چرا گل آقا حاضر نشد کاریکاتور روحانیون را منتشر کند؟
من تحت هیچ شرایطی، کاریکاتور روحانیون را چاپ نمیکنم. این را، توهین به لباسی میدانم که جنبه تقدس دارد. ممکن است بگویید که در هر لباس، آدمهای بد هم هستند. بله، هستند اما آنها دیگر روحانی نیستند.
به گزارش شیرازه به نقل از مشرق، "در سالهای بعد از پیروزی انقلاب
بهخاطر شروع جنگ و مسائلی از این دست طنزپردازان بیشتر سعی میكردند به
مسائل غیر سیاسی بپردازند و مردم به دلیل دغدغههای معیشتی حوصله طنز
خواندن نداشتند و كسی هم جرأت نزدیك شدن به طنز سیاسی را نداشت. در این
دوره بروز و ظهور قلمی به اسم گلآقا بین مردم شادمانی زیادی را ایجاد كرد؛
زیرا آنها شاهد نوعی نگارش طنز بودند كه تا حالا تجربه نكرده بودند؛ آن هم
طنزهای بسیار محكم سیاسی با رویكردی عامهفهم و پر گوشه و كنایه كه با
روحیه هر ایرانی موافق بود."
چندخط بالا را ابوالفضل زرویی نصرآباد در رسای پیرمرد طناز ایران نوشت. مردی که احترام و اعتبار شوخی هایش برای همیشه در تاریخ فرهنگی ایران جاودان شد.
کیومرث صابری فومنی معروف به (گلآقا) ادیب و طنزپرداز معاصر، هفت شهریور 1320، در گیلان به دنیا آمد. پدرش که کارمند دونپایه وزارت دارایی و اصلاً اهل رشت بود، در سال 1317 به اداره دارایی صومعهسرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارایی فومن انتقال یافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.
خانواده او بسیار فقیر بودند. مادر صابری فرزند یک روحانی از سادات ترک و مورد احترام مردم بود اما این احترام که سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوی داشت و آنها همچنان در فقر و ناداری به سرمیبردند. مادر صابری که از معدود زنان باسواد شهر بود، در مکتبخانه قرآن تدریس میکرد و اینکه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تکافوی زندگیشان را نمیداد. پس، برادرش که در آن زمان 15 ساله بود، تحصیل را رها کرد تا با کار خود، به معیشت خانواده کمک کند.
صابری تحصیلات دبستانی خود را در شهر فومن گذراند و پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به شاگردی در یک مغازة خیاطی پرداخت ولی در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد. در شانزده سالگی (1336) در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک نفر را میپذیرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ که شبانهروزی هم بود ـ تحصیل کرد و پس از قبولی در امتحانات، در سن هجده سالگی (1338) به عنوان معلم یک دبستان روستایی، به «کَسما» از توابع صومعهسرا رفت و یک سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (1339) به دهی به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزدیکی فومن منتقل شد. او مدت یک سال، مدرسة چهار کلاسة آنجا را به تنهایی اداره میکرد.
«يادم است يك زماني امام شطرنج را آزاد كرده بودند. روزنامهها نوشتند كه حضرت امام فتواشان راجع به شطرنج و موسيقي و ... آمد. من دو كلمه حرف حساب را با فاكس ميفرستادم اطلاعات. آن زمان يك چيزي نوشتم كه فقط هم به بيت رفت و فقط هم پيش سيد احمد رفت زير دست امام آمد و آن اين بود كه حضرت امام كه قبلا ماهي اوزون برون را آزاد كرده بودند و بعدا شطرنج را آزاد كرده بودند و راجع به موسيقي هم اين را گفتند و خدا ايشان را زنده نگه داشته باشد همان اصطلاحي كه خود مردم گفتند كه خدا ايشان را طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد كه به تدريج كم كم بقيه چيزها را هم آزاد بكنند تا ما در آخر عمري يك كيفي كرده باشيم، «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار».
آقا سيد احمد به آقاي دعايي گفته بودند كه آقا اين فاكس ما خراب شده، ايشان فرستاده بودند كه آن دستگاه فاكس را درست كنند گفته بود فاكس درست شد، حالا شما يك متني فاكس كنيد كه دعايي اين دو كلمه حرف حساب را فاكس كرده بود. سيد احمد هم بلافاصله خدمت حضرت امام برده بود كه امام خنديده بودند. منتها همان يك نسخه بود و ما جز به محارم، ديگر به كسي نگفتيم.»
فومنی در بیست سالگی (1340) در رشته ادبی، به طور متفرقه امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و همزمان با تدریس در دبستان و دبیرستان، به تحصیل پرداخت. او جز چند ماهی در سال اول تحصیل که با دستگیری او در تظاهرات سیاسی دانشگاه تهران مقارن بود، در کلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه میرفت. با این حال پس از چهار سال (1344) توانست لیسانس حقوق سیاسی خود را از دانشکده مذکور، دریافت دارد و این در شرایطی بود که در سال 1341 پس از یک دوره برکناری از کار معلمی، مجدداً و پس از محاکمة اداری، به کار معلمی برگشت و در دبستانی در شهرستان فومن به تدریس پرداخت. او هر ماه یک بار به مدت دو روز به دانشکده میآمد تا جزوههای درسی را از دانشجویان دیگر بگیرد و از روی آن نسخه بردارد.
صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی هنگامیکه کلاس هشتم دبیرستان بود، برای درج در روزنامه دیواری مدرسهشان سرود که یک غزل هشت بیتی با عنوان یتیم بود. علت این نامگذاری کاملاً مشخص بود. او میگفت: «از چهارده سالگی تا شانزده سالگی جمعاً نه شعر سرودم که تمام آنها یا عنوان یتیم داشت یا درباره یتیم بود!»
صابری در اولین سال تحصیل در دانشکده (1340) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و مضروب و دستگیر شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسیب دیده بود. او شعری به طنز و سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی» برای توفیق ارسال کرد.
پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، صابری به طنزنویسی کشیده شد. او تا سال 1345 گهگاه اشعاری برای توفیق میفرستاد. پس از تعطیلی توفیق، صابری به تدریس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدی میسرود که جز به ندرت، چاپ نمیکرد. او بعدها مجموعة اشعار جدیاش را از بین برد چراکه معتقد بود شاعر متوسطی است. او متوسط بودن را دوست نداشت.
پس از انقلاب در زمان نخستوزیری شهید رجایی به مقام مشاورت فرهنگی و مطبوعاتی نخستوزیر منصوب شد. در زمان ریاستجمهوری شهید رجایی به مشاورت فرهنگی رئیسجمهور رسید و تا زمان شهادت رجایی در این سمت باقی بود و هنگام ریاستجمهوری آیتالله خامنهای در همان سمت ابقا شد.
مشاغلی که صابری از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:
ـ عضو هیأت مؤسس انجمن موسیقی
ـ مشاور وزیر مسکن و شهرسازی
ـ مدیرکلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفهای وزارت آموزش و پرورش (1358 تا 1359)
ـ تدریس در کلاسهای حضوری دانشکدة مکاتبهای
ـ تدریس در دانشکدة روابط بینالملل
ـ تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی
ـ همکاری با معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سمت مشاور افتخاری (1363 تا 1369)
ـ عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی در کمیتة نامگذاری
ـ عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد (دهلی نو 1361)
مشاغل سیاسی نمیتوانست صابری را ارضاء کند، به همین علت به تدریج از مشاغل سیاسی کناره گرفت و بُعد فرهنگی کار خود را وسعت بخشید. او که مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی را برعهده داشت، گهگاه مطالبی برای روزنامه اطلاعات مینوشت. سفرنامه شوروی او که بعداً با عنوان «دیدار از شوروی» به صورت کتاب منتشر شد، از این دست مطالب بود.
او مدتها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت. اولین دو کلمه حرف حساب گلآقا، بیست و سوم دی ماه 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. طنز سیاسی که تقریباً از سال 1359 به این سو تعطیل شده بود، با شکلگیری این ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازهای گرفت.
با گذشت مدت زمانی کوتاه از آغاز انتشار «دو کلمه حرف حساب»، صابری به عنوان مهمترین منتقد حکومت در داخل کشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابری در بیان واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، موجب شده بود که او را سوپاپ دولت قلمداد کنند، ولی صابری بدون توجه به نظرات دلسردکنندهای که برخی عنوان میکردند، به کار خود ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی، توانست توجه بسیاری از مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانههای داخلی و خارجی را به خود جلب کند. استاد محمدعلی جمالزاده از اولین کسانی بود که با ارسال چندین نامه، صابری را به ادامه راه تشویق کرد و طنز صابری را ستود.
صابری با اینکه مقام بالایی در نظام سیاسی احراز کرده بود، کار طنز سیاسی را بیشتر جدی گرفت و بدون اعتنا به سختیهای کار، به راه خود ادامه داد.پس از گذشت نزدیک به شش سال از انتشار اولین دو کلمه حرف حساب، صابری که پیش از آن تقاضای انتشار یک هفتهنامه جدی به نام «فصل جدید» کرده و امتیازش را نیز گرفته بود، به دلایلی از انتشار آن منصرف شد و تقاضای امتیاز هفتهنامه طنز با نام «گلآقا» را کرد و توانست در آبان ماه 1369 اولین شماره هفتهنامه گلآقا را منتشر کند. استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. تمامی نسخههای اولین شماره هفتهنامه گلآقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نیمساعت به فروش رفت (شمارههای سال اول گلآقا بعداً در تیراژ وسیع تجدید چاپ شد).
صابری بعد از آن، امتیاز انتشار دو نشریه دیگر را هم گرفت. انتشار اولین شماره ماهنامه گلآقا در مردادماه 1370 و همچنین انتشار اولین سالنامه گلآقا در اواخر همان سال، نشان داد که صابری با چنتهای پُر، پا به عرصه طنز کشور گذاشته است و مردم ایران نیز با استقبال کمنظیر خود، مشوق او در این راه شدند.
نشریات گلآقا که از هر قشری خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً «مردمی»اند، اما در عرصه طنز ـ به عنوان شاخهای از ادبیات فارسی ـ جایگاه والایی دارند و مورد پسند و تأیید صاحبنظران و اهل تحقیقاند. به عنوان مثال: در اولین نمایشگاه مطبوعات که در اردیبهشت 1371 که همزمان و پیوسته با «چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران» برگزار شد، گلآقا از میان تمامی نشریات کشور، حائز مقام اول شد و به دریافت جایزه اول نمایشگاه مطبوعات (لوح بلورین و تقدیرنامه) مفتخر گردید. در دومین نمایشگاه مطبوعات (اردیبهشت 1372) نیز جایزه دوم نمایشگاه را از بین تمام نشریات کشور نصیب خود کرد.
