کد خبر: ۵۷۵۷۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۴ - ۰۸ تير ۱۳۹۳
شهید رستمی:

شهیدی که به گفته رهبر انقلاب نور بالا می زد

رهبر معظم انقلاب در سفر سال 91 خود به استان خراسان شمالی با ذکر خاطره ای از دلاور ارتشی شهید ایرج رستمی فرمودند «معروف بود در دوران دفاع مقدس که فلانی نور بالا می زند، روشن است، یعنی به زودی شهید خواهد شد و این نورانیت را من در شهید رستمی مشاهده کردم».
به گزارش شیرازه به نقل از ایرنا، رهبر معظم انقلاب در آن سفر در جمع بسیجیان خراسان شمالی پیرامون مراتب مجاهدت، ایثار و شجاعت شهید رستمی فرمودند: سرتاپایش گل آلود بود، این پوتینها گل آلود، بدنش خاک آلود، صورتش خسته، ریشش بلند، اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه می درخشد، نورانی بود. روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم.


ˈمعروف بود در دوران دفاع مقدس می گفتند فلانی نور بالا می زند. روشن است، یعنی به زودی شهید خواهد شد. این نورانیت حضور بسیجی بود، این را من خودم مشاهده کردم، نه یک بار و نه دو بار، یک موردی که مربوط به همین استان شما است. بد نیست عرض کنم یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمی - به میل خود به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه گروه شهید چمران آنجا فعالیت می کرد. بنده مکررا او را می دیدم می آمد، می رفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهایی که فردا داشتیم صحبت می کردیم در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گل آلود است؛ این پوتین ها گل آلود، بدنش خاک آلود، صورتش خسته، ریشش بلند اما چهره را که نگاه کردم دیدم مثل ماه می درخشد، نورانی بود. روزهای قبل من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه عملیاتی آنجا فعالیت زیادی کرده بود حالا آمده بود می خواست گزارش بدهد. او بعد از چندی به شهادت رسید. ارتشی بود اما آمده بود بسیجی وارد میدان شده بود فعالیت می کرد، مجاهدت می کرد، حضور فداکارانه داشت - در همان مجموعه بسیجیِ شهید چمران - بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلی ها دیدند ما هم دیدیم.ˈ



*امیر شهید ˈایرج رستمیˈ با وجود اینکه یک ارتشی بود اما هیچکدام از همرزمانش حتی این را نمی دانستند و گمان می کردند که ایشان بسیجی است طیرا که بسیجی وار وارد میدان شده بود.

ˈمحمد نخستینˈ یکی از همرزمان شهید رستمی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا گفت: شهید رستمی فرمانده عملیات ستاد جنگهای نامنظم بود و در رشته عملیات زیادی که انجام داد مانع پیشروی دشمن و حتی فرار آنان می شد. رستمی مسوول اجرایی عملیاتی بود که شهید چمران طراحی می کرد.

وی افزود: یکی از صفات بارز شهید رستمی همان بسیجی بودن وی بود، ما و مابقی دوستان شهید رستمی را تنها به خاطر احترام ˈجناب سرگردˈ صدا می کردیم ولی برای وی پست، مقام و درجه هیچ اهمیتی نداشت.

او به یکی از خاطراتش پرداخت و گفت: در کوهه سنگری درست کرده بودیم که اتاق شهید رستمی باشد. وی شب تا صبح برای شناسایی بیرون می رفت و صبح که می آمد اتاقش پر از نیروهای بسیجی بود که خوابیده بودند لذا جایی برای خواب نداشت. شهید رستمی با یک کیسه خواب همیشه دم در می خوابید و رزمندگان که در رفت و آمد بودند باعث مزاحمت می شدند لذا من همیشه گله مند و ناراضی بودم اما رستمی حرفی نمی زد. روزی دو اتاق جدید ساختم و برای اینکه این رزمنده ها خجالت بکشند و داخل اتاق شهید رستمی نشوند خودمان از اتاق بیرون رفتیم. ولی آنقدر شهید رستمی حیا داشت که حتی به رانندگان، مسوول غذا و سایر نیروهای تدارکاتی که در اتاقیش اتراق می کردند نمی گفت جایی دیگر بخوابید لذا هر کسی از هر کجا می آمد وارد اتاق شهید رستمی می شد و شب را هم می خوابید. به دلیل اینکه شهید رستمی همیشه شبها بیرون می رفت چهره ای خسته داشت و لباسهایش نیز همیشه گل آلود بود اما با نیروهایش مهربان بود.

