سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف
شهیدی که همصدا با مولایش رستگار شد
سرانجام در سال 1361 سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف به هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سر دهد و راه آسمان را درپیش گیرد .

بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز بر سر دانش آموزان روستاهای محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایستۀ شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مردپرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .
... اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .
... و سرانجام در سال 1361 و به هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سر دهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »
در پایان چکیده ای از خوننامة سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف را تقدیم می داریم ، امید که جمله از پویندگان راه سرخ او باشیم:
« خدایا ؛ من خجالت می کشم که در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم . بارپروردگارا ! از تو می خواهم هرزمان که صلاح دانستی شهید شوم . ضمن آنکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی ، بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.»
نظرات بینندگان