در اردیبهشت 1373 در سومین نمایشگاه و اولین جشنواره مطبوعات، مقام اول و جایزه اول جشنواره مطبوعات کشور (لوح زرین) به گلآقا اهدا شد و کمیته آیین نگارش اولین جشنواره مطبوعات، متشکل از اعضای گروه نگارش فرهنگستان ایران، گلآقا را به عنوان نشریه برتر در زمینه درستنویسی و حراست از حریم زبان و ادب فارسی تأیید و برای احراز مقام اول به هیأتداوران جشنواره مطبوعات معرفی کرد.
مشکلات انتشار هفتهنامه، ماهنامه، سالنامه و کتابهای گلآقا، از فعالیت صابری در اطلاعات کاست و نهایتاً در سال 1372و پس از نُه سال به تعطیلی موقت ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات انجامید.
آشنایی علمی و توأم کیومرث صابری با سیاست و ادبیات، موجب شد که نوشتههای او، هم از حیث قالب و هم از حیث محتوا، غنی و درخور تأمل باشد. او نویسندهای فرمگرا و در نظیرهسازی از منابع غنی ادبیات فارسی، فوقالعاده توانا بود. شیوه نگارش صابری، سهل و ممتنع و غیرقابل تقلید بود.
صابری در سال 1345 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. پسرش آرش در سال 1364، بر اثر یک سانحه اتومبیل درگذشت. درگذشت او که سال دوم دانشگاه را میگذراند، بر قلب صابری داغی جانکاه گذاشت، اما باعث نشد که او از هدفش که شادیآفرینی و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.
کیومرث صابری توانست با سرمایهگذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند. او بیشک تأثیرگذارترین طنزنویس کشور بر دیدگاههای طنز است.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
خدا را شکر که این طنز شیرین و پُرمغز، به دورهی جلد شدهی یکساله رسید و آزمونی از یک اقدام موفق در یک خلأ فرهنگی و هنری را در برابر چشم همهی کسانی که برای شروع کارهای لازم، تردیدها را بر تصمیمها غلبه میدهند، گذاشت. ادعا نمیکنم که کار شما کامل و بیعیب است؛ اما با ملاحظهی اجمالی شمارههای «گلآقا»، امید هرچه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم.
طنز صادق و دلسوزانه باید همهی نقاط معیوب، بخصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهروست که همهی ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعهی دشمن، چه وسیلهیی از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر؟
انشاءالله شما و همکارانتان موفق باشید.
سيّد علی خامنهای
۱۳۷۰/۴/۲۷
طنز گلآقایی، آمیزهای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادیآفرینی. شخصیت گلآقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود.
«شاغلام» ـ آبدارچی گلآقا ـ نماینده قشر عامی و آسیبپذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاستهای داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال میبرد و عجیب است که همیشه توی خال میزد! گلآقا «تجاهل» میکرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گلآقا قرار میگرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و... از بلاهایی است که گلآقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام میآورد.
ممصادق نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گلآقا نامه مینوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گلآقا «رهنمود» میخواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد میکرد.
«مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاهنمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجلة گلآقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کمرنگ شد و به تدریج حذف گردید.
«غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گلآقا» میشد یا خودش چیزهایی مینوشت ولی این کاره نبود!
صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان میکرد.
شخصیت جدی و معنوی کیومرث صابری، به مراتب از شخصیت طنز او والاتر و درخور ستایشتر بود. کمکهای او به مطبوعات، مدارس، افراد بیبضاعت، آسایشگاههای معلولین و سالمندان، بیماران کلیوی و تالاسمی، آوارگان عراقی، ستمدیدگان بوسنی و هرزگوین و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.
آثاری که تابهحال از صابری منتشر شده، عبارتند از:
1ـ برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر (1357)
2ـ تحلیل داستان ضحاک و کاوه آهنگر
3ـ مکاتبات شهید رجایی و بنیصدر
4ـ اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران
5ـ دیدار از شوروی
6ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد اول)
7ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد دوم)
8ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد سوم)
9ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد چهارم)
صابری در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفتهنامه گلآقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وی که علت این توقف ناگهانی را دلایل شخصی ذکر کرد، تا آخرین لحظه روزه سکوت خود را در اینباره نگشود. گلآقای ملت ایران سرانجام در صبح روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه 1383 پس از طی یک دوره بیماری به ملکوت اعلی پیوست.
*برخوردتان با خوانندگانتان چگونه است؟ پیرمردها؟ بچهها؟ مسئولان کشور؟ و...
من حدود 50 کیلو نامه از مردم دارم (فقط کسانی که از طریق روزنامه اطلاعات به من نامه نوشتهاند.) در این چند ماهه انتشار مجله گلآقا، نامههای خوانندگان به قدری زیاد است که ما برای نگهداری آنها، با مشکل مواجه شدهایم. من واقعاً شرمنده کرامت و محبت این مردمم. گاه با خود میگویم: خدایا! من بنده ناچیز توام. مرا از شر شیطان نفس حفظ کن. این را وقتی میگویم که یک نامه دلگرمکننده از خوانندهای، تکانم میدهد. با خود میگویم: آهای... گلآقا! سقوط، پله به پله است. ناگهان آدم به قعر سقوط نمیکند. کمکم و قدم به قدم سقوط میکند. در همین قدم اول، مواظب خودت باش. اینها را وقتی میگویم که از قلمم، تعریف میکنند.
