چگونه نفوذ در بیت یک مرجع، از مرحوم منتظری مجاهد در راه انقلاب، یک فقیه اپوزسیون می سازد؟!
نزدیکی اصلاحطلبان به ایشان آن هم در حد تأثیرگذاری بسیار زیاد و رفت و آمد این جناح سیاسی به بیت ایشان که روز به روز هم بیشتر میشد
به گزارش شیرازه به نقل از جهان نیوز، آیتالله منتظری از چهرههای بسیار مهم و دارای نقش ارزنده در شکلگیری
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) بوده و نقش تاریخی ایشان در
به ثمر رسیدن انقلاب بر هیچکس پوشیده نیست. از سوابق مبارزاتی و زندان های
رژیم ستم شاهی گرفته تا سمت قائم مقامی رهبری انقلاب اسلامی و برکناری از
این مقام و فراز و نشیبهائی که آنچنان حیرت آور و غیر قابل تصور است که
اگر بصیرت، تیزبینی و هوش سیاسی کافی برای تحلیل این تحولات مرحوم منتظری
را نداشته باشیم این منحنی چه بسا ما را دچار سردرگمی و تشویش خاطر نماید،
چنانکه برای کسانی چنین شد و هم اکنون نیز چنین هست- زندگی افراد چه در
بُعد سیاسی، یا عقیدتی و حتی اجتماعی و خانوادگی از معاش گرفته تا معاد
دچار نوسان میگردد و دارای تناوب است.
مرحوم آیتالله منتظری از جمله کسانی بود که میتوانست اسطوره باشد یعنی نگذارد تا امواج و محیط بر او چیره گردند و بتواند از فضا بیرون آمده و بر حاشیه های بیت خویش فائق آید که متأسفانه نشد و شد آنچه نمیباید میشد. در این مقطع تاریخی که از بسیاری جهت با شرایط ابتدای انقلاب اسلامی شباهت دارد آنهم بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه، بار دیگر نیاز به بازشناسی جریانات سیاسی حاکم در این دورهها و بسیاری از این شخصیتها داریم . شخصیتهائی که توسط دوست نادان یا دشمن دانا دوباره بازپروری میشوند، تا بتوانند نقشهای که در زمان خودشان بازی میکردند را این بار به اسم دیگری ولی در همان نقش بازی کنند.
"اولریش فون شورین" در کتاب خود تحت عنوان "ملای مخالف" که به تازگی منتشر شده و انتشار آن در این ایام به سرعت، توزیع و بسط و شرح آن توسط روزنامههای مختلف از جمله گاردین بسیار جالب توجه بود، بار دیگر خبر از آن میدهد که دشمن برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری برنامه دارد و طراحی آن تقریباً از بررسی این اثر کاملاً هویدا و آشکار است. در این مقال قصد نداریم که به نقد و بررسی این کتاب بپردازیم ولی در حد اشاره ذهن مخاطب را به عنوان کتاب و زمان انتشار آن جلب کنیم تا بتوان تشخیص داد دشمن حتی از نام مرحوم منتظری تحت عنوان "ملای مخالف" برای زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی استفاده میکند و در این برهه حساس به دنبال بازپروری یک منتظری دیگر برای نظام جمهوری اسلامی است.
آیتالله حسین علی منتظری از طراحان و معماران اصلی انقلاب اسلامی – قانون اساسی- و اصل ولایت فقیه بود که در اواخر عمر تبدیل به اپوزسیون نظام شده و حتی نقش رهبری اصلاحطلبان و مرجع فقهی جنبش سبز را عهده دار شد.
ولی چرا یک نفر که خود طراح انقلاب اسلامی و مواضع سرسخت او در مورد ولایت فقیه زبان زد خاص و عام بود، ناگهان از درون فرو میپاشد و این فروپاشی موجب میگردد چهره بیرونی او نیز برای یاران انقلاب خراب شود و حتی علیرغم کوششی که امام (ره) مینماید تا ایشان حفظ شود و به اصطلاح امروزیها سر خورده نگردد، ولی حیله و مکر دشمن کارگر افتاده و آیتالله منتظری یار دیرینه امام راحل (ره) در مقابل امام میایستد.
