دیروز وقتی سر مزار حمیدرضا رسیدم، به او گفتم سالها چشمم به در بود و تو اینجا بودی! خدا را شکر که نشانی از پسرم پیدا کردم، از امشب دیگر آرامم و هر صدای زنگ تلفن و زنگ دری تنم را نمیلرزاند.
کد خبر: ۵۷۰۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۹
علیاصغر لباس غنیمتی عراقی بر تن داشت و موهای سرش را تراشیده بود. با توجه به قد بلند و ظاهری که علیاصغر داشت، رزمندهها فکر میکردند او اسیر عراقی است.
کد خبر: ۵۶۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
نفرات سه گردان حمزه، مالک و انصار با اینکه به غرب کارون منتقل شده بودند اما حتی یک تیر فشنگ هم نداشتند، در این وضعیت اسماعیل قهرمانی رفت در جمع نیروهای بسیجی گردان و سعی کرد آنها را آرام کند.
کد خبر: ۵۴۹۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۰