*روحانیت بخشی از حکومت است و شما از حکومت انتقاد میکنید و حکومت با لایهای از تقدس و اطلاق پوشانده شده است و طنز با تقدس ناسازگار است، با روحانیت چگونه برخورد میکنید؟ مثلاً در نوشته و یا در کاریکاتور.
بحث ظریفی را مطرح کردهاید. من تحت هیچ شرایطی، کاریکاتور روحانیون را چاپ نمیکنم. این را، توهین به لباسی میدانم که جنبه تقدس دارد. ممکن است بگویید که در هر لباس، آدمهای بد هم هستند. بله، هستند اما آنها دیگر روحانی نیستند. انسان بدی هستند که آن لباس را به خودشان بستهاند. من چه حقی دارم که کلیت چیزی را که در اذهان مردم مقدس است و تقدس آن هم به نفع جامعه است، زیر سؤال ببرم؟ بحث ترس نیست. موضوع، برای من جنبه اعتقادی دارد. من از بچگی، به هر روحانی گفتهام «آقا»، این به نفع ماست که آنها «آقا» بمانند. بنابراین اگر یک روحانی، خودش هم کاریکاتور خودش را بکشد و به من بدهد، چاپش نمیکنم. بلکه کسی در لباس روحانی باشد که نداند دارد ضربه میزند. من که میدانم، چرا باید این کار را بکنم؟ بدون تعارف، حتی اگر آقای هاشمی به من دستور بدهد که کاریکاتورش را بکشم، من این کار را نخواهم کرد. نفرمایید کاسه داغتر از آش شدهام. نه. من این کار را زیانبار و خطرناک میدانم و این کار را نخواهم کرد. اما آیا مطلبی به طنز درباره گفتهها و تصمیماتشان نخوام نوشت؟ شعرشان را نخواهم سرود؟ نخیر... من این کار را کردهام و از این به بعد هم خواهم کرد. آن روحانی که وزیر میشود، وکیل میشود، از عیب مبری نیست. نقطه ضعف دارد، ممکن است در تصمیم یا در اجرای طرحی، اشتباه هم بکند. من خائنام اگر از روحانیون که عهدهدار مشاغلاند، انتقاد نکنم اما کسی را به باد استهزا نمیگیرم. من به «طنز» معتقدم و آن را با «فکاهه» مخلوط نخواهم کرد. شخصیت هر انسانی، محترم است.
کاریکاتور هم یک هنر است و هیچ جنبه تمسخر و دستانداختن ندارد. کشیدن کاریکاتور یک انسان، اهانت به او نیست اما هر جامعهای، برای خود سنت و عقیدهای دارد که محترم است، من علاوه بر این که شخصاً نمیخواهم لباس روحانیت را وارد قلمرو کاریکاتور بکنم، یا به زبان دیگر، نمیخواهم هنر کاریکاتور را وارد حریم روحانیت کنم، به سنت جامعه و اعتقاد مردم هم احترام میگذارم. گاهی خوانندگان مجله گلآقا، نامه مینویسند که چرا کاریکاتور روحانیون را نمیکشید و میپرسند: آیا میترسید؟ مسئله، فقط ترس نیست. «احترام گذاشتن به چیزی که در نزد اکثریت مردم محترم است»، هم هست. به هر حال خوب، یا بد، درست یا نادرست مفید یا مضر، هر طور حساب کنید، من این کار را نخواهم کرد.
**و اما دو کلمه حرف حساب
طنز فومني عاري از كينه، نفرت و تهمت و همراه با مهرباني بود كه قصد ترميم داشت. پايبندي به اخلاقيات در كلام و نوشتار از خصوصيات بارز گلآقا محسوب ميشود .او كه از زمانهاي پيش از انقلاب با مسؤولان بعدي نظام دوستي داشت، زماني گفته بود "من در مقام يك طنزنويس به اصطلاح بچههاي جبهه «تخريبچي» هستم، اما در اين تخريب هم قصد حمايت و تأييد خوبيها را دارم." گل آقا بيش از همه طنز خود را متوجه رفتارهاي سياسي كرده بود، بيخردي و ناكارآمدي مهمترين موضوع طنز گلآقايي بود. گلآقا شيوههاي حكومتي را نقد مي كرد و رد پاي دهخدا در نوشتههاي اين طنزنويس مشهود بود. صابري با شخصيتهاي شناختهشدهاش مانند شاغلام، غضنفر، ممصادق، كمينه عيال ممصادق و گلآقا همه آنچه ميخواست بگويد از زبان اين شخصيتها ميگفت.
شاغلام نماينده مردم ساده و البته اندكي تيزهوش ، غضنفر شخصيتي بود كمي قلدر و زورگو و ممصادق نماينده مردمان فقير و بيچاره و عيال ممصادق نماينده زنان بودند. نوشتههاي گلآقا از اواخر سال ١٣٦٢ آغاز شد و تا ١٠ سال تقريبا هر روز به چاپ ميرسيد. از جواد مجابي نقل قول شده است، "طنزنويس براي اين نمي نويسد كه بخنداند، او مينويسد براي آنكه خندهاش گرفته است. موقعيتها چندان مضحك و عجيباند كه نميتوان مدتي مديد جدي ماند"؛ گلآقا درست زماني منتشر شد كه زمان جدي ماندن و خود را از سر غفلت به جديت زدن سر آمده بود.