کسی که خود درس خارج فقه ولایت فقیه را به طلبه های متعدد مجتهد، می دهد و از تئوریسنهای این اصل بوده، در مقابل ولی فقیه میایستد، ولی دلیل این همه تغییر موضع برای چیست؟
علت چیزی نیست جز همان پروژه نفوذ در بیت ایشان و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی آراء و افکار ایشان که به تدریج خود را نشان میدهد، بویژه در جریان سید مهدی هاشمی. علیرغم اینکه بسیاری مرحوم منتظری را در جمهوری اسلامی چندان کار آمد و تأثیرگذار معرفی نمیکردند، ولی مکاتبات امام خمینی (ره) خصوصاً در اواخر قطع ارتباطشان با ایشان نشان میدهد که چقدر این شخصیت برای امام راحل مورد اهمیت بوده است. این در حالی بود که خیلیها در مورد ایشان به زبان طنز لطایفی ساخته و الفاظی را در مورد او به کار میبردند و حتی از نظر علمی و خطابه او را نقد میکردند ولی هیچکدام از این نتوانست موجب تخریب شخصیت ایشان نزد امام شود تا جایی که امام(ره) کارد را به استخوان رسیده دانستند وگرنه مدارای امام با ایشان بسیار بود.
امام خمینی (ره) به حدی به ایشان اعتماد داشته و ایشان را از نظر فقهی قبول داشتند که بسیاری از استفتائات را به ایشان ارجاع میدادند. مرحوم منتظری ریاست تربیت قضات عالی مرتبه برای جمهوری اسلامی را بر عهده داشتد و بر سیستم زندانها نظارت میکرد.
آیت الله منتظری علیرغم همه مسائل در سال ۱۳۶۴ جایگاه جانشینی رهبری را بر خود دیدند و عکسهای او در تمامی اداره های دولتی در کنار تصویر امام خمینی(ره) نصب گردید.
ولی جریان نفوذ در حال رشد بیت ایشان، به حدی بود که توسط افراد مورد وثوق خود خبرهایی را دریافت میکردند و بدون جستجو در مورد صحت و سقم آن فقط به صرف اینکه خبر را فلان فرد داده شروع به اعتراض های بی مورد میکردند.
اولین اعتراضهای مرحوم منتظری در مورد رفتار با زندانیان بود و بعد برخی از اعدامها که در تمام آنها امام (ره) در جریان بود و پاسخ ایشان را میدادند، داد نقد بلند نمودند ولی ایشان قانع نمیشدند. صاحب کتاب "ملای مخالف" - فون شورین- معتقد است که منتظری دارای اصول بود ولی او دو دل بود یعنی یک دل او در گرو اسلام و مبانی و امام(ره) و انقلاب، و دل دیگر او در گرو مهدی هاشمی معدوم است.
"فون شورین" قضاوتهای منتظری را در مورد "سید مهدی هاشمی" ضعیف میداند، چنانکه اسناد، مدارک و جریانهای بعدی هم ثابت کرد که ایشان بیش از حد به "سید مهدی هاشمی" اعتماد داشته است. آیتالله منتظری بدون توجه به سوابق مهدی هاشمی که قابل وصول بود، برادر او را در پست بسیار مهمی که همان مسئولیت دفتر خودشان بود منصوب کردند. این در حالی بود که برادر "سیدمهدی هاشمی" دامادش هم بود .مهدی هاشمی متهم به قتل آیتالله محمدرضا شمسآبادی در سال ۱۳۵۵ بود.
