هفتسین پیشنهادی به بانوی اول آمریکا
اوباما دروغ نمیگوید، هذیان میگوید!
فرق دروغ و هذیان این است که دروغ عموماً بهرهای از باورپذیری دارد و دستکم عدهای آن را باور میکنند اما دربارهی هذیان گفتهاند که «حرفی است که شواهد فراوانی علیه آن وجود دارد.» هذیان را کسی باور نمیکند چون نمیتواند. مقام شمارهی یک و سکاندار کشوری که ۱۲ سال است منطقهی غرب آسیا را به آتش کشیده، میلیونها زن و مرد و پیر و جوان و کودک را به بهانهی «مبارزه با تروریسم» به کام مرگ کشانده، دهها میلیون انسان را از آیندهشان بهطور کامل ناامید کرده، و «در مقابل بیداری اسلامیای که بهوسیلهی ملّتها به وجود آمد، یک ضدّ حمله را شروع کرده که هنوز ادامه دارد و ملّتها را در منطقه دارد بهتدریج بدبخت میکند»[2] با لبخند در مقابل دوربین مینشیند و با خواندن متنی که برایش آمادهشده از «نوبهار» میگوید و از «امید»!
سیاستمداری باسابقه و دارای چنان بهرهای از وقاحت که او را قادر میکند یک ملت را به یک بهانهی واهی «بهطور دستهجمعی» مجازات کند و در مسیر تبادلات مالی و پولیِ کاملاً عادیِ آنها موانع جدی ایجاد کند. البته او هنوز همهی فرصتهایش را هم از دست نداده و دستکم میتواند با «تلوّن نشان ندادن» و «هذیان نگفتن» اندک آبروی خود را محفوظ نگه دارد! اما چیزی که صاحب متنفذترین امضای هیئت حاکمهی شیطان را به وادی تلوّن هم میکشاند و به «روبهمزاجی» هم میاندازد مثل همیشه «احتیاج» است. اوباما به این توافق احتیاج دارد که اگر نداشت، هرگز حاضر نمیشد نصاب هذیانگویی این اندازه بالا برود!
او به مردم ایران میگوید «هزاران سال است که نوروز زمانی برای جمع شدن در کنار خانواده و دوستان بوده.» یعنی میخواهد ادعا کند که ارزش دور هم جمع شدن و «در کنار عزیزان بودن» و چشیدن طعم زندگی در کانون صمیمی و گرم خانواده را میفهمد و برای اینجور چیزها ارزش قائل است. اما این ادعا هم چیزی جز هذیان نیست! اگر خانواده و دوستان مهماند، اگر پدر و مادر مهماند، اگر دور هم جمع شدن ارزشمند و لذتبخش است، آن کودکان معصومی که اعقاب اوباما در آسمان به آتش کشیدند هم برای دیدن پدران کارگر خود که در کشورهای حاشیه خلیجفارس کار میکردند راهی شده بودند. آن هواپیما هم پر بود از کودکانی که مشتاق دیدن پدر بودند. پدری که مدتها از آنها دور بوده. پدرها هم در آنسوی آب چشمانتظار «دورِ هم جمع شدن خانواده» بودند. و هیچکس خبر نداشت که به برکت آمریکاییها قرار است خاکستر جگرگوشهها نصیب پدران شود!
آن مردمان مظلوم و غریب هم میخواستند دور هم جمع شوند. آن بچههای معصوم هم تازه درسومشقشان تمام شده بود و در آغاز تابستان 1366 دلشان پر میکشید که تعطیلات را پیش پدر باشند. قاتلِ کودک کُشی که زندگی آن ۲۹۰ نفر را به وحشیانهترین شیوه گرفت، و همچنین دولت تروریستی که به آن نا انسان مدال لژیون لیاقت داد هیچوقت حق ندارند مدعی «ارزشِ دور هم جمع شدن خانوادهها» شوند. چون اگر هم چنین کنند، کسی ادعای هذیانآمیزشان را جدی نمیگیرد.