چندخط بالا را ابوالفضل زرویی نصرآباد در رسای پیرمرد طناز ایران نوشت. مردی که احترام و اعتبار شوخی هایش برای همیشه در تاریخ فرهنگی ایران جاودان شد.
کیومرث صابری فومنی معروف به (گلآقا) ادیب و طنزپرداز معاصر، هفت شهریور 1320، در گیلان به دنیا آمد. پدرش که کارمند دونپایه وزارت دارایی و اصلاً اهل رشت بود، در سال 1317 به اداره دارایی صومعهسرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارایی فومن انتقال یافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.
خانواده او بسیار فقیر بودند. مادر صابری فرزند یک روحانی از سادات ترک و مورد احترام مردم بود اما این احترام که سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوی داشت و آنها همچنان در فقر و ناداری به سرمیبردند. مادر صابری که از معدود زنان باسواد شهر بود، در مکتبخانه قرآن تدریس میکرد و اینکه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تکافوی زندگیشان را نمیداد. پس، برادرش که در آن زمان 15 ساله بود، تحصیل را رها کرد تا با کار خود، به معیشت خانواده کمک کند.
صابری تحصیلات دبستانی خود را در شهر فومن گذراند و پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به شاگردی در یک مغازة خیاطی پرداخت ولی در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد. در شانزده سالگی (1336) در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک نفر را میپذیرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ که شبانهروزی هم بود ـ تحصیل کرد و پس از قبولی در امتحانات، در سن هجده سالگی (1338) به عنوان معلم یک دبستان روستایی، به «کَسما» از توابع صومعهسرا رفت و یک سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (1339) به دهی به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزدیکی فومن منتقل شد. او مدت یک سال، مدرسة چهار کلاسة آنجا را به تنهایی اداره میکرد.
طنز منتشر نشده «گلآقا» كه امام را خنداند
«يادم است يك زماني امام شطرنج را آزاد كرده بودند. روزنامهها نوشتند كه حضرت امام فتواشان راجع به شطرنج و موسيقي و ... آمد. من دو كلمه حرف حساب را با فاكس ميفرستادم اطلاعات. آن زمان يك چيزي نوشتم كه فقط هم به بيت رفت و فقط هم پيش سيد احمد رفت زير دست امام آمد و آن اين بود كه حضرت امام كه قبلا ماهي اوزون برون را آزاد كرده بودند و بعدا شطرنج را آزاد كرده بودند و راجع به موسيقي هم اين را گفتند و خدا ايشان را زنده نگه داشته باشد همان اصطلاحي كه خود مردم گفتند كه خدا ايشان را طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد كه به تدريج كم كم بقيه چيزها را هم آزاد بكنند تا ما در آخر عمري يك كيفي كرده باشيم، «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار».
آقا سيد احمد به آقاي دعايي گفته بودند كه آقا اين فاكس ما خراب شده، ايشان فرستاده بودند كه آن دستگاه فاكس را درست كنند گفته بود فاكس درست شد، حالا شما يك متني فاكس كنيد كه دعايي اين دو كلمه حرف حساب را فاكس كرده بود. سيد احمد هم بلافاصله خدمت حضرت امام برده بود كه امام خنديده بودند. منتها همان يك نسخه بود و ما جز به محارم، ديگر به كسي نگفتيم.»
فومنی در بیست سالگی (1340) در رشته ادبی، به طور متفرقه امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و همزمان با تدریس در دبستان و دبیرستان، به تحصیل پرداخت. او جز چند ماهی در سال اول تحصیل که با دستگیری او در تظاهرات سیاسی دانشگاه تهران مقارن بود، در کلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه میرفت. با این حال پس از چهار سال (1344) توانست لیسانس حقوق سیاسی خود را از دانشکده مذکور، دریافت دارد و این در شرایطی بود که در سال 1341 پس از یک دوره برکناری از کار معلمی، مجدداً و پس از محاکمة اداری، به کار معلمی برگشت و در دبستانی در شهرستان فومن به تدریس پرداخت. او هر ماه یک بار به مدت دو روز به دانشکده میآمد تا جزوههای درسی را از دانشجویان دیگر بگیرد و از روی آن نسخه بردارد.
صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی هنگامیکه کلاس هشتم دبیرستان بود، برای درج در روزنامه دیواری مدرسهشان سرود که یک غزل هشت بیتی با عنوان یتیم بود. علت این نامگذاری کاملاً مشخص بود. او میگفت: «از چهارده سالگی تا شانزده سالگی جمعاً نه شعر سرودم که تمام آنها یا عنوان یتیم داشت یا درباره یتیم بود!»
صابری در اولین سال تحصیل در دانشکده (1340) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و مضروب و دستگیر شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسیب دیده بود. او شعری به طنز و سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی» برای توفیق ارسال کرد.
پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، صابری به طنزنویسی کشیده شد. او تا سال 1345 گهگاه اشعاری برای توفیق میفرستاد. پس از تعطیلی توفیق، صابری به تدریس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدی میسرود که جز به ندرت، چاپ نمیکرد. او بعدها مجموعة اشعار جدیاش را از بین برد چراکه معتقد بود شاعر متوسطی است. او متوسط بودن را دوست نداشت.
پس از انقلاب در زمان نخستوزیری شهید رجایی به مقام مشاورت فرهنگی و مطبوعاتی نخستوزیر منصوب شد. در زمان ریاستجمهوری شهید رجایی به مشاورت فرهنگی رئیسجمهور رسید و تا زمان شهادت رجایی در این سمت باقی بود و هنگام ریاستجمهوری آیتالله خامنهای در همان سمت ابقا شد.
مشاغلی که صابری از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:
ـ عضو هیأت مؤسس انجمن موسیقی
ـ مشاور وزیر مسکن و شهرسازی
ـ مدیرکلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفهای وزارت آموزش و پرورش (1358 تا 1359)
ـ تدریس در کلاسهای حضوری دانشکدة مکاتبهای
ـ تدریس در دانشکدة روابط بینالملل
ـ تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی
ـ همکاری با معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سمت مشاور افتخاری (1363 تا 1369)
ـ عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی در کمیتة نامگذاری
ـ عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد (دهلی نو 1361)
مشاغل سیاسی نمیتوانست صابری را ارضاء کند، به همین علت به تدریج از مشاغل سیاسی کناره گرفت و بُعد فرهنگی کار خود را وسعت بخشید. او که مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی را برعهده داشت، گهگاه مطالبی برای روزنامه اطلاعات مینوشت. سفرنامه شوروی او که بعداً با عنوان «دیدار از شوروی» به صورت کتاب منتشر شد، از این دست مطالب بود.
او مدتها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت. اولین دو کلمه حرف حساب گلآقا، بیست و سوم دی ماه 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. طنز سیاسی که تقریباً از سال 1359 به این سو تعطیل شده بود، با شکلگیری این ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازهای گرفت.
با گذشت مدت زمانی کوتاه از آغاز انتشار «دو کلمه حرف حساب»، صابری به عنوان مهمترین منتقد حکومت در داخل کشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابری در بیان واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، موجب شده بود که او را سوپاپ دولت قلمداد کنند، ولی صابری بدون توجه به نظرات دلسردکنندهای که برخی عنوان میکردند، به کار خود ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی، توانست توجه بسیاری از مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانههای داخلی و خارجی را به خود جلب کند. استاد محمدعلی جمالزاده از اولین کسانی بود که با ارسال چندین نامه، صابری را به ادامه راه تشویق کرد و طنز صابری را ستود.
صابری با اینکه مقام بالایی در نظام سیاسی احراز کرده بود، کار طنز سیاسی را بیشتر جدی گرفت و بدون اعتنا به سختیهای کار، به راه خود ادامه داد.پس از گذشت نزدیک به شش سال از انتشار اولین دو کلمه حرف حساب، صابری که پیش از آن تقاضای انتشار یک هفتهنامه جدی به نام «فصل جدید» کرده و امتیازش را نیز گرفته بود، به دلایلی از انتشار آن منصرف شد و تقاضای امتیاز هفتهنامه طنز با نام «گلآقا» را کرد و توانست در آبان ماه 1369 اولین شماره هفتهنامه گلآقا را منتشر کند. استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. تمامی نسخههای اولین شماره هفتهنامه گلآقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نیمساعت به فروش رفت (شمارههای سال اول گلآقا بعداً در تیراژ وسیع تجدید چاپ شد).
صابری بعد از آن، امتیاز انتشار دو نشریه دیگر را هم گرفت. انتشار اولین شماره ماهنامه گلآقا در مردادماه 1370 و همچنین انتشار اولین سالنامه گلآقا در اواخر همان سال، نشان داد که صابری با چنتهای پُر، پا به عرصه طنز کشور گذاشته است و مردم ایران نیز با استقبال کمنظیر خود، مشوق او در این راه شدند.
نشریات گلآقا که از هر قشری خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً «مردمی»اند، اما در عرصه طنز ـ به عنوان شاخهای از ادبیات فارسی ـ جایگاه والایی دارند و مورد پسند و تأیید صاحبنظران و اهل تحقیقاند. به عنوان مثال: در اولین نمایشگاه مطبوعات که در اردیبهشت 1371 که همزمان و پیوسته با «چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران» برگزار شد، گلآقا از میان تمامی نشریات کشور، حائز مقام اول شد و به دریافت جایزه اول نمایشگاه مطبوعات (لوح بلورین و تقدیرنامه) مفتخر گردید. در دومین نمایشگاه مطبوعات (اردیبهشت 1372) نیز جایزه دوم نمایشگاه را از بین تمام نشریات کشور نصیب خود کرد.
در اردیبهشت 1373 در سومین نمایشگاه و اولین جشنواره مطبوعات، مقام اول و جایزه اول جشنواره مطبوعات کشور (لوح زرین) به گلآقا اهدا شد و کمیته آیین نگارش اولین جشنواره مطبوعات، متشکل از اعضای گروه نگارش فرهنگستان ایران، گلآقا را به عنوان نشریه برتر در زمینه درستنویسی و حراست از حریم زبان و ادب فارسی تأیید و برای احراز مقام اول به هیأتداوران جشنواره مطبوعات معرفی کرد.
