آزاداندیشی یا ولنگاری؟
به گزارش شیرازه، روزنامه «جوان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم «محمدجواد اخوان» نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هفته گذشته خود با هیئت دولت، در ذیل سرفصل مهم فرهنگ به نکتهای مهم در خصوص مسئولیتهایی که حاکمیت و دستگاههای فرهنگی در قبال این حوزه حساس دارند اشاره کردند و در همین بخش فرمودند: «اولویت بسیار مهم کشور، فرهنگ است.
فرهنگ از ادبیات و هنر تا سبک زندگی تا فرهنگ عمومی تا اخلاق تا رفتار اجتماعی، شامل همه اینهاست؛ ما در این زمینهها تکلیف داریم، مسئولیت داریم، دستگاههای فرهنگی ما واقعاً مسئولیت دارند در این زمینه. فرض بفرمایید حالا فیلم، تئاتر، سینما، خب اگر مراقبت نباشد [چه میشود!] بنده طرفدار جزماندیشی و فشار و اختناق در این زمینهها نیستم، میدانید، من اعتقاد راسخ دارم به آزاداندیشی؛ منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است، غیر از اجازه دادن به دشمن است که از دالان آزاداندیشی و آزادعملی بخواهد ضربه بزند به [کشور].
امروز نیروهای مؤمن و جوان انقلابیمان، بیشترین کارهای خوب کشور را دارند انجام میدهند، همین دانشبنیانها، همین کارهای گوناگون، همین فعالیتها، اینها بیشتر بهوسیله جوانهای مؤمن و مانند اینها انجام میگیرد. حالا فرض کنیم یک تئاتری یا یک فیلمی تولید بشود که تیشه به ریشه ایمان این جوانها بزند، این خوب است؟ این چیزی نیست که انسان از آن احساس خطر بکند؟»
بهروشنی پیداست که دغدغه معظمله آن است که عدهای به نام «آزاداندیشی» با تیشه «ولنگاری» به ریشه فرهنگ اسلامی بزنند و با سلاح «برچسب جزماندیشی» جبهه مؤمن انقلابی را به انفعال کشانند.
واقعیتی که -معالأسف- این روزها در فضای فرهنگی و رسانهای کشور مشاهده میشود. جالب اینجاست که برخی روزنامههای زنجیرهای با انقطاع جملهای از این بخش از بیانات رهبر انقلاب دقیقاً همان راهی را رفتند که معظمله نسبت به آن هشدار داده بودند.
به این معنا که با تیترهایی همچون «من طرفدار جزماندیشی و فشار و اختناق نیستم» و سانسور جمله بعدی آن یعنی «منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است»، تلاش کردند رویه غلطی را که برخی در میدان دادن به جبهه معارض فرهنگی در پیشگرفتهاند، توجیه نمایند.
حال، فارغ از این بداخلاقی رسانهای، ممکن است که این پرسش پیش آید که نسبت مرز میان آزاداندیشی و ولنگاری کجاست و چگونه میتوان در عین داشتن فضای آزاداندیشانه در محیط فرهنگی از آسیبها و ولنگاریهای مخرب در امان بود.
در پاسخ باید گفت مرز میان آزاداندیشی و ولنگاری در پنج حوزه پدیدار میگردد، نخست قانون، دوم فکر و عمل، سوم نفسانیات و عقلانیت، چهارم مرز عوام و خواص و پنجم جریان حامی هر یک است که در ادامه هر یک از آنها شرح داده خواهد شد.
1- یکی از شاخصههای مفید برای مرزبندی میان آزاداندیشی و ولنگاری قانون مأخوذ از شریعت اسلامی است. بسیاری از مصادیق ولنگاری در چارچوبهای شرعی و قانونی به دقت تبیین شده و به آسانی قابلکشف است. با این حال مشاهده میشود که گاه برخی با نسبیسازی مفاهیم دینی میکوشند در میان محکمات دینی رخنهای ایجاد و برخی اباحهگراییها را توجیه نمایند.