بعدها هم در جریانات مختلف که وزارت اطلاعات و افراد ذینفوذ در مورد مهدی هاشمی به آیتالله منتظری تذکر میدادند، ایشان مقاومت میکرد تا جریان طرح واردات اسلحه از آمریکا به ایران در جریان جنگ عراق و ایران موسوم به "ایران کنترا" پیش آمد و نقش اصلی این داستان نیز به عهده مهدی هاشمی بود، حتی آیتالله منتظری بعد از کشف این داستان باز هم بر حمایتهای خود از او فزود. گرچه "فونشورین" ریشه وفاداری منتظری به سیدمهدی هاشمی را تعهد اصولی اش به صدور انقلاب به لبنان و جهان میداند. ولی به نظر میرسد این نوعی رد گم کردن یا مخاطب را به دنبال نخود سیاه فرستادن است، مسأله صدور انقلاب اولاً از کانال ایشان تنها هدایت نمیشد. ثانیاً گزارش، خاطرات و اسناد بر جای مانده نشان میدهد که باند هاشمی یعنی صدور انقلاب برای تیم سیدمهدی هاشمی پوششی بوده تا از درون بتوانند جریان دیگری را رهبری و هدایت نمایند و آیتالله منتظری پیچیدگی این بازی را نمی دیدند.
آیتالله منتظری در یک دو راهی سخت میان انتخاب امام خمینی (ره) و راه اصیل انقلاب از یک سو و سید مهدی هاشمی قرار گرفته بود. در همین اثناء سخنرانیها و بیانات و بازدیدهای ایشان همه و همه سخت تأثیر این فضای دوگانه قرار گرفته بود بیت ایشان سخت بر ایشان نفوذ داشت و حتی در همین سالها بود که کمکم تئوری ولایت فقیه ایشان نیز در مبانی نظری و عملی در آستانه نقد عملی و علمی توسط خودشان قرار گرفت. نتیجهای که در سال ۱۳۶۸ حاصل شد و امام خمینی (ره) او را از جانشینی خود غزل کرد.
با عزل آیت الله منتظری به تدریج موضعگیریهای ایشان حتی نسبت به مواضع قبلی خودش هم تغییر میکند، او در برخی از سخنرانیهای خود دیگر از ولایت فقیه دفاع نمیکند، بلکه برعکس آنرا به گونهای زیر سؤال برده و معتقد میشود که قدرت فقیه باید محدودتر از قبل شود و به جای آن مشارکت مردم مورد توجه قرار گیرد. مسألهای که حتی توسط تئوریسینهای غربی به رابطه اسلام و دموکراسی هم تبدیل شد و در مورد آن پرسشهائی مطرح گردید ولی سرمنشاء اساسی همه این بحثها سخنان آیتالله منتظری بود که از بوی تغییر ایدئولوژی را در نظام به طرف غربی گوش زد می کرد.
این بار آیتالله منتظری بر خلاف نظرات قبلی خود که آورده بود" فقیه منصوب خداوند است یا ولیفقیه نیابت از امام زمان دارد"، ولی فقیه را منتخب مردم میداند و میگوید قدرتش باید به اطمینان یافتن از حقوق مردم محدود شود، با گسترش طیف اصلاح طلبان طی سالهای پایانی دهه ۶۰ و ابتدائی دهه ۷۰ و باروی کارآمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ به عنوان رئیس جمهور .
ولی چرا یک فقیه و مجتهد تراز اول مانند منتظری آن هم در سالهای پختگی فکریاش دچار چنین تردیدهائی میشود و راه خود را نه تنها با زاویه بلکه کاملاً به صورت معکوس انتخاب می کند.
این نشان میدهد اطرافیان و بیت او چه قدر توانسته بودند بر او اثر بگذارند از اسناد، مدارک و خاطرات شخصیتهای موجود در این جریان برمیآید که بارها و بارها تذکرات لازم توسط سیستم امنیتی به ایشان داده میشود حتی توسط شخص امام راحل، ولی هیچکدام موثر نمیافتد و اعتماد بیش از حد آیتالله به دفتر و اطرافیان خود، او را منصرف نمیسازد.
سید مهدی هاشمی در اعترافات خود میگوید: در اینجا یک محور دیگری را که باید به آن اشاره کنم مسأله این بود که دفتر فقیه عالیقدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر میکردم اهداف حق مطلق است انتخاب کنم، زمینههایی وجود داشت اول اینکه مسئول دفتر ایشان برادرم بود و داماد آیتالله منتظری و رابطه و اعتمادی متقابل میان من و اخوی وجود داشت، این زمینه پارامتر مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند، از آن طرف فقیه عالیقدر از سالهای دور به من اعتماد داشتند و این اعتماد را من یک پارامتر مثبتی جهت اهداف خودم میدانستم سوم اینکه آقا سعید فرزند آیتالله هم با ما همدلی و هماهنگی داشت و از طرفی تعدادی از دوستان هم از قدیم و جدید در دفتر وجود داشتند."
