سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف
شهیدی که همصدا با مولایش رستگار شد
سرانجام در سال 1361 سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف به هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سر دهد و راه آسمان را درپیش گیرد .
به گزارش شیرازه،چشمهایی که روزهای زخمی شان را بر چنار های مجروح " پیر مراد " دخیل بسته اند ، ( عارف ) را بهتر از تمام مردم شهر می شناسند ، شاید شب گریه های زهرایی اسلامی نسب را در پس گمنامی شهر به یاد نیاورند اما عارف رنجمویة سالیان آنهاست . چشمت که به سواد شهر می افتد تصویر آفتابی و ملکوتی مردی را می بینی که خیلی ها او را به نام آقای عارف می شناسند شاید هم آنهایی که در کلاسهای درس او ، الفبای مهربانی را عارفانه آموختند ، اما بچه های هشت سال دفاع مقدس بارها حمید را در سادگی نامش صدا کردند . از دوست شاعرم اسماعیل خواسته بودم تا کمی از حمید برایم بنویسد و او با قلم شیوایش ، زخمهای بی مرهم خویش را این گونه برسپیدکاغذ رانده بود : «فرشتگان در آسمان ، گرم پای کوبی میلاد مولود کعبه بودند که اولین بغض حمید عارف در خانواده ای معطر به بوی اذان واقامه شکست. دوران پرخاطره کودکی را در بوستان آغوش پدر و مادری رنجدیده زیست و چون جوانه نضج کرد و قد کشید و با شروع سن تحصیل نامِ دوست را در مشقهای شبانه اش تکرار کرد . هنوز سال دوم دبیرستان را به پایان نرسانده بود که فقر و فاقه ای که سالکان دوست هیچ گاه با آن غریب نبوده اند ، او را از ادامه تحصیل باز داشت اما او خستگی ناپذیر و مصمم در مدرسه شبانه ، دستهای از کار پینه بسته اش را شبها با قلم آشنا کرد و سرانجام درسال 1355 پاداش رنج تحصیلش را با اخذ مدرک دیپلم دریافت کرد . وی سپس در دانش سرای مقدماتی شیراز در رشته حرفه و فن مشغول تحصیل گردید.اولین سال دانشسرا خاطره انگیز ترین سال زندگی حمید بود زیرا در آن سال پیوند سبز و مبارکی را با شریک همواره زندگی اش بست و این در حالی بود که مبارزات انقلابی او علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود .
بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز بر سر دانش آموزان روستاهای محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایستۀ شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مردپرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .
... اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .
... و سرانجام در سال 1361 و به هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سر دهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »
در پایان چکیده ای از خوننامة سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف را تقدیم می داریم ، امید که جمله از پویندگان راه سرخ او باشیم:
« خدایا ؛ من خجالت می کشم که در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم . بارپروردگارا ! از تو می خواهم هرزمان که صلاح دانستی شهید شوم . ضمن آنکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی ، بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.»
بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز بر سر دانش آموزان روستاهای محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایستۀ شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مردپرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .
... اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .
... و سرانجام در سال 1361 و به هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سر دهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »
در پایان چکیده ای از خوننامة سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف را تقدیم می داریم ، امید که جمله از پویندگان راه سرخ او باشیم:
« خدایا ؛ من خجالت می کشم که در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم . بارپروردگارا ! از تو می خواهم هرزمان که صلاح دانستی شهید شوم . ضمن آنکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی ، بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.»
نظرات بینندگان