چگونه ساحت سیاست با ساعت دانشجو تنظیم شود؟
آرمان گرایی واقع بینانه همان تز بخردانه است که دانشجو را نه همواره ایستاده بر آستانه درهای توفیق، بلکه فراخوان استوار او به اندرونی سعادت است.
به گزارش شیرازه به نقل از جهان نیوز، در اقصی نقاط گیتی، دنیا دانشجو را منزوی، غیرسیاسی و ناآرمانجو میطلبند،
اما این طرف در ملک اسلام چه میگذرد؟ چه کسی زعیم است؟ سیاست مدار سرمشق و
آرمانی کیست که دانشجو را الگوی سیاست و آرمانخواه می خواهد و آن گونه که
در بازی های انتخاباتی طعمه و طعام کانون های قدرت و ثروت نشود. ولایت
فقیه، ولی فقیه، نظام وحدانی منتظر جامعه موعود مهدوی چه دانشجویی می طلبد؟
آیا دانشجویی که زود می رنجد، فریب می خورد و خسته و ملول شود می تواند
مطمح نظر این ساحت سیاسی قدسی باشد؟
پاسخ مبرهن است. اما این ساحت آرمانی، دانشجو را آرمان گرای واقع بین با چشمانی تیزبین می خواهد؛ تا نه منزوی بماند و نه مورد دست اندازی ناصوابپیشگان. آرمان گرایی واقع بینانه همان تز بخردانه و عالمانه ای است که دانشجو را نه همواره ایستاده بر آستانه درهای توفیق و تعالی، بلکه فراخوان استوار او به اندرونی سعادت و رستگاری است.
دوم خرداد، دلیل دیگر دلزدگی
جنبش دانشجویی در اقصی نقاط گیتی، جنبشی آرمانخواهانه، ضد استکبار و ضد امپریالیسم است. در ایران نیز جنبش دانشجویی همواره از روند مزبور پیروی کرده و از این رو، هماره در صف اول ضدیت با امپریالیسم و استکبار جهانی بوده است.
جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، مصداق بارز مبارزه جنبش دانشجویی در غرب با امپریالیسم و حتی سرمایه داری بوده است. در ایران نیز وقایعی همچون قیام ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که در اعتراض به سفر نیکسون انجام شده بود و نیز سایر رخ دادهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی همه و همه دال بر رویکرد غرب ستیزانه و ضد امپریالیسم است که نوک پیکان حمله خویش را دمادم به سمت امریکا نشانه رفته است.
با پیروزی انقلاب اسلامی نیز دانشجویان چه در جریان تسخیر لانه جاسوسی آرمریکا و چه پس از آن در جریان جنگ تحمیلی و دوران سازندگی، وفارداری به آرمان های جهانی جنبش دانشجویی را حفظ نموده و حتی تعالی دادند. این رویه- خصوصاً در دوران اول سازندگی- همچنان پابرجا بود -البته نه به شدت دوران شروع انقلاب و دفاع مقدس- تا آن که با روی کارآمدن دولت اصلاحات و حوادث زنجیره وار پس از آن، نهایتاً در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ جنبش دانشجویی دچار نوعی شیفت پارادایم (تغییر یا انتقال ساختاری-بنیادی) گشته و در نتیجه گفتمان غرب خواهی، حمایت از امپریالیسم و لیبرالیسم غرب تا حد سرسپردگی بر آستان دول غربی جای گفتمان عدالتخواهی، اسلام خواهی و مبارزه با امپریالیسم را در نزد بخش اعظم جنبش دانشجویی گرفت.
حمایت های آشکار و پنهان سران دانشگاهی و علمی جنبش در شق وابسته به اصلاحات از فمینیسم، لیبرالیسم، پلورالیسم و حتی همجنس بازی همگی شواهد روشنی بر این مدعاست؛ مدعایی که می گوید اصلاحات سبب تحریف و نیز شیفت پارادیم موقتی در جنبش دانشجویی و نیز تحریف و تضعیف اصالت مندی آن حتی در قیاس با جنبش دانشجویی در کشورهای پیشرفته غربی گشت. این تحریف و تضعیف، تخریب روحیه دانشجو و سردرگمی او را در پی داشت، به گونه ای که دانشجویان بسیاری در اثر متشنج دیدن سیاست در جنبش دانشجویی، نه تنها از جنبش دانشجویی، که از سیاست نیز ناخودآگاه یا خودآگاه دلزده شدند.
اشتباه اساتید و فعالین سیاسی؛ نقش آنها در دلزدگی
استاد دانشگاه گاه در اثر غرق شدن در دریای کتب ارزشمند و ناارزشمند و محصور ماندن در فضای آکادمیک و کتابخانه ای دچار نوعی طرد از واقعیّت و ناآشنایی با امر واقع می گردد؛ تا جایی که استاد در مواجهه با واقعیّت احساس کتابزدگی می کند؛ بدین معنا که گاه حس می کند آنچه را که در کتابها می خواند نه در اجتماع می توان یافت و حتی بعضاً نه می توان اعمال نمود. این وضعیت را می توان وضعیت تک کانونی بودن نامید. استاد در این وضع به مثابه دایره ای با یک مرکز و کانون است.
