مادرش میگفت بهنام آمد و کاغذی نشانم داد که درباره غسل شهادت در آن نوشته بود و گفت: مادر مرا غسل شهادت بده. می خواهم شهید شوم. دلم می خواهد بروم پیش امام حسین(ع) تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان. می ترسم عراقی ها اسیرت کنند.
کد خبر: ۳۹۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۱۹