در و دیوار کاخ سفید هم امروز خبردارند که دولتمردان ضعیفکش و ناجوانمرد آمریکایی از این معانی بویی نبردهاند. هنوز کسی از یاد نبرده میخهای آهنی را در سینهی شهید نادر مهدوی که مشخصاً پس از اسارت به دست خدمهی ناو یو.اس.اس.چندلر کوبیده شده بود.[3] کدام عذرخواهی را کردند بابت شکنجهی وحشیانه و منجر به مرگ سرباز اسیر ایرانی؟ آنها میدانند که ما خبرداریم که محوطهی ناوهایشان «خاک آمریکا» محسوب نمیشود و در آنجا خیلی حقها دارند که ظاهراً در خاک آمریکا ندارند!! چنین موجودات انسان نمایی چطور به خودشان اجازه میدهند با مردمی که فرزندانشان را با میخ آهنی شکنجه کردهاند «همکلام» شوند و «شادباش» بگویند؟
پیشنهاد هفتسین به میشل اوباما!
اوباما گفت «با کمک همسرش هفت سینی چیدهاند که نمایانگر امیدهایشان برای سال جدید است!» البته سال جدید آنها که تقریباً سه ماه است شروعشده! اما اگر «احتیاج» چنان به او فشار آورده که لازم شده سال جدیدش را هم با سال ایرانی منطبق کند اشکالی نیست. اشکال اینجاست که تصاویر جشنشان نشان میدهد هفتسینشان چندان برازنده نیست!
شرح تصویر: هفتسین کاخ سفید، نوروز 1394
به بانوی اول آمریکا پیشنهاد میکنیم بهعنوان هفتسین، از نامهای «سعید کمال، سودابه ترابی نیا، سبزعلی پکوک، سهیلا دهقان چناری، سیروس کشکولی، سکینه ملاح و سارا آوازه» استفاده کند!
این هفتسین، نام جاویدان هفت نفر از ۲۹۰ بیگناهی است که - با تصمیم مستقیم دولتمردان کاخ ننگین سفید و به هدف مجبور کردن ایران برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ - در آسمان ایران سوزانده شدند و جنازههایشان به خلیجفارس افتاد. چیدن اسامی این هفت نفر بهعنوان هفتسین به خانم میشل اوباما پیشنهاد میشود ازاینرو که مشخصاً برای او برازندهتر است و با تاریخ ننگین کاخ سیاهی که در آن زندگی میکند تناسب بیشتری دارد!
شهید سعید کمال
شکوفهی پرپر شدهی لارستانِ ایران، که در آسمان کشورش توسط دولت کودک کُش و تروریست آمریکا سوزانده شد
و بدن بیجانش به آبهای سرزمینی کشورش افتاد
همهی تیرها در چلّهی کمان!
وقتی رئیسجمهور آمریکا همسرش را مأمورِ پهن کردن سفرهی هفتسین و برگزاری جشن خانگی و دعوت میهمان میکند، وقتی گروهی زن و دختر ایرانی برای برگزاری مراسم رقص! به کاخ سفید دعوت میشوند - تا آئین نوروز ایرانی البته به شیوهی باستانی و سلطنتی برگزار شود[4] - و وقتی خودش در پیام نوروزی به حافظ خوانی و «نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی» متوسل میشود و برخلاف روال سالهای پیش عمداً نام رهبر و رئیسجمهور ایران را نیز بر زبان میآورد تا معلوم کند که این دفعه «صرفاً مردم ایران را مخاطب قرار نداده»، اینها همه یعنی برنامهی این شخص «انداختنِ همزمانِ همهی تیرهای موجود» است.
