کد خبر: ۵۶۵۹۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۳ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۳

آقا معلمی که درس شهادت را مشق کرد

شهید «علی محمد بیان» از جمله شهدایی است که توسط گروهک کموله دستگیر شد و در نهایت در سال 61 به مقام رفیع شهادت رسید.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس،  «آقا معلم» لفظی بود که همه برای صدا کردن وی به کار می‌بردند، سال 59 درست زمانی که در سن 24 سالگی بهار آرزوهایش در حال شکفتن بود، رهسپار جهاد شد و عزم سفر به کردستان کرد.
 
مادرش با آب و قرآن در حالی که چهار قل را زیر لب زمزمه می‌کرد و چشمانش از اشک لبریز بود، بدرقه‌اش کرد.
 
علی محمد بیان 12 مهر ماه همان سال با تعدادی از همرزمانش زمانی که به سمت سنندج می‌آمدند، در بین راه از سوی کومله محاصره شدند و یک نفر شهید و یک نفر از ناحیه پا جانباز شد، کموله با تصور اینکه او نیز شهید شده، رهایش کردند که پس از متفرق شدن آنها، توسط سپاهیان به بیمارستان منتقل شد.
 
کومله به زبان کردی به معنای انجمن و گروه است که سازمانی چپ‌گرا در کردستان در حوزه مخالفان جمهوری اسلامی بودند که در سال 57 پس از پیروزی انقلاب به مبارزه مسلحانه با نیروهای جمهوری اسلامی پرداختند.
 
تعدادی از هموطنان از جمله علی محمد بیان در همان لحظه توسط کموله دستگیر شدند که در زمستان سال 60 حکم اعدام هشت نفر از آنها برای 12 فروردین صادر شد.
 
پس از مشورت با یکدیگر، تصمیم گرفتند تونلی حفر کنند، بنابراین با میخ، چوب، پیچ گوشتی و یک گونی برای حمل خاک دست به کار شدند.
 
اعدام این هشت نفر به تلافی این بود که سنندج توسط سپاه اسلام از ضد انقلاب پس گرفته شده بود؛ پنج روز پس از عید کار تونل تمام شد و به رودخانه فرار کردند و چند روز در کوه ماندند، ولی راه را گم کردند.
 
این پنج نفر از یک چوپان برای یافتن راه کمک می‌گیرند ولی چوپان به دموکرات اطلاع می‌دهد و کموله و دموکرات در یک نقطه آنها را محاصره می‌کنند و بین آنها درگیری ایجاد می‌شود و سپس این مبارزان دستگیر شدند.
 
آنها را به زندان دوله‌تو که در کنترل حزب دموکرات کردستان بود، بردند که در این هنگام بمباران هوایی دوله‌تو از سوی نیروهای عراقی انجام می‌شود.
 
همه بالای کوه فرار می‌کنند ولی علی محمد بیان بار دیگر در امتحان مردانگی نمره قبولی کسب می‌کند و به کمک زندانی‌هایی می‌شتابد که زیر آوار ماندند به همین دلیل دوباره گرفتار زندان می‌شود.
 
نرگس بیان خواهر این شهید در حالی که بغض گلویش را می‌فشارد و اشک‌هایش از روی گونه‌هایش می‌غلتد می‌گوید: به مدت چهار ماه از ایشان خبری نداشتیم ولی پس از چهار ماه نامه‌ای از علی محمد به دستمان رسید.
 
خواهر این شهید بیان می‌کند که مادرش از اسیر شدن علی محمد اطلاعی نداشت، ولی دست خط او را می‌شناخت، نامه را مشاهده کرد و با شناسایی دست خط آرام گرفت.
 
خرداد سال 61 قرار بود اسیران را مبادله کنند، ولی علی محمد راضی نمی‌شود و در نیمه‌های شب که یکی از دوستان وی را می‌خواستند گلوله‌باران کنند، این شهید می‌گوید، من را شهید کنید و وی را آزاد کنید که نزدیک صبح وی را تیرباران می‌کنند.
 
همه جا را چراغانی کرده بودند، قرار بود «علی محمد بیان» از اسارت آزاد شود حاج حسین بیان، پدر این شهید که برای آوردن علی محمد به کردستان رفته بود، وقتی خبر شهادت علی محمد را می‌شنود پس از رسیدن نزدیکی خانه که پشت مسجد جمعه واقع است، از شدت فشاری که به وی وارد شده بود، از در خانه به حالت سینه‌خیز خود را به حوض آب رساند و سرش را به شیر آب تکیه داد و از هوش رفت.
 
خواهر این شهید می‌گوید: زمانی‌که پدرم به هوش آمد گفت که علی محمد دیگر نیست ولی مادرم اصلا گریه و شیون نکرد، همان لحظه گفت بچه‌ام را به امام زمان(عج) سپردم، آن دنیا نیز از امام زمان می‌خواهم.
 
یک بار هم این مادر گلایه نکرد که چرا به من نگفتید که فرزندم اسیر شده و تنها بیان می‌کرد که اگر به من می‌گفتید شاید با دعای من آزاد می‌شد.
 
داماد این خانواده در زمینه پدر شهید «علی محمد بیان» تصریح می‌کند پدر این شهید را در جبهه دیده بودم، ولی اصلا نمی‌دانست بنیاد شهید و امور ایثارگران کجاست.
 
بزرگترین جرم این جوانان زیر آماج شکنجه‌های کموله این بود که نمی‌خواستند مردم مظلوم و مسلمان کُرد آن منطقه آزار و اذیت کموله را تجربه کنند، مردانی که کوهی از استقامت بودند و همین ایستادگی آنها زیر بار شکنجه آنها را عصبانی می‌کرد، کسانی که بویی از انسانیت نبرده بودند.
 
علی محمد بیان یکی از 60 شهید فرهنگی استان قم است که تاج افتخار پیروزی نبرد بین مردانگی‌ و نامردی‌ها را بر سر گذاشت.
 
آنها مردانی بی‌ادعا بودند که تنها به رسم مردانگی در میدان نبرد حاضر شدند، ولی در آخرت باید پاسخ دهیم برای این شهدا چه کردیم.
 
انتهای پیام/

نظرات بینندگان