مهدی هاشمی در ادامه می آورد:"از آن طرف گزارشاتی به آقا مینوشتم که فکر میکردم کارساز است. من از ذهن پاک و ساده ایشان استفاده میکردم و در حقیقت افکار خودم را به ایشان القاء میکردم ....".
ولی تمامی این توطئهها با تیزبینی و هوشیاری امام خمینی (ره ) و مقابله با خطر نفوذ آن هم تا بیت یک مرجع که مقام قائم مقامی رهبری را داشت، نقش برآب میشود. توطئه و نفوذی که اگر جلوی آن به موقع گرفته نمیشد چه بسا انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی مسیر دیگری مییافت چنانکه در اعترافات سید مهدی هاشمی هم به آن اشاره گردیده است.
در مجموع در پاسخ به این سؤال که چه عواملی تئوریساز ولایت فقیه را به یک تئوریسوز و مخالف آن تبدیل میکند باید گفت؛
۱- نزدیکی اصلاحطلبان به ایشان آن هم در حد تأثیرگذاری بسیار زیاد و رفت و آمد این جناح سیاسی به بیت ایشان که روز به روز هم بیشتر میشد.
۲- نفوذ خویشاوندی در بیت منتظری/ چون بیوت مراجع معمولاً یا توسط پسران ارشد ایشان و یا سایر فرزندان ذکور و یا توسط دامادهایشان اداره میشود، این باند گروهی بودند که توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده و مهدی هاشمی نیز محکوم به اعدام گردیده و اعدام شد.
۳- درگیری ایشان با حضرت امام (ره) به عنوان ولیفقیه قبل و بعد از عزل ایشان و جبههگیری شدید در مقابل اعدام مهدی هاشمی و لج بازیهای متعدد و به صورتهای گوناگون.
۴- ادامه این درگیریها با آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب و نگارش نامه توهینآمیز به ایشان و حشر و نشر عناصر نفوذی که در بیت ایشان به وفور بودند که منجر به حصر خانگی ایشان تا سال های پایانی عمر ایشان گردید.
۵- تنزل جایگاه دنیوی ایشان از قائم مقامی رهبری قطعاً در لجاجتهای ایشان تأثیر داشته چنانکه در نامهای به رهبر معظم انقلاب مینویسند کاملاً مشخص است.
* عضو هیت علمی دانشگاه تربیت مدرس
مرحوم آیتالله منتظری از جمله کسانی بود که میتوانست اسطوره باشد یعنی نگذارد تا امواج و محیط بر او چیره گردند و بتواند از فضا بیرون آمده و بر حاشیه های بیت خویش فائق آید که متأسفانه نشد و شد آنچه نمیباید میشد. در این مقطع تاریخی که از بسیاری جهت با شرایط ابتدای انقلاب اسلامی شباهت دارد آنهم بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه، بار دیگر نیاز به بازشناسی جریانات سیاسی حاکم در این دورهها و بسیاری از این شخصیتها داریم . شخصیتهائی که توسط دوست نادان یا دشمن دانا دوباره بازپروری میشوند، تا بتوانند نقشهای که در زمان خودشان بازی میکردند را این بار به اسم دیگری ولی در همان نقش بازی کنند.
"اولریش فون شورین" در کتاب خود تحت عنوان "ملای مخالف" که به تازگی منتشر شده و انتشار آن در این ایام به سرعت، توزیع و بسط و شرح آن توسط روزنامههای مختلف از جمله گاردین بسیار جالب توجه بود، بار دیگر خبر از آن میدهد که دشمن برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری برنامه دارد و طراحی آن تقریباً از بررسی این اثر کاملاً هویدا و آشکار است. در این مقال قصد نداریم که به نقد و بررسی این کتاب بپردازیم ولی در حد اشاره ذهن مخاطب را به عنوان کتاب و زمان انتشار آن جلب کنیم تا بتوان تشخیص داد دشمن حتی از نام مرحوم منتظری تحت عنوان "ملای مخالف" برای زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی استفاده میکند و در این برهه حساس به دنبال بازپروری یک منتظری دیگر برای نظام جمهوری اسلامی است.