باراک اوباما، رئیسجمهوری که دورانش رو به پایان است، با بازی نوروزیای که در کاخ سفید به راه انداخت نشانههای جدیدی از «نیاز وافر» و عمیقش به توافق محتمل با دولت ایران را به نمایش گذاشت. مستقل از محتوای پیام، اصل افزایش معنادار تحرکات دیپلماتیکِ فرهنگ-پایه و توسل چند برابری به «دیپلماسی عمومی» نشان میدهد که نیاز طرف مقابل جدی است. والا این دشمنانِ دوستنما هیچ ابایی از کشتن هزاران ایرانی دیگر ندارند و یادمان نرفته که همین آقای اهل شعر و ادب و خانواده بود که تنها «دو روز» بعد از گفتگوی تلفنی بیسابقه با رئیسجمهور ایران دوباره تأکید کرد که حاضر نیست گزینهی نظامی را از روی میز آلوده به خونش بردارد![5]
کدام آیندهی متفاوت؟
ما هیچ مذاکرهای با آمریکا در هیچ زمینهای جز هستهای نداریم چون اهداف ما در مقابل اهداف آمریکاست.[6] استدلالی روشن و شفاف که در سخنرانی رهبر انقلاب در حرم رضوی ابراز شد. ایشان پیشتر در خصوص بحران سوریه نیز تأکید کرده بودند که «آمریکاییها هیچ ملتی را بهعنوان ملت مستقل قبول ندارند و جمهوری اسلامی ایران قویاً با هر طرحی که آمریکاییها در ارتباط با مسائل سوریه مبدع آن باشند مخالف است.»[7]
لذا داستانِ تعارض منافع نظام جمهوری اسلامی با سازمان سلطهی جهانی داستان نویی نیست، به همین دلیل هم هست که به نظر میرسد «احتیاج به توافق» دستگاه تصمیم سازی اوباما و مشاوران او را دچار اختلال کرده. او میگوید «امسال بهترین فرصت را در چندین دهه برای دنبال کردن "آیندهای متفاوت" میان دو کشورمان داریم» و در جایجای پیام نوروزیاش هم همین معنا را تکرار میکند. انگار نه «ما» پدر و مادر و ریشه و تاریخی داشتهایم نه «آمریکاییها!» انگار ملتها و دولتهای کنونیِ ایران و آمریکا هیچ پیشینه و ریشهای ندارند و همین امروز به وجود آمدهاند!
اخیراً جز مذاکرات هستهای میان ایران و 5+1 - که قرار بوده آمریکا تنها یکی از اعضای آن گروه باشد! - مگر چه حادثهی جدیدی رخداده؟ مگر همین مهر 92 نبود که معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا و سومین مقام ارشد آن وزارتخانه صراحتاً گفت که «فریب در دی.ان.ای ایرانیهاست؟!»[8] آیندهی متفاوتِ موردنظر کدام آینده است؟
آیندهای که آمریکاییها یاد میگیرند دربارهی دیگران چطور حرف بزنند؟ آیندهای که آمریکاییها دست از حمایت از دار و دستهی جنایتکار صهیونیست در سرزمینهای اشغالی برمیدارند؟ آیندهای که مردم فلسطین حق بازگشت به خانه خود را پیدا میکنند؟ آیندهای که صهیونیستها به خاطر جنایتهای جنگی و دستکم کودک کُشیهای بی نمونهشان محکوم و تحریم میشوند؟ آیندهای که رئیسجمهور مردمی سوریه بالاخره به رسمیت شناخته میشود؟ آیندهای که حق مردم یمن و بحرین برای حاکمیت بر سرنوشتشان محترم خواهد بود؟ آیندهای که دانشمندان هیچ کشوری به خاطر درگیریهای سیاسی ترور نمیشوند؟ آیندهای که آپارتاید علمی در آن حاکم نیست و هر ملتی استعداد دارد میتواند آزادانه در دانشها و فناوریها رشد کند؟ آیندهای که در آن مقدسات ادیان بزرگ به تمسخر کشیده نمیشود و هتک نمیگردد؟ آیندهای که در آن دیگر قرآن نمیسوزانند؟! آیندهای که از مجازات دست جمعی مردمان پرهیز میشود؟ آیندهای که تعمیمهای شتابزده و منفعتطلبانه در آن نیست؟ آیندهای که داراییهای گرانقیمت و حیاتی ملتها با انواع و اقسام خرابکاریهای سایبریِ سازماندهیشدهی آمریکایی مواجه نمیشود؟ آیندهای که کسی بجای همهی مردم دنیا تصمیم نمیگیرد؟ آیندهای که یک اوباش بیسروپای صهیونیست نمیتواند بدون هماهنگی با کاخ سفید به کنگرهی آمریکا برود و با سخنرانی، فاصلهی خود را با رقیب کم کند و نهایتاً برندهی انتخابات شود؟ آیندهای که مردم آمریکا نردبان قدرت بیوجدانهایی مثل نتانیاهو نیستند؟ آیندهای که رسانههای دولتی آمریکا دربارهی ایران چیزی جز «مشکلات» را هم پوشش میدهند؟ واقعاً کدام «آیندهی متفاوت» موردنظر اوباماست؟ اگر آمریکا قصدی برای تغییر دادن رفتارهای خصمانهی خود ندارد و گمان میکند «هنوز نوبت اقدامات ایران است» چه آیندهی متفاوتی میتواند در انتظار ایران و آمریکا و بلکه منطقه و جهان باشد؟ امروز را چه کسی به خرابی و نابودی و تباهی و خسارت کشانده که از او بخواهیم رفتارش را تغییر دهد؟ ایران یا آمریکا؟
مخالفان با چه چیز مخالفاند؟
اوباما میگوید «افرادی هستند، در هر دو کشور ما و فراتر از آنها، که مخالف راهحل دیپلماتیک هستند.» در مورد آمریکا یا دیگر کشورها سخنی نیست اما دربارهی ایران، او یا نمیداند یا خودش را به نادانی زده. در ایران، همهی «نیروهای مؤثر» گوشبهفرمان رهبرشان هستند و اگر ایشان راهحل دیپلماتیک را مناسب بدانند، «نیروهای داخلی اثرگذار» نیز آن را میپذیرند و کارشکنی نمیکنند، کما اینکه نکردهاند. اما افرادی هم هستند که نه با دیپلماسی بلکه با «دیپلماسی برای فریب» مخالفاند!
کاخ سفید نمیتواند توقع داشته باشد که مذاکرات هستهای را به هر سمتوسوی بیربطی بکشاند و کسی هم با این رفتارش مخالفت نکند. این توقع بسیار گزافه است. کسانی که در ایران با «رفتار آمریکاییها» در مذاکرات - و نه با اصل مذاکرات – مخالفاند، با دیپلماسیِ سالم هیچوقت مشکلی نداشتهاند. مشکل اینجاست که طرف آمریکایی ازجمله میخواهد تحریم را «نتیجهی مذاکرات» فرض کند حالآنکه به تأکید رهبر انقلاب، رفعِ تحریمها «جزئی از مذاکرات» است.[9] این خواستهی گزاف نمونهای از روش آمریکاییها در عملی ساختن «دیپلماسی برای فریب» است. وقتی چیزی ابزار فریب قرار گرفت – دیگر چندان مهم نیست که چیست – قطعاً مخالفانی پیدا خواهد کرد.
خلط «هدف» و «نتیجه» با ترسیم دوراهی خندهآور!
او رهبران ایران را در معرض یک دوراهی خندهآور قرار میدهد! «ناتوانی یا توانایی در موافقت با یک توافق منطقی!»[10] کدام انسان عاقل از همراهی و همدلی با یک توافق «منطقی» ناتوان است؟
پیام نوروزی اوباما مخاطب را به سمت افتادن در دام مغالطهی «خلط هدف و نتیجه»[11] میبرد. اگر توافق با آمریکا به تجارت بیشتر و بهتر ایرانیها با دنیا بینجامد، سرمایههای خارجی جذب کند، فرصتهای شغلی ایجاد کند، و امکان تبادلات علمی و فرهنگی را فراهم کند، یعنی اگر همهی منافعی که اوباما برای توافق میشمارد نیز واقعیت داشته باشند و پس از توافق حاصل شوند، اینها هنوز «نتایج» توافق هستند نه «هدف» آن!
«هدف» ایران از مذاکره با آمریکا چیست؟ اگر «نتایج مترتب بر توافق» را مورد تأکید قرار دهیم و دائماً بر «چشمگیر بودن آن نتایج» عطفِ توجه کنیم اما حواسمان نباشد که چه «اهدافی» از مذاکره کردن داشتیم، چهبسا رفتارمان به کودکی شبیه شود که چیز باارزشی را میدهد تا چیزی جذاب اما با ارزشِ کمتر بگیرد. برای باراک اوبامایی که حالا دیگر حافظ میخواند[12] باید مولوی خواند:
«ای گرانجان! خوار دیدستی ورا
زان که بس ارزان خریدستی ورا
آنکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد!» [13]
البته که به سود آمریکاست که ما ایرانیها مثل کودکان مشغول «نتایج مذاکرات» شویم و دستآخر «گوهر استقلالمان» را که بسیار گران به دستش آوردهایم را به قرصی نان از دست بدهیم! پیام اوباما اقدامی است برای ایجاد همین مشغولیتِ ذهنی برای مخاطب ایرانی. قرار است مردم ایران فقط به «نتایج موفقیت در مذاکرات» و یا «عواقب عدم موفقیت در مذاکره» فکر کنند. اما مگر مردم ایران کودکاند؟!