حال از آن سو نقش منفی فعالین سیاسی نیز غرق شدن در واقعیّت و پرهیز از عمق کاوی واقعیّت و حتی رفتن به سمت دانش کتابخانه ای است. این گروه نیز همسان گروه نخست تک کانونی و مانند یک دایره است.
در این میان روشنفکر کسی است که نقشی دوکانونی دارد؛ بدین معنا که در عین متکی بودن و اطلاع از مباحث پایه ای و علمی – آکادمیک، اما به مثابه یک دردشناس به واقعیّت می نگرد و نزدیک می شود و دلمشغول آن یا به عبارت فراگیرتر سرنوشت جامعه است. این اضطراب زیسته و میل به قلب واقعیّت از ویژه گی های روشنفکری و نیز شهامت اندیشیدن است.
این گروه با داشتن دو کانون شبیه یک بیضی دو کانونی است. نقش دو گروه قبلی در دلزدگی از سیاست مبرز است. گروه آکادمیک که سیاست روزمره و عملی را به سبب تهی بودن از عمق کوچک می شمارد و گروه دوم مباحث آکادمیک را بی ارزش و بی فایده می پندارد. این خود یکی از دلایل عدم توسعه یافتگی نه تنها در عرصه توسعه سیاسی، که در عرصه توسعه اقتصادی، فرهنگی و... خواهد بود.
در مباحث توسعه عدم اجماع میان نخبگان ابزاری و فکری از دلایل عقب ماندگی ذکر می شود؛ بدین معنا که فکری ها، ابزاری ها یا اجرایی ها را متهم به غیر علمی بودن می کنند و از آن سو اجرایی ها یا ابزاری ها فکری ها را متهم به غیر عملی بودن می کنند. از این رو حل مشکل مزبور نه تنها بی رمقی سیاسی را از دانشگاه که در کل حیات اجتماعی از میان می برد و توسعه سیاسی را به ارمغان می آورد.
براستی همچنان که مقام معظم رهبری تأکید کرده اند نباید آرمانگرایی را با پرخاشگری یکسان دانست و نیز نباید مصلحت را امری منفور پنداشت. آن چه از نگاه رهبری مستفاد می شود این است که میان مصلحت گرایی و آرمان گرایی تقابلی وجود ندارد. ایشان فرمودند: « هیچ منافاتی وجود ندارد بین وظایفی که جوانی و آرمانگرایی به انسان دیکته می کند و بین ملاحظه مسائل مدیریتی کشور، ملاحظه تدبیر و درایت مدیریتی در کشور...» .
در آخر باید گفت و باید بارها گفت و گفت و شنید و شنید که دانشجو باید سیاسی باشد و آرمان گرا و در عین حال واقع بین تا نه از آرمان دلزده شود، نه از واقعیت و نه از سیاست. اینگونه ساحت سیاست با ساعت دانشجو تنظیم خواهد شد .
پاسخ مبرهن است. اما این ساحت آرمانی، دانشجو را آرمان گرای واقع بین با چشمانی تیزبین می خواهد؛ تا نه منزوی بماند و نه مورد دست اندازی ناصوابپیشگان. آرمان گرایی واقع بینانه همان تز بخردانه و عالمانه ای است که دانشجو را نه همواره ایستاده بر آستانه درهای توفیق و تعالی، بلکه فراخوان استوار او به اندرونی سعادت و رستگاری است.
دوم خرداد، دلیل دیگر دلزدگی
جنبش دانشجویی در اقصی نقاط گیتی، جنبشی آرمانخواهانه، ضد استکبار و ضد امپریالیسم است. در ایران نیز جنبش دانشجویی همواره از روند مزبور پیروی کرده و از این رو، هماره در صف اول ضدیت با امپریالیسم و استکبار جهانی بوده است.
جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، مصداق بارز مبارزه جنبش دانشجویی در غرب با امپریالیسم و حتی سرمایه داری بوده است. در ایران نیز وقایعی همچون قیام ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که در اعتراض به سفر نیکسون انجام شده بود و نیز سایر رخ دادهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی همه و همه دال بر رویکرد غرب ستیزانه و ضد امپریالیسم است که نوک پیکان حمله خویش را دمادم به سمت امریکا نشانه رفته است.
با پیروزی انقلاب اسلامی نیز دانشجویان چه در جریان تسخیر لانه جاسوسی آرمریکا و چه پس از آن در جریان جنگ تحمیلی و دوران سازندگی، وفارداری به آرمان های جهانی جنبش دانشجویی را حفظ نموده و حتی تعالی دادند. این رویه- خصوصاً در دوران اول سازندگی- همچنان پابرجا بود -البته نه به شدت دوران شروع انقلاب و دفاع مقدس- تا آن که با روی کارآمدن دولت اصلاحات و حوادث زنجیره وار پس از آن، نهایتاً در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ جنبش دانشجویی دچار نوعی شیفت پارادایم (تغییر یا انتقال ساختاری-بنیادی) گشته و در نتیجه گفتمان غرب خواهی، حمایت از امپریالیسم و لیبرالیسم غرب تا حد سرسپردگی بر آستان دول غربی جای گفتمان عدالتخواهی، اسلام خواهی و مبارزه با امپریالیسم را در نزد بخش اعظم جنبش دانشجویی گرفت.