آیتالله حسین علی منتظری از طراحان و معماران اصلی انقلاب اسلامی – قانون اساسی- و اصل ولایت فقیه بود که در اواخر عمر تبدیل به اپوزسیون نظام شده و حتی نقش رهبری اصلاحطلبان و مرجع فقهی جنبش سبز را عهده دار شد.
ولی چرا یک نفر که خود طراح انقلاب اسلامی و مواضع سرسخت او در مورد ولایت فقیه زبان زد خاص و عام بود، ناگهان از درون فرو میپاشد و این فروپاشی موجب میگردد چهره بیرونی او نیز برای یاران انقلاب خراب شود و حتی علیرغم کوششی که امام (ره) مینماید تا ایشان حفظ شود و به اصطلاح امروزیها سر خورده نگردد، ولی حیله و مکر دشمن کارگر افتاده و آیتالله منتظری یار دیرینه امام راحل (ره) در مقابل امام میایستد.
کسی که خود درس خارج فقه ولایت فقیه را به طلبه های متعدد مجتهد، می دهد و از تئوریسنهای این اصل بوده، در مقابل ولی فقیه میایستد، ولی دلیل این همه تغییر موضع برای چیست؟
علت چیزی نیست جز همان پروژه نفوذ در بیت ایشان و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی آراء و افکار ایشان که به تدریج خود را نشان میدهد، بویژه در جریان سید مهدی هاشمی. علیرغم اینکه بسیاری مرحوم منتظری را در جمهوری اسلامی چندان کار آمد و تأثیرگذار معرفی نمیکردند، ولی مکاتبات امام خمینی (ره) خصوصاً در اواخر قطع ارتباطشان با ایشان نشان میدهد که چقدر این شخصیت برای امام راحل مورد اهمیت بوده است. این در حالی بود که خیلیها در مورد ایشان به زبان طنز لطایفی ساخته و الفاظی را در مورد او به کار میبردند و حتی از نظر علمی و خطابه او را نقد میکردند ولی هیچکدام از این نتوانست موجب تخریب شخصیت ایشان نزد امام شود تا جایی که امام(ره) کارد را به استخوان رسیده دانستند وگرنه مدارای امام با ایشان بسیار بود.
امام خمینی (ره) به حدی به ایشان اعتماد داشته و ایشان را از نظر فقهی قبول داشتند که بسیاری از استفتائات را به ایشان ارجاع میدادند. مرحوم منتظری ریاست تربیت قضات عالی مرتبه برای جمهوری اسلامی را بر عهده داشتد و بر سیستم زندانها نظارت میکرد.
آیت الله منتظری علیرغم همه مسائل در سال ۱۳۶۴ جایگاه جانشینی رهبری را بر خود دیدند و عکسهای او در تمامی اداره های دولتی در کنار تصویر امام خمینی(ره) نصب گردید.
ولی جریان نفوذ در حال رشد بیت ایشان، به حدی بود که توسط افراد مورد وثوق خود خبرهایی را دریافت میکردند و بدون جستجو در مورد صحت و سقم آن فقط به صرف اینکه خبر را فلان فرد داده شروع به اعتراض های بی مورد میکردند.
اولین اعتراضهای مرحوم منتظری در مورد رفتار با زندانیان بود و بعد برخی از اعدامها که در تمام آنها امام (ره) در جریان بود و پاسخ ایشان را میدادند، داد نقد بلند نمودند ولی ایشان قانع نمیشدند. صاحب کتاب "ملای مخالف" - فون شورین- معتقد است که منتظری دارای اصول بود ولی او دو دل بود یعنی یک دل او در گرو اسلام و مبانی و امام(ره) و انقلاب، و دل دیگر او در گرو مهدی هاشمی معدوم است.