ما در ایران برای مذاکره با آمریکا قطعاً «هدف» داشتهایم. ما نمیتوانیم صرفاً برای کسب منافعی یا دفع مضاری به این مذاکره تن داده باشیم. ما مثل آمریکاییها و بهاندازهی آنها به این مذاکرات «نیاز» نداشتیم. ما معتقد بودیم که «از سالهای اول انقلاب، یکی از هدفهای آنها همین بود که ایران را پای میز مصالحه و بده بستان بکشانند؛ بگویند بالاخره دیدید ایران هم که ادعا میکرد مستقل است، ایستاده است، نترس است، شجاع است، مجبور شد بیاید بنشیند پای میز مذاکره؟ امروز هم همین هدف را دنبال میکنند.»[14] پس ما قهرمانانه جلو رفتیم و مشخصاً «هدفی» داشتیم. وقتی «هدفی» در کار باشد، هر نتیجهای از مذاکرات حاصل شود - چه منافعی که اوباما مدعی است نصیبمان شود، چه بر کیفیت و کمیت تحریمها افزوده شود - ما با فرض پایبندی به «اهدافمان از مذاکره» به مشکلی بر نخواهیم خورد.
خصومت آمریکاییها که جدید نیست. آنها به وقتش علیه ما کودتا راه انداختند، به وقتش از ملت ما جاسوسی کردند، بهموقع کودکان ما را سوزاندند و سربازمان را با کوبیدن میخ آهنی شهید کردند، در زمان خودش از حکومت خونریز و متکی به ساواکِ پهلوی حمایت کردند، به صدامِ دیوانه در وقتش کمک نظامی و اطلاعاتی رساندند، بارها در اطراف ایران آرایش جنگی گرفتند، و همیشه از اسرائیل حمایت کردند حتی وقتی صهیونیستها آرمیتا[15] و علیرضا[16] را یتیم کردند و مردم ایران را در سوگ دانشمندان خود نشاندند. پس ما با «به نتیجه نرسیدن با آمریکا» غریبه نیستیم. چیزی که برای ما ناآشناست «غرق شدن در نتایج و فراموش کردن اهداف» است. از یاد بردن اهداف است که با بلوغ و غیرت و فرهنگ و تعصب و غرور ملی ایرانی و با تاریخ پرافتخار ما سازگار نیست.
اوباما شاید نمیداند که نوروز ایرانی، آوردگاه صمیمت ها و نو شدگیهای ملتی است که سرزندگی و نشاط و دوام و بقای خود را مدیون «اهداف بلند» خویش است، نه وامدار «نتایج» تلخ و شیرینی که پافشاری بر این «اهدافِ زندگیبخش» برای او به بار آورده و میآورد.
پانوشت:
[1] - ویلیام سی راجرز سوم فرمانده سابق نیروی دریایی آمریکا در سال ۱۳۶۷ شمسی (۱۹۸۸ میلادی) پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر را با ۲۹۰ نفر سرنشین (شامل 66 کودک و نوزاد و 53 زن) در حریم آبهای ایران و در آسمان خلیجفارس با شلیک مستقیم سرنگون کرد. او دو سال بعد یعنی در ۱۹۹۰ (1369) بابت «رفتار بسیار شایسته و انجام خدمات برجسته از ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ در فرماندهی ناو وینسنس» مورد تقدیر رسمی قرار گرفت و مدال «لژیون لیاقت» را از جورج هربرت واکر بوش (بوش پدر) دریافت کرد. حمله به هواپیمای ایرانی بهعنوان مهمترین اقدام عملیاتی راجرز دقیقاً در میانهی همین دو سالی قرار دارد که او بابتش مورد تجلیل قرارگرفته! او پس از بازنشستگی همراه با همسرش کتابی دربارهی واقعهی حمله به مسافربری ایران منتشر کرد که نشان از اهمیت این واقعه در تاریخ خدمات نظامی او دارد. درواقع نام راجرز به هیچ واقعهای بهقدر قصهی شلیک به ایرباس ایرانی گره نخورده و همه او را با همین ماجرا میشناسند. اما درنهایت شگفتی اورلاندو سنتینل در آوریل 1990 بر «عدم هرگونه اشاره» به شلیک راجرز به هواپیمای ایرانی در مراسم تقدیم مدال شجاعت از سوی بوش به او تأکید کرد!! (اینجا) که روشن میکند او این مدال را برای همین خدمت گرفته است! خدمتی در راستای سیاستهای آمریکا جهت تحمیل قطعنامه 598 به ایران. راجرز کودک کش اکنون دوران بازنشستگی و پیری را میگذراند و میگویند یکی از جدیترین علاقههایش ماهیگیری است. باور ما این است که جز تکههای سوختهی بدن کودکان ایرانی چیزی به تور این جنایتکار جنگی نخواهد افتاد.