مشکلات انتشار هفتهنامه، ماهنامه، سالنامه و کتابهای گلآقا، از فعالیت صابری در اطلاعات کاست و نهایتاً در سال 1372و پس از نُه سال به تعطیلی موقت ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات انجامید.
آشنایی علمی و توأم کیومرث صابری با سیاست و ادبیات، موجب شد که نوشتههای او، هم از حیث قالب و هم از حیث محتوا، غنی و درخور تأمل باشد. او نویسندهای فرمگرا و در نظیرهسازی از منابع غنی ادبیات فارسی، فوقالعاده توانا بود. شیوه نگارش صابری، سهل و ممتنع و غیرقابل تقلید بود.
صابری در سال 1345 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. پسرش آرش در سال 1364، بر اثر یک سانحه اتومبیل درگذشت. درگذشت او که سال دوم دانشگاه را میگذراند، بر قلب صابری داغی جانکاه گذاشت، اما باعث نشد که او از هدفش که شادیآفرینی و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.
کیومرث صابری توانست با سرمایهگذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند. او بیشک تأثیرگذارترین طنزنویس کشور بر دیدگاههای طنز است.
پاسخ رهبر انقلاب به نامه مدیر گل آقا
بسماللهالرّحمنالرّحیم
خدا را شکر که این طنز شیرین و پُرمغز، به دورهی جلد شدهی یکساله رسید و آزمونی از یک اقدام موفق در یک خلأ فرهنگی و هنری را در برابر چشم همهی کسانی که برای شروع کارهای لازم، تردیدها را بر تصمیمها غلبه میدهند، گذاشت. ادعا نمیکنم که کار شما کامل و بیعیب است؛ اما با ملاحظهی اجمالی شمارههای «گلآقا»، امید هرچه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم.
طنز صادق و دلسوزانه باید همهی نقاط معیوب، بخصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهروست که همهی ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعهی دشمن، چه وسیلهیی از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر؟
انشاءالله شما و همکارانتان موفق باشید.
سيّد علی خامنهای
۱۳۷۰/۴/۲۷
طنز گلآقایی، آمیزهای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادیآفرینی. شخصیت گلآقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود.
«شاغلام» ـ آبدارچی گلآقا ـ نماینده قشر عامی و آسیبپذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاستهای داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال میبرد و عجیب است که همیشه توی خال میزد! گلآقا «تجاهل» میکرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گلآقا قرار میگرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و... از بلاهایی است که گلآقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام میآورد.
ممصادق نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گلآقا نامه مینوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گلآقا «رهنمود» میخواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد میکرد.
«مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاهنمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجلة گلآقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کمرنگ شد و به تدریج حذف گردید.
«غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گلآقا» میشد یا خودش چیزهایی مینوشت ولی این کاره نبود!
صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان میکرد.
شخصیت جدی و معنوی کیومرث صابری، به مراتب از شخصیت طنز او والاتر و درخور ستایشتر بود. کمکهای او به مطبوعات، مدارس، افراد بیبضاعت، آسایشگاههای معلولین و سالمندان، بیماران کلیوی و تالاسمی، آوارگان عراقی، ستمدیدگان بوسنی و هرزگوین و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.
آثاری که تابهحال از صابری منتشر شده، عبارتند از:
1ـ برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر (1357)
2ـ تحلیل داستان ضحاک و کاوه آهنگر
3ـ مکاتبات شهید رجایی و بنیصدر
4ـ اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران
5ـ دیدار از شوروی
6ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد اول)
7ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد دوم)
8ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد سوم)
9ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد چهارم)
صابری در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفتهنامه گلآقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وی که علت این توقف ناگهانی را دلایل شخصی ذکر کرد، تا آخرین لحظه روزه سکوت خود را در اینباره نگشود. گلآقای ملت ایران سرانجام در صبح روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه 1383 پس از طی یک دوره بیماری به ملکوت اعلی پیوست.
چرا مرحوم گل آقا حاضر نشد کاریکاتور روحانیون را منتشر کند؟
متن حاضر گزیده ای است از مصاحبه ای که سالها پیش مرحوم صابری (گل آقا)با روزنامه ابرار انجام داد.
*برخوردتان با خوانندگانتان چگونه است؟ پیرمردها؟ بچهها؟ مسئولان کشور؟ و...
من حدود 50 کیلو نامه از مردم دارم (فقط کسانی که از طریق روزنامه اطلاعات به من نامه نوشتهاند.) در این چند ماهه انتشار مجله گلآقا، نامههای خوانندگان به قدری زیاد است که ما برای نگهداری آنها، با مشکل مواجه شدهایم. من واقعاً شرمنده کرامت و محبت این مردمم. گاه با خود میگویم: خدایا! من بنده ناچیز توام. مرا از شر شیطان نفس حفظ کن. این را وقتی میگویم که یک نامه دلگرمکننده از خوانندهای، تکانم میدهد. با خود میگویم: آهای... گلآقا! سقوط، پله به پله است. ناگهان آدم به قعر سقوط نمیکند. کمکم و قدم به قدم سقوط میکند. در همین قدم اول، مواظب خودت باش. اینها را وقتی میگویم که از قلمم، تعریف میکنند.