"فون شورین" قضاوتهای منتظری را در مورد "سید مهدی هاشمی" ضعیف میداند، چنانکه اسناد، مدارک و جریانهای بعدی هم ثابت کرد که ایشان بیش از حد به "سید مهدی هاشمی" اعتماد داشته است. آیتالله منتظری بدون توجه به سوابق مهدی هاشمی که قابل وصول بود، برادر او را در پست بسیار مهمی که همان مسئولیت دفتر خودشان بود منصوب کردند. این در حالی بود که برادر "سیدمهدی هاشمی" دامادش هم بود .مهدی هاشمی متهم به قتل آیتالله محمدرضا شمسآبادی در سال ۱۳۵۵ بود.
بعدها هم در جریانات مختلف که وزارت اطلاعات و افراد ذینفوذ در مورد مهدی هاشمی به آیتالله منتظری تذکر میدادند، ایشان مقاومت میکرد تا جریان طرح واردات اسلحه از آمریکا به ایران در جریان جنگ عراق و ایران موسوم به "ایران کنترا" پیش آمد و نقش اصلی این داستان نیز به عهده مهدی هاشمی بود، حتی آیتالله منتظری بعد از کشف این داستان باز هم بر حمایتهای خود از او فزود. گرچه "فونشورین" ریشه وفاداری منتظری به سیدمهدی هاشمی را تعهد اصولی اش به صدور انقلاب به لبنان و جهان میداند. ولی به نظر میرسد این نوعی رد گم کردن یا مخاطب را به دنبال نخود سیاه فرستادن است، مسأله صدور انقلاب اولاً از کانال ایشان تنها هدایت نمیشد. ثانیاً گزارش، خاطرات و اسناد بر جای مانده نشان میدهد که باند هاشمی یعنی صدور انقلاب برای تیم سیدمهدی هاشمی پوششی بوده تا از درون بتوانند جریان دیگری را رهبری و هدایت نمایند و آیتالله منتظری پیچیدگی این بازی را نمی دیدند.
آیتالله منتظری در یک دو راهی سخت میان انتخاب امام خمینی (ره) و راه اصیل انقلاب از یک سو و سید مهدی هاشمی قرار گرفته بود. در همین اثناء سخنرانیها و بیانات و بازدیدهای ایشان همه و همه سخت تأثیر این فضای دوگانه قرار گرفته بود بیت ایشان سخت بر ایشان نفوذ داشت و حتی در همین سالها بود که کمکم تئوری ولایت فقیه ایشان نیز در مبانی نظری و عملی در آستانه نقد عملی و علمی توسط خودشان قرار گرفت. نتیجهای که در سال ۱۳۶۸ حاصل شد و امام خمینی (ره) او را از جانشینی خود غزل کرد.
با عزل آیت الله منتظری به تدریج موضعگیریهای ایشان حتی نسبت به مواضع قبلی خودش هم تغییر میکند، او در برخی از سخنرانیهای خود دیگر از ولایت فقیه دفاع نمیکند، بلکه برعکس آنرا به گونهای زیر سؤال برده و معتقد میشود که قدرت فقیه باید محدودتر از قبل شود و به جای آن مشارکت مردم مورد توجه قرار گیرد. مسألهای که حتی توسط تئوریسینهای غربی به رابطه اسلام و دموکراسی هم تبدیل شد و در مورد آن پرسشهائی مطرح گردید ولی سرمنشاء اساسی همه این بحثها سخنان آیتالله منتظری بود که از بوی تغییر ایدئولوژی را در نظام به طرف غربی گوش زد می کرد.
این بار آیتالله منتظری بر خلاف نظرات قبلی خود که آورده بود" فقیه منصوب خداوند است یا ولیفقیه نیابت از امام زمان دارد"، ولی فقیه را منتخب مردم میداند و میگوید قدرتش باید به اطمینان یافتن از حقوق مردم محدود شود، با گسترش طیف اصلاح طلبان طی سالهای پایانی دهه ۶۰ و ابتدائی دهه ۷۰ و باروی کارآمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ به عنوان رئیس جمهور .