حمایت های آشکار و پنهان سران دانشگاهی و علمی جنبش در شق وابسته به اصلاحات از فمینیسم، لیبرالیسم، پلورالیسم و حتی همجنس بازی همگی شواهد روشنی بر این مدعاست؛ مدعایی که می گوید اصلاحات سبب تحریف و نیز شیفت پارادیم موقتی در جنبش دانشجویی و نیز تحریف و تضعیف اصالت مندی آن حتی در قیاس با جنبش دانشجویی در کشورهای پیشرفته غربی گشت. این تحریف و تضعیف، تخریب روحیه دانشجو و سردرگمی او را در پی داشت، به گونه ای که دانشجویان بسیاری در اثر متشنج دیدن سیاست در جنبش دانشجویی، نه تنها از جنبش دانشجویی، که از سیاست نیز ناخودآگاه یا خودآگاه دلزده شدند.
اشتباه اساتید و فعالین سیاسی؛ نقش آنها در دلزدگی
استاد دانشگاه گاه در اثر غرق شدن در دریای کتب ارزشمند و ناارزشمند و محصور ماندن در فضای آکادمیک و کتابخانه ای دچار نوعی طرد از واقعیّت و ناآشنایی با امر واقع می گردد؛ تا جایی که استاد در مواجهه با واقعیّت احساس کتابزدگی می کند؛ بدین معنا که گاه حس می کند آنچه را که در کتابها می خواند نه در اجتماع می توان یافت و حتی بعضاً نه می توان اعمال نمود. این وضعیت را می توان وضعیت تک کانونی بودن نامید. استاد در این وضع به مثابه دایره ای با یک مرکز و کانون است.
حال از آن سو نقش منفی فعالین سیاسی نیز غرق شدن در واقعیّت و پرهیز از عمق کاوی واقعیّت و حتی رفتن به سمت دانش کتابخانه ای است. این گروه نیز همسان گروه نخست تک کانونی و مانند یک دایره است.
در این میان روشنفکر کسی است که نقشی دوکانونی دارد؛ بدین معنا که در عین متکی بودن و اطلاع از مباحث پایه ای و علمی – آکادمیک، اما به مثابه یک دردشناس به واقعیّت می نگرد و نزدیک می شود و دلمشغول آن یا به عبارت فراگیرتر سرنوشت جامعه است. این اضطراب زیسته و میل به قلب واقعیّت از ویژه گی های روشنفکری و نیز شهامت اندیشیدن است.
این گروه با داشتن دو کانون شبیه یک بیضی دو کانونی است. نقش دو گروه قبلی در دلزدگی از سیاست مبرز است. گروه آکادمیک که سیاست روزمره و عملی را به سبب تهی بودن از عمق کوچک می شمارد و گروه دوم مباحث آکادمیک را بی ارزش و بی فایده می پندارد. این خود یکی از دلایل عدم توسعه یافتگی نه تنها در عرصه توسعه سیاسی، که در عرصه توسعه اقتصادی، فرهنگی و... خواهد بود.
در مباحث توسعه عدم اجماع میان نخبگان ابزاری و فکری از دلایل عقب ماندگی ذکر می شود؛ بدین معنا که فکری ها، ابزاری ها یا اجرایی ها را متهم به غیر علمی بودن می کنند و از آن سو اجرایی ها یا ابزاری ها فکری ها را متهم به غیر عملی بودن می کنند. از این رو حل مشکل مزبور نه تنها بی رمقی سیاسی را از دانشگاه که در کل حیات اجتماعی از میان می برد و توسعه سیاسی را به ارمغان می آورد.
براستی همچنان که مقام معظم رهبری تأکید کرده اند نباید آرمانگرایی را با پرخاشگری یکسان دانست و نیز نباید مصلحت را امری منفور پنداشت. آن چه از نگاه رهبری مستفاد می شود این است که میان مصلحت گرایی و آرمان گرایی تقابلی وجود ندارد. ایشان فرمودند: « هیچ منافاتی وجود ندارد بین وظایفی که جوانی و آرمانگرایی به انسان دیکته می کند و بین ملاحظه مسائل مدیریتی کشور، ملاحظه تدبیر و درایت مدیریتی در کشور...» .
در آخر باید گفت و باید بارها گفت و گفت و شنید و شنید که دانشجو باید سیاسی باشد و آرمان گرا و در عین حال واقع بین تا نه از آرمان دلزده شود، نه از واقعیت و نه از سیاست. اینگونه ساحت سیاست با ساعت دانشجو تنظیم خواهد شد .
نظرات بینندگان