2- شاخص دیگر، مرز میان اندیشه و رفتار است. انسان آزاد است تا در مسائل مختلف تدبر و تضارب نماید و دیدگاههای مختلف را مورد بررسی و نقد قرار دهد. این آزادی در حوزه اندیشه، لزوماً به معنی آزادی تمامعیار در حوزه عمل- خصوصاً عمل اجتماعی- نیست. به عبارت روشنتر انسان حق دارد هر طور که میپسندد بیندیشد، اما اجازه ندارد به هر نتیجهای رسید لزوماً به آن عمل کند. آزادی در عمل محدود به ضوابطی است که قانون در همه جوامع تعریف کرده و در نقطه مقابل این ضوابط، ولنگاری وجود دارد.
3- شاخص دیگر جو حاکم بر هر یک از دو حوزه یاد شده است که هرچند شاخص مستقلی نیست، اما قابلسنجش است. بهطورقطع میتوان گفت ولنگاری با مطلوبات و کششهای نفسانی پیوند میخورد، اما آزاداندیشی، حتی در اندیشههای غیرالهی، خردورزانه و منطقی است. در چارچوبهای آزاداندیشانه، عقل حاکم است، مقایسه میکند و تصمیم میگیرد، اما آنگاهکه ولنگاری حاکم گردد، جلوههای فریبنده نفسانی، چشم و عقل را پوشانده و خرد را به حاشیه میبرد. بهنظر میرسد ولنگاری، جنبهای تخدیری دارد که اصول آزاداندیشی را ویران میکند.
4- دیگر شاخصی که باید بدان توجه داشت محیطی است که محتوا در آن عرضه میگردد. طبعاً کسانی که از زیرساختهای لازم اندیشه ورزی و تعمق برخوردارند، بهراحتی در مواجهه با دیدگاهها و گرایشهای گوناگون اسیر ظواهر فریبنده آن نمیشوند. در مقابل دیگران ممکن است بهراحتی اسیر کششهای نفسانی یا زرق و برق پوشش ادبیات، گفتمان و جلوههای بصری شوند. آزاداندیشی در محیط حاکمیت خرد و در میان نخبگان خردورز معنا میباید و در نقطه مقابل ولنگاری عامه جامعه را هدف خود قرار میدهد.
5- شاخص دیگری که در فضای کنونی جامعه ما معنا و مفهوم مییابد، فاعل و کارگزار هر یک از دو نوع اقدام است. معمولاً ولنگاری از سوی دشمنان و بدخواهان ملت تجویز، توصیه یا حمایت میشود و در بسیاری از موارد باملاحظه این نوع فعالیتهای حمایتی میتوان به حسن و قبح فاعلی محتوا و اقدام پی برد.
بهاینترتیب میتوان گفت آزاداندیشی لوازمی دارد که در صورت وجود این بایستهها، تحقق مییابد. هر نوع مخالفخوانی، ساختارشکنی و تابوشکنی و عبور از چارچوبهای رسمی، آزاداندیشی و موجب افتخار نیست، بلکه تداعیکننده ولنگاری فرهنگی در جامعه است. تأثیر این مخاطره تنها از جنبههای دینی آن نیست، جامعهای که مبتلا به ولنگاری گردد، دیر یا زود، به آسیبهایی همچون قانونگریزی و رشد آسیبهای اجتماعی و تخدیر در جامعه میانجامد.
علاوه بر اینها باید به مسئولان امر، خصوصاً مدیران فرهنگی نیز هشدار داد که حمایت از جریان مخرب و تخدیرگر فرهنگی، هنر نیست. سکوت رضایتآمیز یا بعضاً اقدامات حمایتی از این جریان به زودی لطمات جبرانناپذیری را پیکره فرهنگ وارد خواهد کرد.
فراموش نکنیم که فرهنگ عمارت زیبا و باشکوهی است که برای بنای آن سالهای سال خوندلها خورده شده و زحمات و مرارتهای بسیاری کشیده شده، اما ممکن است که این عمارت دلپسند با حتی ضربات کلنگ ساده یک فرد کماطلاع یا مغرض به بنایی زشت و مخروبه تبدیل گردد.