ولی چرا یک فقیه و مجتهد تراز اول مانند منتظری آن هم در سالهای پختگی فکریاش دچار چنین تردیدهائی میشود و راه خود را نه تنها با زاویه بلکه کاملاً به صورت معکوس انتخاب می کند.
این نشان میدهد اطرافیان و بیت او چه قدر توانسته بودند بر او اثر بگذارند از اسناد، مدارک و خاطرات شخصیتهای موجود در این جریان برمیآید که بارها و بارها تذکرات لازم توسط سیستم امنیتی به ایشان داده میشود حتی توسط شخص امام راحل، ولی هیچکدام موثر نمیافتد و اعتماد بیش از حد آیتالله به دفتر و اطرافیان خود، او را منصرف نمیسازد.
سید مهدی هاشمی در اعترافات خود میگوید: در اینجا یک محور دیگری را که باید به آن اشاره کنم مسأله این بود که دفتر فقیه عالیقدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر میکردم اهداف حق مطلق است انتخاب کنم، زمینههایی وجود داشت اول اینکه مسئول دفتر ایشان برادرم بود و داماد آیتالله منتظری و رابطه و اعتمادی متقابل میان من و اخوی وجود داشت، این زمینه پارامتر مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند، از آن طرف فقیه عالیقدر از سالهای دور به من اعتماد داشتند و این اعتماد را من یک پارامتر مثبتی جهت اهداف خودم میدانستم سوم اینکه آقا سعید فرزند آیتالله هم با ما همدلی و هماهنگی داشت و از طرفی تعدادی از دوستان هم از قدیم و جدید در دفتر وجود داشتند."
مهدی هاشمی در ادامه می آورد:"از آن طرف گزارشاتی به آقا مینوشتم که فکر میکردم کارساز است. من از ذهن پاک و ساده ایشان استفاده میکردم و در حقیقت افکار خودم را به ایشان القاء میکردم ....".
ولی تمامی این توطئهها با تیزبینی و هوشیاری امام خمینی (ره ) و مقابله با خطر نفوذ آن هم تا بیت یک مرجع که مقام قائم مقامی رهبری را داشت، نقش برآب میشود. توطئه و نفوذی که اگر جلوی آن به موقع گرفته نمیشد چه بسا انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی مسیر دیگری مییافت چنانکه در اعترافات سید مهدی هاشمی هم به آن اشاره گردیده است.
در مجموع در پاسخ به این سؤال که چه عواملی تئوریساز ولایت فقیه را به یک تئوریسوز و مخالف آن تبدیل میکند باید گفت؛
۱- نزدیکی اصلاحطلبان به ایشان آن هم در حد تأثیرگذاری بسیار زیاد و رفت و آمد این جناح سیاسی به بیت ایشان که روز به روز هم بیشتر میشد.
۲- نفوذ خویشاوندی در بیت منتظری/ چون بیوت مراجع معمولاً یا توسط پسران ارشد ایشان و یا سایر فرزندان ذکور و یا توسط دامادهایشان اداره میشود، این باند گروهی بودند که توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده و مهدی هاشمی نیز محکوم به اعدام گردیده و اعدام شد.
۳- درگیری ایشان با حضرت امام (ره) به عنوان ولیفقیه قبل و بعد از عزل ایشان و جبههگیری شدید در مقابل اعدام مهدی هاشمی و لج بازیهای متعدد و به صورتهای گوناگون.
۴- ادامه این درگیریها با آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب و نگارش نامه توهینآمیز به ایشان و حشر و نشر عناصر نفوذی که در بیت ایشان به وفور بودند که منجر به حصر خانگی ایشان تا سال های پایانی عمر ایشان گردید.
۵- تنزل جایگاه دنیوی ایشان از قائم مقامی رهبری قطعاً در لجاجتهای ایشان تأثیر داشته چنانکه در نامهای به رهبر معظم انقلاب مینویسند کاملاً مشخص است.
* عضو هیت علمی دانشگاه تربیت مدرس
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
مگه اصلاح طلبها اون موقع بودند!!؟؟؟
تاثیر فکری اصلاح طلبان روی ایشون مربوط به همین اتفاقات آخر عمرشون میشه.