[4] - رهبر فرزانه انقلاب، 1 فروردین 1394 «ایرانیِ زیرکِ مسلمان، نوروز باستانی را با عقیدهی خود و به شکل دلخواه خود، تغییر داد؛ قالب نوروز و صورت نوروز را نگه داشت، محتوای آن را عوض کرد. نوروز باستانی، نوروز پادشاهان بود؛ فرصتی برای سلاطین و حکّام مستبد بود؛ برای اینکه شکوه خود و عظمت ظاهری خود را به رخ ملّتها بکشانند و بنشینند از آنها هدیه بپذیرند ... امّا ایرانیِ مسلمان، این نظم را، این قالب را بهموقع خود تغییر داد؛ اگرچه این تغییر بهصورت دفعی انجام نگرفته است امّا شما امروز بعد از گذشتن قرنها، مشاهده میکنید که نوروز بهانهای و وسیلهای است برای ارتباط قلبی میان مردم و میان مبدأ عظمت و عزت، یعنی ذات مقدّس باریتعالی ... در ایّام نوروز و تحویل سال نو، شلوغترین و پرازدحامترین مراکز در کشور پهناور ما عبارت است از بارگاههای مقدّس ائمّه و امامزادگان (سلامالله علیهم). دیشب ــ در نیمهی شب ــ در این آستان مقدّس، صدها هزار مؤمن با دلهای پاکیزه، متوجّه مرکز عظمت و قدرت شدند، با خدای خود سخن گفتند، از گردانندهی حالها گردش نیکوی حالت خود را طلب کردند و مراسم دینی بهجا آوردند؛ بنابراین این نوروزی که امروز ما داریم، نوروز باستانی نیست، نوروز ایرانی است؛ نوروز ملّت مسلمانی است که از قالب این مراسم کهن، توانسته است برای خود سرمایهای فراهم کند و به سمت هدفهای خود پیش برود.» بیانات در حرم مطهر رضوی
[6] - رهبر فرزانه انقلاب، 1 فروردین 1394 «مذاکرهی با آمریکا صرفاً در قضیّهی هستهای است و لا غیر، این را همه بدانند. ما دربارهی مسائل منطقهای با آمریکا مذاکرهای نمیکنیم؛ هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای، درست نقطهی مقابل هدفهای ما است. ما در منطقه امنیت و آرامش میخواهیم، تسلّط ملّتها را میخواهیم؛ سیاست آمریکا در منطقه ایجاد ناامنی است... ما نه در مسائل منطقهای، نه در مسائل داخلی و نه در مسئلهی تسلیحات، با آمریکا مطلقاً صحبت و مذاکرهای نداریم؛ مذاکره، صرفاً در قضیّهی هستهای است و اینکه ما در موضوع هستهای با روش دیپلماسی چگونه میتوانیم به نتیجه برسیم.» بیانات در حرم مطهر رضوی
[7] - دیدار نخست وزیر ترکیه با رهبر معظم انقلاب، فروردین 1391
[8]- Wendy Sherman: the U.S. had to be cautious about cutting a deal with Tehran, because recent experience with the Iranians over their nuclear program—which Iran has repeatedly concealed—shows that "deception is part of the DNA.” Link ;
وندی
شرمن: ایالاتمتحده باید درباره به توافق رسیدن با ایران حواسش جمع باشد
چراکه تجربیات اخیر با ایرانیان درباره برنامه هستهایشان - که ایران
بارها آن را پنهان کرده بود - نشان میدهد که فریب، بخشی از دی ان ای است!