*روحانیت بخشی از حکومت است و شما از حکومت انتقاد میکنید و حکومت با لایهای از تقدس و اطلاق پوشانده شده است و طنز با تقدس ناسازگار است، با روحانیت چگونه برخورد میکنید؟ مثلاً در نوشته و یا در کاریکاتور.
بحث ظریفی را مطرح کردهاید. من تحت هیچ شرایطی، کاریکاتور روحانیون را چاپ نمیکنم. این را، توهین به لباسی میدانم که جنبه تقدس دارد. ممکن است بگویید که در هر لباس، آدمهای بد هم هستند. بله، هستند اما آنها دیگر روحانی نیستند. انسان بدی هستند که آن لباس را به خودشان بستهاند. من چه حقی دارم که کلیت چیزی را که در اذهان مردم مقدس است و تقدس آن هم به نفع جامعه است، زیر سؤال ببرم؟ بحث ترس نیست. موضوع، برای من جنبه اعتقادی دارد. من از بچگی، به هر روحانی گفتهام «آقا»، این به نفع ماست که آنها «آقا» بمانند. بنابراین اگر یک روحانی، خودش هم کاریکاتور خودش را بکشد و به من بدهد، چاپش نمیکنم. بلکه کسی در لباس روحانی باشد که نداند دارد ضربه میزند. من که میدانم، چرا باید این کار را بکنم؟ بدون تعارف، حتی اگر آقای هاشمی به من دستور بدهد که کاریکاتورش را بکشم، من این کار را نخواهم کرد. نفرمایید کاسه داغتر از آش شدهام. نه. من این کار را زیانبار و خطرناک میدانم و این کار را نخواهم کرد. اما آیا مطلبی به طنز درباره گفتهها و تصمیماتشان نخوام نوشت؟ شعرشان را نخواهم سرود؟ نخیر... من این کار را کردهام و از این به بعد هم خواهم کرد. آن روحانی که وزیر میشود، وکیل میشود، از عیب مبری نیست. نقطه ضعف دارد، ممکن است در تصمیم یا در اجرای طرحی، اشتباه هم بکند. من خائنام اگر از روحانیون که عهدهدار مشاغلاند، انتقاد نکنم اما کسی را به باد استهزا نمیگیرم. من به «طنز» معتقدم و آن را با «فکاهه» مخلوط نخواهم کرد. شخصیت هر انسانی، محترم است.
کاریکاتور هم یک هنر است و هیچ جنبه تمسخر و دستانداختن ندارد. کشیدن کاریکاتور یک انسان، اهانت به او نیست اما هر جامعهای، برای خود سنت و عقیدهای دارد که محترم است، من علاوه بر این که شخصاً نمیخواهم لباس روحانیت را وارد قلمرو کاریکاتور بکنم، یا به زبان دیگر، نمیخواهم هنر کاریکاتور را وارد حریم روحانیت کنم، به سنت جامعه و اعتقاد مردم هم احترام میگذارم. گاهی خوانندگان مجله گلآقا، نامه مینویسند که چرا کاریکاتور روحانیون را نمیکشید و میپرسند: آیا میترسید؟ مسئله، فقط ترس نیست. «احترام گذاشتن به چیزی که در نزد اکثریت مردم محترم است»، هم هست. به هر حال خوب، یا بد، درست یا نادرست مفید یا مضر، هر طور حساب کنید، من این کار را نخواهم کرد.
**و اما دو کلمه حرف حساب
طنز فومني عاري از كينه، نفرت و تهمت و همراه با مهرباني بود كه قصد ترميم داشت. پايبندي به اخلاقيات در كلام و نوشتار از خصوصيات بارز گلآقا محسوب ميشود .او كه از زمانهاي پيش از انقلاب با مسؤولان بعدي نظام دوستي داشت، زماني گفته بود "من در مقام يك طنزنويس به اصطلاح بچههاي جبهه «تخريبچي» هستم، اما در اين تخريب هم قصد حمايت و تأييد خوبيها را دارم." گل آقا بيش از همه طنز خود را متوجه رفتارهاي سياسي كرده بود، بيخردي و ناكارآمدي مهمترين موضوع طنز گلآقايي بود. گلآقا شيوههاي حكومتي را نقد مي كرد و رد پاي دهخدا در نوشتههاي اين طنزنويس مشهود بود. صابري با شخصيتهاي شناختهشدهاش مانند شاغلام، غضنفر، ممصادق، كمينه عيال ممصادق و گلآقا همه آنچه ميخواست بگويد از زبان اين شخصيتها ميگفت.
شاغلام نماينده مردم ساده و البته اندكي تيزهوش ، غضنفر شخصيتي بود كمي قلدر و زورگو و ممصادق نماينده مردمان فقير و بيچاره و عيال ممصادق نماينده زنان بودند. نوشتههاي گلآقا از اواخر سال ١٣٦٢ آغاز شد و تا ١٠ سال تقريبا هر روز به چاپ ميرسيد. از جواد مجابي نقل قول شده است، "طنزنويس براي اين نمي نويسد كه بخنداند، او مينويسد براي آنكه خندهاش گرفته است. موقعيتها چندان مضحك و عجيباند كه نميتوان مدتي مديد جدي ماند"؛ گلآقا درست زماني منتشر شد كه زمان جدي ماندن و خود را از سر غفلت به جديت زدن سر آمده بود.
نظرات بینندگان