این همرزم شهید ادامه داد: وی زمانی وارد فرماندهی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران شد که هنوز زخمهایی که از جنگ کردستان برداشته بود التیام نیافته بود و پای وی همیشه می لنگید. شهید رستمی با بکارگیری انواع سلاح و نیز استفاده از آب در منطقه باعث شد نیروهای عراقی از حالت حمله به وضعیت فرار روی آورند. نیروهای عراقی در این عملیات نیروهای زرهی بودند که نفرات آنان چندین برابر نیروهای شهید رستمی بود اما با اقدامات مهندسی و تاکتیکهای نظامی رستمی آنان چاره ای جز عقب نشینی نداشتند. در هویزه برای اینکه جلوی پیشروی عراقیها را بگیرد سه ماه تمام شهید و زخمی می داد تا نیروهای عراق را از پیشروی ناامید کند.

وی گفت: شهید رستمی در بسیاری از عملیات جلوی پیشروی نیروهای عراقی را با تعداد کمی بسیجی و امکانات محدود می گرفت و آنان را مجبور به عقبگرد می کرد.

همرزم شهید رستمی با اشاره به حضور عراقی ها در کوه ˈالله اکبرˈ افزود: زمانی که عراق این منطقه را با تیپهای زرهی تصرف کرد شهید رستمی گفت قول می دهم که این منطقه را بازپس بگیرم اما حتی ارتش نیز اعلام کرد که این غیرممکن است اما رستمی گفت من در یک ربع خواهم گرفت که پس از آن جنگ وحشتناکی در منطقه به راه افتاد که حتی کار به نبرد تن به تن کشید. شهید رستمی در دهلاویه نیز که کل نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و حتی نقطه تلاقی سایر نیروها بود و آنان از کوچکترین تحرکات نیروهای ایرانی باخبر می شدند چندین عملیات جسورانه انجام داد و سرانجام نیز در همین منطقه شهید شد.



* امیر شهید ˈایرج رستمیˈ سال 1320 در شهر ˈآشخانهˈ مرکز شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالی به دنیا آمد. او فرزند خانواده ای بود که عشق به اهل بیت(ع) و علمای اسلام در آن موج می زد. دوران تحصیلی را با موفقیت در آشخانه گذراند و پس از پایان تحصیل مقدماتی راهی سربازی در مشهد مقدس شد و با توجه به توانمندیهای فردی به ارتش پیوست و برای خدمت به نیروی هوابرد شیراز منتقل شد و توانست به دانشگاه افسری نیز راه پیدا کند.

پس از پیروزی انقلاب و با گسترش دامنه آتش فتنه داخلی، از سوی ارتش به کردستان اعزام شد و در آن جا مسیر تازه ای در زندگی اش گشوده شد زیرا رشادت، از خودگذشتگی و درایتش از دید تیزبین دکتر چمران مخفی نماند و این امر سبب آغاز یک دوستی تا پای خون بین آن دو شد.

شهید ˈایرج رستمیˈ به همراه شهید چمران در کردستان مجروح و برای مداوا به تهران منتقل شد. وی پس از بهبودی به یکان خدمتی خود بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. پس از چندی توسط وزارت دفاع مأمور به همکاری با دکتر چمران شد و به همراه چمران ستاد جنگهای نامنظم را در جبهه های جنوب تشکیل داد که مسوولیت آن توسط دکتر چمران بر عهده شهید ایرج رستمی گذاشته شد.

آنان با شکلدهی ستاد جنگهای نامنظم و طراحی چندین عملیات در منطقه ضربات سختی به دشمن وارد آوردند. در جریان هجوم دشمن به سمت سوسنگرد رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم دهلاویه را که روستایی در غرب سوسنگرد است خط مقدم خود قرار دادند.

مدافعان دهلاویه 10 روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا این که در 24 آبان 1359 دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند. پس از آن برای آزادسازی روستای دهلاویه عملیاتی با تلاش یک گردان از نیروهای سپاه و ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید رستمی از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی دهلاویه و عقب راندن دشمن تا یک کیلومتری شد.

سرانجام بامداد 31 خرداد 1360 در حالی که شهید ایرج رستمی و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه به درجه رفیع شهادت نایل شد.