23 مهر 1392
[9]
- رهبر انقلاب، 1 فروردین 94 «اینکه آمریکاییها تکرار میکنند که "ما
قرارداد با ایران میبندیم، بعد نگاه میکنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل
کردند تحریمها را برمیداریم" این حرف حرف غلط و غیرقابل قبولی است؛ این
را ما قبول نداریم. رفع تحریمها جزو موضوعات مذاکره است، نه نتیجهی
مذاکرات؛ آنکسانی که دستاندرکار هستند، فرق این دو را بهخوبی میفهمند.
این یک خدعهی آمریکایی است که میگویند قرارداد میبندیم، نگاه میکنیم به
رفتارها، بعد تحریمها را برمیداریم! اینجوری نیست؛ همینطور که مسئولین
ما صریحاً گفتهاند و رئیسجمهور محترم صریحاً گفت، رفع تحریمها باید بدون
هیچ فاصلهای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء
توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق.» بیانات در حرم مطهر رضوی
[10] - بخشی از پیام باراک اوباما به مناسبت نوروز 94 «...رهبران ایران دو راه انتخاب دارند. اگر آنها نتوانند با توافقی منطقی موافقت کنند، ایران را در مسیر امروزی خود نگاه خواهند داشت، راهی که ایران و ایرانیان را از بخش بزرگی از دنیا منزوی کرده است، سختیهای زیادی را برای خانوادههای ایرانی به بار آورده است، و بسیاری از جوانان ایرانی را از کار و فرصتهایی که شایستگی آنها را دارند محروم کرده است. از طرف دیگر، اگر رهبران ایران بتوانند با توافقی موافقت کنند، میتواند به راهی بهتر بیانجامد، راه فرصتهای بهتر برای مردم ایران. تجارت و رابطه بیشتر با دنیا. سرمایهگذاریهای خارجی بیشتر و فرصتهای کاری، ازجمله برای جوانان ایرانی. تبادلات فرهنگی بیشتر و فرصتهایی برای دانشجویان ایرانی برای رفتن به دیگر کشورها. همکاریهای بیشتر در زمینههایی مانند علوم و فنآوری و نوآوری...»
[11] - گاهی هدفمان بد است اما نتیجهای خوب به بار میآید. گاهی هدفمان خوب است اما نتیجهی بد به دست میآید. گفته میشود که به همین دلیل، هیچ راه قطعی از «نتیجهی خوب» به «هدف خوب» و بالعکس وجود ندارد. «خلط هدف و نتیجه» سبب میشود نتوانیم ارزش داوری درستی از رفتارها داشته باشیم. اگر یک کار نادرست به نتیجهای مطلوب بینجامد باید قدرت تفکیک هدف و نتیجه وجود داشته باشد و عامل کار نادرست تشویق نشود. و اگر یک کار درست به نتیجهای نامطلوب بینجامد باید با تفکیک هدف و نتیجه قادر باشیم عامل کار درست را تأیید کنیم هرچند به نتیجهی مطلوب نرسیده است.
[12] - سردار محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین در کنایهای معنادار خطاب به اوباما گفته بود که حالا که فقط سفرهی هفتسین پهن میکنی، آنقدر ایستادگی میکنیم که برای ظاهرسازی مجبور شوی دعای کمیل بخوانی! اینجا
[13] - دفتر اول مثنوی معنوی، قصه طوطی و بازرگان: شنیدنِ آن طوطی حرکت آن طوطیان را، و مردن طوطی در قفس، و نوحهی خواجه بر وی
[15] - آرمیتا رضایینژاد دختر خردسال شهید داریوش رضایینژاد، از دانشمندان هستهای ایران که توسط موساد ترور شد.
[16] - علیرضا احمدی روشن، پسر خردسال شهید مصطفی احمدی روشن، دانشمند هستهای ایران که توسط موساد ترور شد.