وقتی گردان بدون فرمانده ماند
فرمانده گردان که برای بازدید پل رفته بود بر اثر تیر دشمن از ناحیه ران زخمی و به عقب منتقل شد درحالیکه هر لحظه احتمال پاتک دشمن میرفت و سر و صدای تانکها به وضوح شنیده میشد گردان بدون فرمانده ماند.
به گزارش شیرازه، وبلاگ امدادگر جبههها نوشت:
من علاوه بر امدادگری قبل از آن بی سیم چی بودم، همزمان با عملیات طریق القدس در بستان قرار بود در دشت عباس عملیات صورت پذیرد و به دلایلی انجام نشد.
صبح عملیات به دزفول آمدم و ستاد ذخیره سپاه و عصر همراه تعدادی از برادران ذخیره و بسیجی به فرماندهی شهیدهودگر به اهواز و سوسنگرد رفتیم و در قالب گردان خرمشهر به فرماندهی برادر نورانی تابع تیپ کربلا سازماندهی شدیم.
به پل سابله رفتیم و چون گردان بیسیمچی نداشت من بیسیمچی گردان خرمشهر شدم و برادر شهید جوان (از رزمندگان خرمشهری) کمک بیسیمچی شدند و ما در زیر پل سیمانی جاده مستقر شدیم.
جانشین فرمانده گردان بر اثر ترکش خمپاره زخمی شد و من بدون امکانات و با پاره کردن زیر پوش سفید ایشان را پانسمان کردم و در حین انتقال به شیراز به شهادت رسیدند.
فرمانده گردان هم که برای بازدید پل رفته بود بر اثر تیر دشمن از ناحیه ران زخمی و جانباز به عقب منتقل شد و گردان بدون فرمانده ماند.
درحالیکه هر لحظه احتمال پاتک دشمن میرفت و سر و صدای تانکها به وضوح شنیده میشد و ما به گردان آماده باش دادیم.
وضعیت را مرتب پیگیری میکردیم و گزارش میدادیم و شب به نوبت مسئولیت بیسیم را به عهده داشتیم، در خواب عمیق بودم که کسی من را به زور بیدار کرد و در اولین نما درحالت خواب آلود در تاریکی زیر پل فردی با ریشهای سیاه و دراز دیدم و راستش ترسیدم نکند عراقی باشد.
آن مرد با لهجه غلیظ اصفهانی مرا سرزنش میکرد که چرا به بیسیم جواب نمیدهی و بعد از آرام گرفتن به ایشان گفتم که نوبت من نبوده و باید برادر جوان جواب میداده که ظاهراً ایشان نیز خواب رفته بود؛ ما دو نفر جوان کم سن و سال فقط در سنگر فرماندهی گردان(پل زیر جادهای) بودیم.
من علاوه بر امدادگری قبل از آن بی سیم چی بودم، همزمان با عملیات طریق القدس در بستان قرار بود در دشت عباس عملیات صورت پذیرد و به دلایلی انجام نشد.
صبح عملیات به دزفول آمدم و ستاد ذخیره سپاه و عصر همراه تعدادی از برادران ذخیره و بسیجی به فرماندهی شهیدهودگر به اهواز و سوسنگرد رفتیم و در قالب گردان خرمشهر به فرماندهی برادر نورانی تابع تیپ کربلا سازماندهی شدیم.
به پل سابله رفتیم و چون گردان بیسیمچی نداشت من بیسیمچی گردان خرمشهر شدم و برادر شهید جوان (از رزمندگان خرمشهری) کمک بیسیمچی شدند و ما در زیر پل سیمانی جاده مستقر شدیم.
جانشین فرمانده گردان بر اثر ترکش خمپاره زخمی شد و من بدون امکانات و با پاره کردن زیر پوش سفید ایشان را پانسمان کردم و در حین انتقال به شیراز به شهادت رسیدند.
فرمانده گردان هم که برای بازدید پل رفته بود بر اثر تیر دشمن از ناحیه ران زخمی و جانباز به عقب منتقل شد و گردان بدون فرمانده ماند.
درحالیکه هر لحظه احتمال پاتک دشمن میرفت و سر و صدای تانکها به وضوح شنیده میشد و ما به گردان آماده باش دادیم.
وضعیت را مرتب پیگیری میکردیم و گزارش میدادیم و شب به نوبت مسئولیت بیسیم را به عهده داشتیم، در خواب عمیق بودم که کسی من را به زور بیدار کرد و در اولین نما درحالت خواب آلود در تاریکی زیر پل فردی با ریشهای سیاه و دراز دیدم و راستش ترسیدم نکند عراقی باشد.
آن مرد با لهجه غلیظ اصفهانی مرا سرزنش میکرد که چرا به بیسیم جواب نمیدهی و بعد از آرام گرفتن به ایشان گفتم که نوبت من نبوده و باید برادر جوان جواب میداده که ظاهراً ایشان نیز خواب رفته بود؛ ما دو نفر جوان کم سن و سال فقط در سنگر فرماندهی گردان(پل زیر جادهای) بودیم.
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ای خاک عالم بر سرتون این نصری چه پیروزی و جه درسی به آیندگان میده همین حرفای الکیتون باعث میشه که بعضیها مرتضی جاویدی رو نشناسن حاج مجید سپاسی رو چیزی ازش ندونن این شهدای بزرگوار چی شون از شهید همت و خرازی و باکری و.... کمتره من به همشون افتخار میکنم نمیخوام بگم شهدای ذیگه ربطی به ما نداره نه همشون برای رضای خدا جان عزیزشونو فدا کردند رفتم تو یکی از نواحی فقط عکس سرداران استانهای دیگه رو زده بودن اسمی از شهدا کدخدا ذوالانوارها زارع اسلامی نصب سپاسی جاویدی نوری و.......نبود چرا؟
پاسخ