شهید چمران پس از اطلاع از شهادت یار دیرینش سریع خود را به منطقه رساند و در مورد شهید ایرج رستمی گفت: خدا ˈرستمیˈ را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد. البته این دوری زیاد طول نکشید و شهید ˈچمرانˈ نیز در همان منطقه با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.

شهید چمران زمانی که شهید رستمی مجروح شده بود در یادداشتی به وی چنین نوشت: دوست عزیزم آقای رستمی! قهرمان پرافتخار ما، هر وقت که به تو فکر می کنم از شدت شوق قلبم می لرزد و اشک در چشمانم حلقه می زند. امیدوارم که هرچه زودتر صحت و سلامت خود را بازیابی و با هم در کوهها، دشتها، دره ها و در خطرناکترین سنگرها برای پاسداری از ایران و انقلاب فداکاری کنیم.



* نامه شهید رستمی به همسرش

شهید رستمی در آستانه اعزام به ماموریت سردشت در نامه ای به همسرش چنین نوشت: خوشحالم که در این لحظات حساس و خطیر تاریخ با قلبی آکنده از نور اسلام به یاری هموطنان ˈکردˈ می شتابم. سعی خواهم کرد که در لحظات حساس دستم به خون آغشته نشود و اگر مسوولیتی دارم و یا مسوولیتی دیگر به من واگذار شود طبق فرمان مولای متقیان(ع) که زینت بخش نهج البلاغه است عمل کنم و سعی خواهم کرد اموال بیت المال را در راه صحیح و به مصرفی معقول برسانم. ابتدا حق مستضعفان را ادا خواهم کرد و سپس برای رفاه عمومی مردم می کوشم.



* ˈسیاوش مه روˈ همولایتی و از دوستان دوران کودکی شهید نیز با بیان خاطراتی از این سردار شهید می گوید: در سالهای 1332 به بعد در دبستان عنصری آشخانه با هم درس می خواندیم. او پسر عمو کربلایی عباس بود که پیوسته در خانه ما با من و برادرانم بازی می کرد. پدر او کربلایی عباس رستمی و پدر من دوست همدیگر بودند که در کارهای کشاورزی و دامداری همدیگر را یاری می کردند. ˈایرجˈ پسری چالاک، تند و تیز و بسیار شاد و کمی هم شوخ بود، درس ایرج نیز خیلی خوب بود، در مدرسه نیز با یکی از دوستانش بچه های کلاس اول را در صف مرتب کرده و خود در ته صف می ایستادند. ایرج که دو سه سالی از من بزرگتر بود برای ما کلاس اولیها حامی خوبی بود و گاهی حتی بیشتر از برادرم که کلاس پنجم بود به بچه های کلاس اولی توجه داشت تا بزرگترها آنها را آزار نداده و سر به سرشان نگذارند. در آخرین دیداری که من و پدرم چند ماه قبل از شهادت ایرج در آشخانه با وی داشتیم پدرم دو ساعت تمام با او بحث کرد که به او بقبولاند که به جبهه نرود اما او جوابهای قانع کننده ای برای پدرم داشت و من در سکوت مطلق بودم. پدرم می گفت که تو از نظر تکلیف دینی تا سرحد مرگ خدمت کرده ای دیگر بس است جبهه را ترک کن و ایفای این تکلیف الهی را به عهده جوانترها بگذار و او جواب می داد: عموجان! من چیزی ندارم که از دست بدهم، راهی که من انتخاب کرده ام راهی نیست که رها کنم بلکه از صمیم قلب و از عمق جان این مسیر را برگزیده ام و راه پس ندارم.

شهید رستمی در عملیات حفاظت از سد ˈکوههˈ، عملیات 28 صفر(هویزه)، حمله به سد خاکی و دژ عراق در منطقه فرسیه، دب حردان و کوهه، عملیات مالکیه و جلوگیری از نفوذ عراق به سوسنگرد بعد از شکست عملیات 28 صفر، نفوذ به عمق 20 کیلومتری عقبه نیروهای عراق از سوسنگرد تا روستای سیدخلف، فتح تپه های الله اکبر و عملیات دهلاویه حضوری موثر و پرشور داشت.

استان 867 هزار نفری خراسان شمالی دو هزار و 772 شهید تقدیم نظام اسلامی کرده است. این استان در دوران هشت ساله دفاع مقدس 35 هزار رزمنده در جبهه های نبرد داشته است.

انتهای پیام /
نظرات بینندگان