات بینندگان